محمد باقر تاج الدین، دکتری جامعه شناسی و استادیار دانشگاه طی یادداشتی به نقد و بررسی کتاب «دُن کیشوت های ایرانی»، اثر بیژن عبدالکریمی پرداخته است؛
دکتر بیژن عبدالکریمی از متفکران نامی کشورمان با نوشتن داستان عبرت آموز جهل مقدس در این سرزمین در قالب رمانی با عنوان «دُن کیشوت های ایرانی» کاری کرده است کارستان. واقعیت این است که برای من مقداری عجیب بود که یک فیلسوف بتواند با قلمی روان و آسان خوان و شیوا در قالب نوشتهای یکپارچه و یک دست چنین داستانی را روایت کند و تاریخ نکبت بار تسلّط و سیطره جهل مقدّس در این سرزمین را این گونه زیبا، خواندنی و جذاب مورد بازخوانی دقیق قرار دهد و از این منظر باید به ایشان دست مریزاد گفت. در زمانه و زمینهای که در کشورهای غربی مسیر توسعه و پیشرفت هر روز هموارتر میشد ایرانیان بنا به گفته فیلسوف مشهور دکتر داریوش شایگان نه تنها در خواب غفلت به سر میبردند و غایب بزرگ این تحولات بودند، بلکه بدتر اینکه هر روز شاهد ظهور یک امام زمانی بودند که مدعی نجات ایرانیان و بشریت بود. بدترین و غم بارترین داستان هم در این زمینه داستان بابیّت و بهائیّت بود که برای مدت زمانی کشور را دچار انواع آشوبها، نزاعها و جنگهای فرقهای و مذهبی نمودند و موجب ریخته شدن خون برخی انسانها و بسط و گسترش کینهها و کدورتها و بدتر از همه ایجاد مانعی برای درک و دریافت تحولات جهان جدید شدهاند.
نویسنده رمان «دُن کیشوت های ایرانی» کوشش کرده است با به تصویر کشیدن چگونگی سر برآوردن این فرقه ابعاد مهمی از چند و چون بروز و ظهور نمونههایی از جهل مقدس در این سرزمین را به خوبی روایت کند. او همچنین کوشید تا نشان دهد که در زمانهای که جهان برای تحولات جدید آماده میشد ایرانیان با چه ذهنیتی و بر اساس چه معرفتی درصدد برآمده بودند تا به استقبال این جهان جدید بروند. عبدالکریمی خود درباره مهمترین دلیل نوشتن این رمان در مقدمه کتاب چنین آورده است: «این رمان تاریخی درصدد به تصویر کشیدن بخشی از تاریخ کشورمان در قرن نوزدهم است، یعنی قرنی که جهان دست به گریبان تحولات ژرفی بود که سرنوشت کنونی ما را رقم زده است. این رمان می کوشد نحوه مواجهه ما ایرانیان را با مسائل جهانی حاصل از مدرنیته مورد تأمل، بررسی و بازبینی مجدد قرار دهد» (عبدالکریمی، ۱۳۹۷).
حقیقت این است که نقد و بررسی این رمان در این نوشتار نه چندان بلند امکان پذیر نبوده و آن را باید به فرصت مناسب دیگری موکول کرد اما بر سبیل حق گذاری و همچنین نیم نگاهی به واقعیتهای مهمی که در این رمان آمده است کوشش میکنم نکاتی که به نظر اینجانب در خور توجه و امعان نظر هستند به طور فهرست وار و خلاصه اشارهای به شرح زیر داشته باشم:
۱. اولین و مهمترین واقعیتی که در این رمان به صورت بسیار خواندنی و جذاب روایت شده است همان گونه که از عنوان نوشته حاضر بر میآید «تاریخ سیطره جهل مقدس» در این سرزمین است که ضرورت تام و تمام دارد تا هر چه دقیقتر مورد بازخوانی نقادانه قرار گیرد و این همان کاری بود که نویسنده این رمان به خوبی از پسِ آن برآمد. ناگفته پیداست که این فقط بخشی از تاریخ بلند بسط و سیطره جهل مقدس در کشورمان است که مورد بازخوانی و نقادی قرار میگیرد و این همان کار بسیار اساسی و زیربنایی ای است که تاکنون مغفول مانده و بر اندیشمندان و متفکران فرض است که این کار مهم را به نحو احسن ادامه داده و سایر پارههای این تاریخ را به خوبی مورد تأمل و بازبینی همه جانبه قرار دهند.
۲. دومین ویژگی در خور ستایش این رمان این است که کوشش نمود به این موضوع بسیار مهم و حیاتی بپردازد که اساساً نوع و میزان معرفت و آگاهی هر ملتی تعیین کننده سرنوشت و آینده آن ملت است و از این منظر ایرانیان اگر چه در دورههایی از تاریخ خویش خوش درخشیدند اما در مقاطعی دیگر از تاریخ نه تنها خوش ندرخشیدند بلکه تحت سیطره جهل مقدس و انواع خرافات قرار گرفتند و با افتادن در چنین کج راههای آینده خود و نسلهای بعدی را با تباهی و بدبختی رقم زدند. مسأله از این قرار است که ذهنیت و معرفتی که هر ملتی از خود و جهان پیرامون دارد میتواند نقشی بسزا در شکل گیری وضع و حال و روز آنان داشته باشد. به عنوان مثال ملتی که تقدیرگرا باشد و خود را اسیر و مقهور دست تقدیر بداند همواره در کنجی مینشیند و تنها نظاره گر تاریخ و حوادث میشود و بالعکس ملتی که تقدیرگرا نبوده و خود را محور تحولات این جهان میداند بدیهی و روشن است که تاریخ را نیز میسازد حتی اگر آن گونه که بر مرادش نباشد. شوربختانه اینکه ملت ایران بیشتر با جهل و خرافات آن هم جهل مقدس زیسته است و چنین زیست جهان نکبت باری دقیقاً ناشی از ذهنیت و معرفت سراسر ناقص و کج و مُعوَجی بوده است که در ذهن و ضمیر او نقش بسته است. بازهم بدبختانه اینکه بخشی از این جهل و نادانی ریشه در معرفت نادرست و ناصواب از دین و مذهب داشته و دارد که میتوان تحت عنوان «جهل مقدّس» از آن نام برد. بیژن عبدالکریمی در رمان دُن کیشوت های ایرانی کوشش درخوری به خرج داده است تا بخشی از تاریخ شکل گیری جهل مقدس و مهمتر از آن چگونگی شکل گیری چنین جهل خانمان سوزی را به صورت دقیق و ظریف روایت کند.
۳. رمان دُن کیشوت های ایرانی درصدد برآمده است تا “اتوپیایی” که برخی فرقههای انحرافی برای خودشان ساخته و پرداخته کردهاند را به تصویر بکشد و آن را مورد نقد و واکاوی قرار دهد. به زعم نویسنده رمان اتوپیاسازی ای که این فرقههای انحرافی در قرن گذشته درگیر آن بوده است به جز اِدبار و خسارت و در نتیجه عقب ماندگی فکری و معرفتی حاصل دیگری نداشته است. قرنی که تحولات جدید در قالب مدرنیته در حال شکل گیری بود ایرانیان به جای درس آموزی از این تحولات و پیوند یافتن با جریان فکری و عقلانی جهان جدید درگیر جریانات فکریای به نام “بابیّت” و “بهائیّت” شدند و به کلی از روند فکری و معرفتی دنیای جدید عقب ماندند و این عقب ماندگی تاکنون هم گریبان جامعه ایرانی را رها نکرده است. این نهضت و حرکت اگر چه به زعم مخالفان نوعی انحراف و بدعت در دین اسلام و علی الخصوص در مذهب تشیع تلقی میشد، اما در هر صورت برآمده از نوعی قرائت و خوانش مُعوَج از اسلام و به ویژه از تشیع بود و این موضوع را به هیچ روی نمیتوان انکار نمود.
۴. رمان عبدالکریمی نشان میدهد که چگونه قرائت و خوانش نادرست و ناصواب از اسلام و به ویژه از تشیع نتیجه اش سربرآوردن جریاناتی چون “بابیت” و “بهائیّت” در ایران شده بود و همه سخن نویسنده رمان در این است که اگر معرفتها، قرائتها و خوانش های منطقی، عقلانی، اخلاقی و انسانی از دین و مذهب ارائه شود هیچ گاه جامعه گرفتار بدعتها و کژ خوانیها و کژراهه هایی این چنین نخواهد شد و در نتیجه سرنوشت ملتی این چنین گرفتار در گردابی از بدبختی و نگون بختی نخواهد شد.
۵. متن این رمان در صدد بیان این موضوع بسیار مهم است که چگونه ملتی گرفتار تاریخ جهل مقدس خویش شده است و برای رهایی از این جهل مقدس راهی به جز فدا کردن بیهوده خود نداشته است و اگر اندکی اندیشه و تفکر را پیشه خود ساخته بود میتوانست راههای منطقی و عقلانی دیگری برای رهایی از این سرنوشت شوم و تاریک خود برگزیند اما شوربختانه گویی به گرداب و باتلاقی افتاده بود که هر چقدر بیشتر دست و پا میزد بیشتر در آن فرو میرفت و راه رهایی اش نیز تنها غرق شدن در این گرداب و باتلاق بود.
۶. نکته کلیدی دیگری که این رمان درصدد بیان آن بود گرفتار شدن سرنوشت ملتی به دست نظامهای استبدادی ای بود که البته به نوعی ساخته و پرداخته ذهنیت پریشان خودشان بود. به عبارت دیگر، ملت ایران در آن قرن گرفتار در چرخه شومی شده بود که یک سرِ آن در چنبره قدرتهای استبدادی بود که نتیجه اَش یأس و نا امیدی و حرمان و سرِ دیگرِ آن دل دادن به “اسطورههایی” که روزگاری خواهند آمد و نجات بخش آنان خواهند شد. طُرفَه آنکه ملت ایران در آن عصر برای رهایی از چنین وضعیت اسف بار و تیره و تاری که برای خود رقم زده بود تنها کاری که میکرد دست به اتوپیاسازی دروغین و در نتیجه چنین ذهنیت بیمار و منحط هر از گاهی یک منجی خیالی و دروغین در جامعه ظهور میکرد و داعیه نجات بخشی انسانهای دربند و اسیر را داشت. رمان به خوبی نشان میدهد که ایرانیان یا گرفتار بندگی و بردگی استبداد زمانه بودند و یا برای رهایی از چنین وضع دشواری گرفتار اتوپیایی دروغین و خیالی که به نظر میرسد هر دو نشأت گرفته از جهل مقدّس باشد. اینکه می گویم ریشه چنین چرخه شومی در جهل مقدّس وجود دارد به این سبب است که ایرانیان همواره یا پادشاه را نجات بخش خویش میپنداشتند و یا منجیای را و در این چرخه معیوب طی طریق میکردند و حتی لحظهای با خود نمیاندیشیدند که شاید چاره کار در اندکی آری فقط اندکی تفکر و تعقل باشد و افسوس و هزار افسوس که هیچ گاه این راه سوم را پیشه خویش نساختند و تا امروز نیز وضع به همین منوال است.
۷. رمان «دُن کیشوت های ایرانی» با ظرافت هر چه تمام تر یأس و سرخوردگی و درماندگی مردمان آن روز جامعه ایران را به تصویر میکشد و این نکته اساسی را به خواننده یادآور میشود که ملت ایران چرا در آن مقطع از تاریخ و بلکه در سایر مقاطع تاریخی دیگر یارای بیرون رفتن از چنین وضعیت بغرنجی را نداشته و در گردابی از بدبختی و فلاکت که همگی برآمده از ذهنیت منحط و بیمارشان است گرفتار و اسیر شدهاند. نویسنده به خوبی این آگاهی را به خواننده رمان منتقل میکند که دلیل چنین حرمانی بیش از آنکه ریشه در وضع اقلیمی و جغرافیایی و شرایط سیاسی و اقتصادی داشته باشد ریشه در فرهنگ فکری و ذهنی مردمان این سرزمین دارد و تا معرفت و آگاهی منطقی و عقلانی ای در بین آنان شکل نگیرد امیدی به رهایی آنان نخواهد بود و این داستانی است که همچنان در جامعه ایران تکرار و بازتولید میشود و اکنون نیز راه رهایی ما ایرانیان از شرایط بغرنج فعلی در اندیشگی و تفکرمان ریشه دارد و تا اقدامی اساسی و بنیانی برای پالودن ذهنیتهای غیرمنطقی، خرافی، پارادوکسیکال و دُن کیشوت وار خویش نکنیم هیچ امیدی به رهایی نخواهد بود.
۸. بیژن عبدالکریمی با نوشتن این رمان در واقع ایرانیان را دعوت به این امر مهم و اساسی میکند که دست از موهومات و خیال بافی و خرافه پردازی برداشته و با صیقلی کردن ذهن و معرفت خویش راه نجات را نه در اسطورههای خیالی و دروغین بلکه در تعقل و خرد ورزی و فربه کردن اندیشه و معرفت خویش جستجو کنند. از سوی دیگر نویسنده خواستار این است که قریب به اکثر نزاعهای فرقهای در ایران برخاسته از همین ذهنیت و اندیشه بیمارگونی است که ایرانیان طی قرون متمادی دچارش شدهاند و با تأسف فراوان اینکه راه نجات را در همین اسطوره سازی های خیالی و دروغین دانسته و به این درجه از شعور و خرد نرسیدهاند که جوامع توسعه یافته دنیا با تکیه بر عقلانیت و منطق و پالودن ذهن و ضمیر خویش از خرافات و خیالات خرد ستیز توانستند به پیشرفتهای چشمگیر و خیره کنندهای دست یابند.
۹. همچنین نویسنده رمان “دُن کیشوت های ایرانی” یادآور میشود که این دُن کیشوت ها ممکن است در تمامی دورههای تاریخی در کشورمان محل بروز و ظهور پیدا کرده و از این منظر جامعه را دستخوش برخی گرفتاریها و مشکلات اجتماعی و فرهنگی نمایند. دُن کیشوت هایی که راه نجات و رهایی جامعه را نه در عقلانیت و خردورزی و معرفت ورزی بلکه در خیال بافی و خرافه پروری و قرار گرفتن در عالَمِ هورقلیایی جستجو کرده و با ذهنیت بیمارگون و دُن کیشوت وار خویش سرنوشت ملتی را دچار تباهی و سیه روزی کنند.
۱۰. بیژن عبدالکریمی به خوبی و درستی یادآور شده است که تا این ذهنیت دُن کیشوت وار ایرانی اصلاح اساسی نشود و در مسیر عقلانیت و معرفت ورزی درست و راستین قرار نگیرد هرگونه امید بستن به توسعه و پیشرفت در این سرزمین محال مینماید. به عبارت دیگر، آرزوی داشتن جامعهای توسعه یافته و آباد و آزاد در پَسِ افکار و ذهنیت بیمارگون و دُن کیشوت وار ایرانی همواره به محاق رفته و ایرانیان در چنین حسرت بزرگی روزگار خود را با آه و افسوس سپریس کردهاند. طنز تلخ و دردآور اینجاست که هر گاه کسانی پیدا شدهاند که مسیر عقلانیت و خردورزی را نشان ایرانیان دهند و آنان را از خرافات و دگم ها و تعصبها رها سازند باز هم این ایرانیان بودند که دُن کیشوت وار دست رد به سینه این منجیان واقعی زده و باز به منجیان دروغین پناه بردند و روزگار خود را تیره و تباه ساختند. زهی عبرت و زهی خرد و زهی معرفت!!!!