به هوای دزدیدن اسب ها
رمانِ به هوای دزدیدنِ اسبها نوشتهی پِر پترسون (1952) یکی از مهمترین رمانهای ادبیاتِ نروژ در چند سالِ گذشته محسوب میشود. رمانی که در سالِ 2007 برای نویسندهاش جایزهی معتبرِ «ایمپکِ دوبلین» را به ارمغان آورد و او را یکشبه مشهور کرد. پترسون این رمان را در سالِ 2003 نوشت. داستانی از عمقِ سرمای نروژ. روایت از زندگی مردی در آستانهی کهنسالی آغاز میشود که در اعماقِ جنگلهای نروژ همراه سگش تنها در کلبهای چوبی زندگی میکند. شادکام از این تنهایی و دوری از مردمِ خشمگین. حادثهای کوچک در همسایگیاش داستان را میبرد به پنجاه و اندی سال عقب. به کودکی قهرمان پترسون و روایتِ آنچه بر او گذشته تا به این زندگی رسیده است. رمانی داستانگو و بهشدت مملو از خُردهروایت. اثری که در آن جغرافیای اسکاندیناوی، تأملاتِ فلسفی و گسستهای عمیقِ شخصی و اجتماعی، انسانی ساخته که میخواهد دور از همه چیز باشد. یکی از دلایلِ شهرتِ جهانی این کتاب به همین ایدهی مهم بازمیگردد که نویسنده مطرح میکند: آیا میتوان تنهایی را ستایش کرد؟ یا در نهایت تنها گذارده خواهیم شد؟
خالکوب آشویتس
خالکوب آشویتس روایتی است واقعی از زبان لالی سوکولوف اهل اسلواکی که در دوران جنگ جهانی دوم به اردوگاه کار اجباری آشویتس فرستاده و چندی بعد به عنوان خالکوب آنجا مشغول به کار میشود. او با استفاده از موقعیتش جان بسیاری را نجات میدهد. تجربیات لالی و ماجرای عاشقانهاش با دختری به نام گیتا، که او شمارهاش را بر ساعدش خالکوبی کرده، روایتی خواندنی را پدید آورده که صحت آن با اسناد و مدارک مختلف تأیید شده است. هدر موریس، نویسندۀ داستان، اعتقاد دارد: «خالکوب آشویتس داستان دو انسان معمولی است که در زمانی منحصربهفرد زیسته و نهتنها آزادی بلکه احترام، نام و هویتشان نیز از آنها گرفته شده است.» روایت، زیبایی دوچندان خود را مدیون این است که در صحبتهای لالی، زندانی شمارۀ 32407، هیچ شکافی میان حافظه و تاریخ وجود ندارد.