دومین شانس

کنستان ویرژیل گئورگیو ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی

همزمان با پایان جنگ دوم جهانی و سقوط فاشیسم در آلمان و آزادی بشر از یوغ نظام هیتلری و درست هنگامی که در بخشی از اروپا و امریکا از پای درآمدن غول نازیسم را جشن گرفتند در بخش دیگری از جهان غرب نوع جدیدی از نظام سلطه رفته رفته ریشه های خود را در خاک مستحکم می کرد؛ سوسیالیسم تحت لوای روسیه کمونیستی با شعارهایی که بر پیشانی نشان داس و چکش داشتند بر اروپای شرقی سایه افکند و اندک اندک این بخش از اروپا تحت قیومیت برادر بزرگ تر، اتحاد جماهیر شوروی، بلوک شرق را به وجود آورد. در این زمان اروپا با موج جدیدی از مهاجران روبرو شد که این بار از وحشت کمونیست ها شهر و دیار را ترک کرده و به آغوش دیگر کشورها پناه بردند.

کنستان ویرژیل گئورگیو نویسنده رومانیایی در رمان دومین شانس تصویرگر این برهه خطیر از زندگی مردم اروپای شرقی و به خصوص میهن خود، رومانی است. رمان دومین شانس با هیچ کس سر سازش ندارد تیغ تیز انتقاد ویرژیل گئورگیو به همان نسبت که ددمنشی های نظام فاشیستی آلمان و متحدانش را به باد ناسزا می گیرد جنایات و خونریزی های حزب حاکم کمونیسم در رومانی و شوروی را نیز که با رنگ و لعاب برابری و مساوات و احقاق حق کارگران و کشاورزان به وقوع می پیوندد محکوم می کند. نویسنده از این هم فراتر می رود و سخت به مناسبات مبتنی بر سود و سرمایه که بخش دیگری از جهان غرب یعنی دنیای به اصطلاح آزاد سرمایه داری را شکل می دهد، می تازد.

مارشال اروین رومل (سالار نبرد صحرا)

لویی سورل ترجمه: امیرهوشنگ کاووسی

اروین رومل یکی از چهره‌های معروف و محبوب جنگ جهانی دوم است. این فیلدمارشال آلمانی بین مردم آلمان و البته دشمنان این کشور یعنی متفقین دارای احترام بود. علت این احترام نیز رفتار منصفانه و اخلاق‌مدارانه با زیردستان و اسرای جنگی بود. رومل به‌دلیل فرماندهی خوب، ابتکارات و موفقیت‌های درخشان در نبرد آفریقا و فرانسه با لقب «روباه صحرا» شناخته می‌شود.

در ماه‌های پایانی جنگ جهانی دوم که عده‌ای از ژنرال‌های ارتش و درجه‌داران آلمانی در پی کودتا و براندازی حکومت هیتلر بودند، رومل نیز با آن‌ها موافقت کرد. البته او موافق کشتن هیتلر نبود و بیشتر در پی دستگیری و تحویل او بود. اما با شکست عملیات والکری یعنی توطئه ترور هیتلر با بمب سرهنگ کلاوس فون اشتافنبرگ (از نیروهای رومل در آفریقا)، برخی از متهمان زیر بازجویی، نام رومل را به زبان آوردند و همین‌باعث شد ژنرال محبوب تبدیل به ژنرال مغضوب شود. به همین‌دلیل رومل ناچار به خودکشی با خوردن کپسول سیانور شد؛ به‌شرطی که امنیت خانواده‌اش تضمین شود.

لویی سورل نویسنده کتاب «مارشال اروین رومل» اهل فرانسه است. او از نیروهای مبارز فرانسوی بود که علیه اشغال آلمان‌ها جنگید. با این‌حال او ژنرال اروین رومل را ستایش می‌کند. همچنین لیدل هارت دیگر نویسنده و محقق که اهل انگلستان است و بسیاری از هموطنانش توسط نیروهای رومل کشته شدند، از ستایش‌کنندگان اوست. هر دو پژوهشگر بر این باورند که رومل سربازی شرافتمند بوده که از حدود مرزهای مقررات جنگ پا را فراتر نگذاشت و تنها به سرنوشت آلمان و مردمش می‌اندیشید.

زنان در قلعه

جسیکا شاتوک ترجمه: نیما بیگی

در میان خاکستر شکست آلمان نازی، ماریان ون لینگنفلز به قلعه اجداد شوهرش باز می‌گردد، قلعه نظامی خوف برانگیزی که در سال‌های پس از جنگ، ویران شده است. بیوه یکی از مسئولین برنامه ترور شکست‌خورده 20 جولای 1944 آدولف هیتلر، ماریان قصد دارد به وعده‌ای که به همدستان شجاع شوهرش داده بود عمل کند: تا همسران آنها را پیدا و از آنها محافظت کند، بیوه‌های همسفر خودش.

رمان «زنان در قلعه» داستانی است از زندگی اشرافی آلمان‌های قبل از جنگ، که در سال 1938 شروع می‌شود. تا سال 1945 و سال‌های بعد از جنگ ادامه پیدا می‌کند. این داستان روایت سه زن است و بخشی از سختی‌های زندگی ناگفته آلمان بعد از جنگ جهانی را توصیف می‌کند. همچنین پیش زمینه برنامه ترور هیتلر که نشان می‌دهد تمامی آلمان‌ها نژادپرست نبوده‌اند، برخی از آنها از رژیم حکمران و غاصب آن زمان ناراضی بوده‌اند و تصمیم گرفتند تا وضعیت را تغییر دهند، اما برنامه ترور شکست خورده و خانواده این مردان شجاع باید قبل و بعد از جنگ از خودشان محافظت کنند. داستان خانم شاتوک نشان می‌دهد که نیروهای پیروز همیشه عادل و رفیع نیستند.

افسانه ی میگسار قدیس

یوزف روت ترجمه: علی اسدیان

در بخشی از این اثر می خوانیم:« یکباره رو به سمت راست گرداند و به کارولینه نگاهی انداخت. اکنون چیزی توجهش را جلب کرد که دیروز از چشمش پنهان مانده بود: ردپای پیری بر چهره ی کارولینه. او کنارش خفته بود، رنگ پریده و پف کرده، سنگین نفس، غرق در خواب صبحگاهی زنان گذرکرده از بهار عمر. آندریاس به دگرگونی حاصل از گذر ایام پی برد، ایامی که خود او را هم بی نصیب نگذاشته بود. دریافت که خود نیز دگرگون شده است. تصمیم گرفت بی درنگ از جا برخیزد و به حکم سرنوشت از آن جا دور شود و پای به روزی تازه بگذارد، یکی از همان روزهای تازه ی مألوف خویش...» افسانه ی میگسار قدیس، مجموعه ی سه داستان بلند بسیار مشهور از یوزف روت است، شامل وزنه ی نادرست، افسانه ی میگسار قدیس و لویاتان. یوزف روت، روزنامه نگار و رمان نویس اتریشی عمده ی شهرتش را مدیون آن دسته از آثارش است که به زندگی پس از جنگ در اروپا می پردازد. مارش رادتسکی، ایوب و افسانه ی میگسار قدیس از آثار شاخص اویند. در سال های ۱۹۳۰ آثار روت کم تر به مسائل روزمره می پرداختند و نوعی نوستالژیای ماخولیایی نسبت به زندگی اشرافی اروپای مرکزی قبل از ۱۹۱۴ پیدا می کنند. غالب شخصیت هایش ولگردهای بی خانمانی اند به دنبال مکانی برای زندگی، به خصوص مهاجران اتریش قدیم و یهودی ها که با سقوط امپراتوری های گذشته خانه ی حقیقی شان را از دست داده اند. این رویکرد گذشته محور روت به نوعی در تقابل با رویکرد ملی گرایانه ی زمانه اش است که در قالب نازیسم شیوع پیدا کرده بود. با ذکر این نکته ی مهم که روت یهودی بود و در اوج به قدرت رسیدن هیتلر کشورش را برای همیشه به مقصد فرانسه ترک کرد.

ظهور و سقوط رایش سوم

ویلیام شایرر

ترجمه: ابوطالب صارمی

رایش سوم به حکومت آلمان از سال 1933 تا سال 1945 گفته می شود. واژه ی رایش در زبان آلمانی به معنای امپراتوری یا فرمانروایی است. رایش یکم به امپراتوری مقدس روم غربی و رایش دوم به حکومت پس از بیسمارک تا دوره جمهوری وایمار و رایش سوم به حکومت پس از جمهوری وایمار تا شکست آلمان در جنگ جهانی دوم گفته می شود.

رهبری رایش سوم را آدولف هیتلر رهبر حزب نازی در دست داشت. او پس از یک کودتا در سال 1924 به زندان محکوم شده بود و پس از آزادی به شیوه ی قانونی خود توانست حزب نازی را به قدرت رسانده و با مرگ رئیس جمهور هیندنبورگ قدرت را به طور کامل در دست بگیرد. رایش سوم دارای یک حکومت دیکتاتوری ملی و تک حزبی و صد البته مردمی بود.

تا پیش از قدرت یابی رایش سوم یعنی در دوره جمهوری مردم آلمان در وضعیت بسیار سختی به سر می بردند و در وضعیت اقتصادی بسیار بدی قرار داشتند. بسیاری از جوانان آلمانی به روابط جنسی و مواد مخدر پناه برده یا کمونیست می شدند. عهدنامه ی ورسای که در نتیجه شکست آلمان در جنگ جهانی اول عقد شده بود اوضاع اقتصادی آلمان را کاملا فلج کرده بود. اما با روی کار آمدن هیتلر وی توانست با گردآوری نخبگان آلمان در رایش سوم وضعیت آلمان را در کمتر از چهار سال کاملا دگرگون کند. وی قرارداد ورسای را که ارتش و نیروی دریایی آلمان را کوچک کرده و حق داشتن نیروی هوایی، نیروی زرهی و زیردریایی از آلمان را داشت در نهایت شجاعت زیر پا گذاشت و مناطق از دست رفته ی آلمان در جنگ جهانی اول را بدون خونریزی و جنگ و از طریق سیاسی به آلمان بازگرداند که مهم ترین آن اتریش بود. تمام مردم این سرزمین ها از پیوستن سرزمینشان به رایش سوم خرسند بودند. پس از اتریش برای آلمانی ها مهم ترین منطقه دانتسیگ و دالان لهستانی بود که سرزمین آلمان را به دو تکه تقسیم کرده و پس از جنگ جهانی اول ضمیمه لهستان شده بود. اما اینبار تسخیر منطقه بدون خونریزی انجام نشد و با لجبازی لهستان که پشتیبانی کامل بریتانیا و فرانسه را هم بدست آورده بود جنگ جهانی دوم روی داد و پس از چند سال نبرد خونین رایش سوم سرانجام سقوط کرد.

آدم کجا بودی؟

هاینریش بُل

مترجم: سارنگ ملکوتی

صدای شلیک گلوله هفتم به گوشش خورد . و پیش از انفجار آن ، فریادی سر داد ، فریاد بلندی که چند ثانیه طول کشید . و او ناگهان فهمید که مردن ساده ترین کار نیست . . ((از متن کتاب آدم کجا بودی))

بعد از هیتلر همه ی آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است… اما یک چیز نابودشده هم بود که فقط ما روشنفکران آن را می فهمیدیم و آن خیانت هیتلر به “کلمات” بود. خیلی از کلمات شریف دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند، پوچ شده بودند، مسخره شده بودند، عوض شده بودند، اشغال شده بودند. کلماتی مانند آزادی ، آگاهی ، پیشرفت ، عدالت!” ..

— آیا می‌توان گفت یک مرد تمامی یک ملت است؟ آیا همه‌ی آلمانی‌ها هیتلر بودند؟ چه کسی می‌دانست بر سر جلادانش چه آمده و چه سرنوشتی در انتظار آن‌هاست؟ ملت فریب خورده‌، خسته و نا امید کشان کشان و با ضرب و زور به دنبال سردمداران خود روان است؛ کسانی که اکنون پشیمانند، ولی جرات ابراز پشیمانی ندارند: خسته‌اند، اما راحت و پناهی برای آن‌ها وجود ندارد. راه برگشتی نیست ، سراشیب سقوط، سرنوشتی تلخ برای آنان رقم زده که هیچ یک گریزگاهی ندارد. ماندن و رفتن هر دو به یک چیز ختم می‌شود : مرگ. و کسانی که ظاهرا ( مرگ را در اختیار دارند )، خود قربانی آن هستند. دنیا سکوت کرده و از بزرگ‌ترین نیروی بشری، یعنی عشق، هم‌کاری ساخته نیست. غالب و مغلوب هر دو می‌سوزند و نابود می‌شوند، تا روزی که خداوند از بلندای آسمان به اعماق خاک ندا دهد: آدم، کجا بودی؟

بررسی روانشناختی خودکامگی

   مانس اشپربر    علی صاحبی

«مانس اشپربر»، روان‌شناس آلمانی، این کتاب را در سن ۳۲ سالگی (در دهه ۳۰ میلادی) یعنی پیش‌از آنکه هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است. او حتی در کتاب خود از روی تحلیل روانیِ رفتار دیکتاتورها، پیش‌بینی کرده است که کسی مثل هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد. وقتی این کتاب منتشر شد نویسنده‌اش نه‌تنها مجبور شد برای مصون‌ماندن از خشم نازی‌ها، به زندگی پنهانی روی آورد بلکه حتی کمونیست‌های پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند و پیروان‌شان حتی از دست‌زدن به این کتاب هم پرهیز می‌کردند .

اشپربر در این کتاب، که متنی بسیار روان و جذاب دارد، با تحلیل روانشناختی شخصیت و رفتار خودکامگان و دیکتاتوران، نشان می‌دهد که دیکتاتورها، به‌خودی‌خود، خودکامه و جبار نمی‌شوند بلکه آن‌ها محصول رفتار توده‌هایی هستند که خلق‌وخویِ "جبّاریّت (دژسالاری / اقتدارگرا)"، بخشی از وجود آن‌هاست. برای آنکه خودکامگی و دیکتاتوری برای همیشه از جامعه‌ای رخت بربندد باید روحیه خودکامگیِ توده‌ها از بین برود. اشپربر نشان می‌دهد که چگونه شخصیت روانی یک خودکامه به‌تدریج و در طول زمان تحول می‌یابد و او را از یک زندگی معمولی محروم می‌کند به‌گونه‌ای که "جبّار" به تدریج دچار سادیسم (دیگرآزاری) و در مراحل بعدی دچار مازوخیسم (خودآزاری) می‌شود.

او از قول افلاطون می‌نویسد «هر کس می‌تواند شایسته صفت شجاع باشد، الا فرد جبّار». و بعد خودش به‌زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان می‌دهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان می‌دهد که جباریت ویژگی است که جایگزین فقدان شجاعت می‌شود و این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و …) نمود دارد. اما وقتی آحاد توده های شخصیتاً جبّار، در عالم واقع با یکی‌از جباران همراهی می‌ کنند و او را حمایت می‌کنند، از او یک حاکمِ به‌تمام‌معنی دیکتاتور می‌سازند .

او به زیبایی نشان می‌دهد که چگونه خودکامگان با ساده‌کردن مسائل پیچیده زندگی، راه‌حل‌های عامه‌پسند ـ اما غیرقابل‌اجرا ـ می‌دهند و اصلا هم نگران عدم‌ قابلیتِ اجرای ایده‌های خود نیستند چراکه آموخته‌اند وقتی راه‌حل‌شان به نتیجه نرسید به‌راحتی می‌توانند با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند تا نشان دهند که دشمنان‌شان چقدر قدرتمندند و نمی‌گذارند تا آن‌ها به اهداف‌شان برسند.

عقاید یک دلقک

هاینریش بل

ترجمه: سپاس ریوندی

هاینریش تئودور بُل (به آلمانی: Heinrich Theodor Böll) (زاده ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ - درگذشته ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۵) نویسنده آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبی است. بیشتر آثار او به جنگ (به خصوص جنگ جهانی دوم) و آثار پس از آن می‌پردازد.

این کتاب دربارهٔ دلقکی به نام شنیر است که معشوقه اش ماری او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرض‌های همیشگی‌اش، مالیخولیا و سردرد تشدید یافته. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آورده‌است. به قول خودش «دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می‌کند». فقط دو چیز این دردها را تسکین می‌دهند: مشروب و ماری. مشروب یک تسکین موقتیست ولی ماری نه؛ ولی او رفته...

ظاهراً، این رمان نمایانگر جامعه آلمان تحت تأثیر هیتلر و سال‌های بعد از جنگ است. این داستان زوایای مختلف جامعه از جمله عقاید سیاسی و مذهبی، مسائل زناشویی، تعارضات بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها، تأثیر جنگ بر خانواده‌ها و بسیاری موارد دیگر در آلمان را نقد می‌کند. هاینریش بل تمام مشکلات بعد از جنگ را به تصویر کشید و آن‌ها را به بعضی زوایای روان شناختی ارتباط داد. بل می‌خواست بر روی نقش کلیسای کاتولیک روم تمرکز کند تا تأثیر ان بر اروپا را نشان دهد. بعلاوه اخلاقیات و سیاست ان زمان را نشان داد. کلیسا رابطه بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها را محدود ساخت و جامعه آلمان را در زمره گروه‌های مذهبی دسته‌بندی کرد. اگرچه در این رمان، پروتستان‌ها بعنوان افرادی ثروتمندتر نمایش داده می‌شوند، اما بل نشان می‌دهد که جامعه، به ویژه ازنظر در مسائل سیاسی و اخلاقی، عمدتاً تحت تأثیر کاتولیک‌ها بوده‌است. شخصیت اول داستان، یعنی هنس، از هیچ یک از این دو گروه سودی نمی‌برد. او یک کافر است، اما کافری که اقوامی هم کاتولیک و هم پروتستان دارد و در مراسم‌های هردو مذهب شرکت می‌کند (اگرچه عقایدی کاملاً متفاوت با هردو طرف دارد). حتی با اینکه اجرای موفقی در هنر دلقکی دارد، کارش مورد تأیید گروه‌های سیاسی نیست؛ ولی بعد از آسیب دیدن زانوی چپش، نمی‌تواند به خوبی گذشته اجرا داشته باشد. در پایان، آن دوران را اینگونه توصیف می‌کند: «اگر دوران ما شایسته نامی باشد، باید نامش را عصر فحشا نامید.»

در زمانه‌ی پنج شاه

نویسنده: حسن ارفع

مترجم: مانی صالحی علامه

سرلشکر حسن اَرفَع (۱۲۷۳–۱۳۶۵ خورشیدی) رئیس ستاد ارتش ایران در سال‌های ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۶ میلادی و از همکاران کودتای ۲۸ مرداد بود. وی برای نژاد آریایی ارزش زیادی قائل بود و به آموزه‌های فاشیسم و نازیسم گرایش داشت.

حسن ارفع فرزند میرزا رضاخان ارفع‌الدوله دانش بود. چهار ساله که بود پدرش با تقدیم پیشکشی قابل ملاحظه‌ای از مظفرالدین شاه برای او لقبارفع‌السلطان گرفت.

حسن ارفع تحصیلات خود را به اقتضای شغل پدرش که غالباً مقام سفارت داشت، در استانبول و پاریس انجام داد. از دانشکده نظامی سن‌سیر و سمور فرانسه دانش‌آموخته شد. او و برادرش «ابراهیم ارفع»، هر دو از نظامیان عالی‌رتبه ارتش ایران بودند.

حسن ارفع، به عنوان یک افسر ایرانی سال‌ها در نواحی مرزی با مسائل کردها درگیر بوده و کتابی به نام «کردها» در این باره نوشته‌است.

وی در ۱۳۲۳ درجه سرلشکری گرفت و به فرمانداری نظامی راه‌آهن و راه شوسه برگزیده شد. زمانی نیز وابسته نظامی ایران در انگلیس بود. در ۱۳۲۳ به ریاست ستاد ارتش انتخاب شد و نزدیک یک سال و چند ماه در این سمت قرار داشت.

توقیف سرلشکر ارفع

برخی کوشش‌های مفید به تفکرات مفید هیتلری همچنان در ارتش ایران حاکم است که متأسفانه با آن مقابله می‌شود- نظیر بازداشت سرلشکرارفع- اما نه آنچنان که این مقابله به قربانی شدن ژنرال‌های ارتش بینجامد. دوران کوتاهی دست آنها از ارتش کوتاه می‌شود و سپس به خدمت فراخوانده می‌شوند. مانند سرهنگ منوچهری (آریانا) که بعدها ارتشبد و رئیس ستاد ارتش شد یا سرلشکر ارفع.

در ارتش سرلشکر ارفع رئیس ستاد ارتش به تعقیب افسران آزادیخواه آغاز نمود. حزب نهضت ملی که بدست سرلشکرارفع و رهبری مستقیم سرهنگ منوچهری (سپهبد آریانای بعدی) در ارتش تشکیل گردید دامی بود برای افسران جوان که هر کس از عضویت آن سر می‌پیچید در معرض تعقیب و در لیست تبعیدی‌های جنوب قرار می‌گرفت.

روز ۲۱ فروردین سال ۱۳۲۵ خبر زیر از طرف رادیو تهران منتشر گردید: نظر به سوء ظنی که نسبت به عملیات سرلشکر ارفع رئیس سابق ستاد ارتش و اقدامات وی علیه حکومت مشروطه موجود بود به امر رئیس محترم دولت مقارن نیمه شب گذشته نامبرده بازداشت و در دژبانی زندانی گردید.

ارفع در ۱۳۶۵ در اروپا درگذشت.

تاریخ مختصر جمهوری وایمار

کالین استورر

حسن افشار

جمهوری وایمار (به آلمانی: Weimarer Republik) به نظام حکومتی آلمان طی سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۳ میلادی اطلاق می‌شود.

جمهوری وایمار در اصل اصطلاحی است که مورخان برای دوره تاریخی حدفاصل پایان جنگ جهانی اول تا روی کار آمدن حکومت نازی‌ها در آلمان ابداع نموده‌اند. باید توجه داشت که نام رسمی این حکومت، همانند حکومت پیش از آن، امپراتوری آلمان (به آلمانی: Deutsches Reich) بود.

جمهوری وایمار اولین تلاش برای ایجاد مردم‌سالاری در آلمان بود که توسط سیاست‌مداران آلمانی در شهر وایمار مورد اجماع قرار گرفت.

با به قدرت رسیدن هیتلر در ۱۹۳۳ عمر کوتاه جمهوری وایمار به پایان رسید.