بر مزار صادق هدایت

یوسف اسحاق پور

«کسانی هستند که از بیست سالگی شروع به جان­کندن می­کنند.» این حرف صادق هدایت است، بزرگ­ترین نویسنده­ی ایران نوین، کسی که درست شرح همین جان­کندن را نوشته است. بدبینی درمان­ناپذیری که او را واداشت تا بعد از یک زندگی دردناک در ۱۹۵۱ م. / ۱۳۳۰ ش. در پاریس دست به خودکشی بزند، چیزی بیش­تر از وجود خود هدایت بود. او خودش را “چوب دو سر طلا” می­دانست. آدمی که «اشتباهی به دنیا آمده، از این­جا مانده و آن­جا رانده.» این “چوب”، مثل زندگی خود او، مثل ایران نوین، روی یک خط مرزی معلق بود، آویزان میان شرق و غرب. هدایت نویسنده­ی دوران تجدد ایران بود، تجددی ناگریز. تجدد همه ­ی زندگی را در شرق زیرورو کرد. نتیجه ­ی سیاسی و تاریخی آن در ایران انقلاب مشروطیت بود: مردم آزادی می­خواستند، دنبال حکومت قانون و تاسیس دولت ملی بودند؛ نظم هم می­خواستند، در برابر بی­نظمی، آشفتگی، و خودسری موجود. رضا شاه دولت ملی، دستگاه حقوقی، و نظم ایجاد کرد، ولی در قالب استبداد شرقی. اما آنچه تحقق نیافت آزادی بود، و کار صادق هدایت به قول شاهرخ مسکوب- از عوارض همین شکست در تحقق آزادی بود.

صادق هدایت

از مریم سادات گوشه
زیر نظر هاشم اکبریانی
چاپ اول ۱۳۸۳
۱۶۸ص
جلد نرم
کمیاب

صادق هدایت

نوشته ونسان مونتی
ترجمه حسن قائمیان
چاپ اول ۱۳۸۲
۲۱۶ص
جلد نرم
کمیاب

صادق هدایت (بوف کور)

زندگی و هنر
صادق هدایت
بوف کور
نوشته سیروس طاهباز
چاپ اول۱۳۷۶
۲۴۹ص
جلد نرم
کمیاب
کاملا تمیز
بدون مهر و امضا