داراب نامه – محمد بن احمد بیغمی (دو جلدی)
محمد بن احمد بیغمی
تصحیح: ذبیح الله صفا
کتاب داراب نامه ، تألیف محمد بن احمد بیغمی و تصحیح ذبیحالله صفا، داستان قهرمانى و بسيار شيرين داراب، پادشاه كيانى و پسر داستانى او، فيروز شاه است. اين كتاب، از متنهاى شيوا و پر ارزش نثر فارسى بر پايه روايات كهن ايرانى به شمار مىرود كه دو تحرير از آن وجود دارد. اين تحرير از آن داستان گزارى شهير به نام بيغمى است. داراب، پسر بهمن پسر اسفنديار، پسر گشتاسپ از پادشاهان پايانى سلسله داستانى كيانى است كه درباره او در ادبيات پهلوى و پس از آن، داستانهاى پرآوازهاى مانند «دارا و بت زرين» در ادب پهلوى به عربى وجود دارد. اين داراب كه در داستانهاى ملى، فرزند بهمن و هماى چهرآزاد است، پدر داراى دارایان، آخرين پادشاه كيانى بود، اما در اين داستان، فرزند او «دارا» نيست، بلكه فيروز ناميده مىشود. اين كتاب، داستان فارسى همين فيروز شاه است و از همين روى، «فيروزنامه» بايد خوانده شود؛ زيرا بيشتر به سخن درباره فيروز (پسر داراب) مىپردازد.
داراب نامه (مولانا محمد بیغمی)
افسانه ها یا داستان های عامیانه از دیر باز به صورت شفاهی سینه به سینه از زمان های دور از نسلی به نسلی در کشور ما به یادگار مانده است. این داستان ها اغلب توسط راویان و نقالان در محافل یا در قهوه خانه ها نقالی می شد. در زمان های نه چندان دور که وسائل ارتباط جمعی مثل امروز نبود، مردم برای سرگرم شدن و گذراندن اوقات فراغت بیشتر به قهوه خانه می رفتند و پای نقالان و افسانه پردازان قهوه خانه ها می نشستند و یا در محافل خانوادگی در شب های طولانی زمستان گوش به قصه ها و داستان های مادر بزرگ و پدر بزرگ ها می سپردند. بیشتر افسانه ها و داستان های عامیانه ایرانی، زاده تخیل راویان و نقالان بوده، اغراق و کارهای محیرالعقول و سرگذشت جن و پری، دیو و اژدها از ارکان این داستان هاست. زمان و مکان در داستان های ایرانی از هیچ اصول قصه نویسی پیروی نمیکند. ممکن است در قصه ها از مکانهای تاریخی نام برده شود اما هیچ گونه سندیت تاریخی ندارند.
داراب نامه بیغمی (۲جلدی)
دارابنامه، تألیف محمد بن احمد بیغمی و تصحیح ذبیحالله صفا، داستان قهرمانى و بسيار شيرين داراب، پادشاه كيانى و پسر داستانى او، فيروز شاه است. اين كتاب، از متنهاى شيوا و پر ارزش نثر فارسى بر پايه روايات كهن ايرانى به شمار مىرود كه دو تحرير از آن وجود دارد. اين تحرير از آن داستان گزارى شهير به نام بيغمى است. داراب، پسر بهمن پسر اسفنديار، پسر گشتاسپ از پادشاهان پايانى سلسله داستانى كيانى است كه درباره او در ادبيات پهلوى و پس از آن، داستانهاى پرآوازهاى مانند «دارا و بت زرين» در ادب پهلوى به عربى وجود دارد. اين داراب كه در داستانهاى ملى، فرزند بهمن و هماى چهرآزاد است، پدر داراى دارایان، آخرين پادشاه كيانى بود، اما در اين داستان، فرزند او «دارا» نيست، بلكه فيروز ناميده مىشود. اين كتاب، داستان فارسى همين فيروز شاه است و از همين روى، «فيروزنامه» بايد خوانده شود؛ زيرا بيشتر به سخن درباره فيروز (پسر داراب) مىپردازد.
دارابنامه طرسوسی (۲جلدی)
ابوطاهر محمد بن حسن بن علی بن موسی الطرسوسی
ذبیحالله صفا
دارابنامهٔ طرسوسی یا دارابنامهٔ طرطوسی داستانی است منثور در احوال داراب پادشاه کیانی، نوادهٔ او روشنک با لقب بوراندخت (دختر داراب پسر داراب) و اسکندر رومی (مقدونی). شکل کنونی داستان نوشته ابوطاهر طرسوسی (یا طرطوسی) است و به همین جهت کتاب را با عنوان دارابنامهٔ طرسوسی میشناسند.
در این بخش از داستان بوزینگان که سلاحهایی از جنس استخوان ماهی در دست دارند سوار بر لاکِ لاکپشت به کشتی طمروسیه حملهور میشوند. از میان افرادِ در کشتی تنها یکی تفنگ به دست دارد و سایرین با تیر و کمان از خود دفاع میکنند.
اصل داستان حماسی داراب به زمان ساسانی بازمیگردد. سرانجام با تحریر ابوطاهر به شکل کنونی درآمدهاست. کتاب سرگذشت داراب پادشاه کیانی پسر بهمن (کی اردشیر)، و دختر او، همای چهر آزاد را روایت میکند. نفوذ عناصر سامی/اسلامی در بخش نخستِ کتاب، که شرح احوال داراب است، کم است. بخش مربوط به اسکندر از نفوذ عناصر اسلامی، یونانی، و سریانی خالی نیست. با این حال تصویری که از اسکندر در این کتاب داده شدهاست با آن چیزی که در باقی اسکندرنامهها به چشم میخورد، متفاوت است. به این معنا که دستکم سایهای از تیرگی شخصیت این جنگجوی مقدونی و بیزاری ایرانیان پیش از اسلام از وی در کتاب به چشم میخورد.
نثر کتاب از عالیترین نمونههای نثر فارسی در دورهٔ اول (قبل از مغول) است و به لهجهٔ تخاطب آن زمان نزدیک است. به علت نزدیکی نویسندگان این داستانهای عامیانه (سمک عیار نمونهٔ دیگر است) به مردم عادی، نثر کتاب و زبان روایت بسیار طبیعی و بی تکلف است و کمتر از امثال و آیات عربی و تکلفهای ادبی برآمده از علوم اسلامی و ادبیات عرب استفاده شده است.
از این کتاب نسخههای فراوانی در دست نیست. در پی پریشانی برآمده پس از حمله مغول و با سنگینتر شدن سایهٔ اسلام بر ایران و رواج تعصبات ضد ایرانی، از رونق داستانهای ملی کاسته شد و قهرمانان ملی با نمونههای اسلامی جایگزین شدند. داستان داراب نیز از رونق افتاد و چندان رونویسی نشد. از دیگرسوی، کمرواجی داستان باعث شدهاست که فساد خاسته از تصرف کاتبان در کتاب کمتر راه یابد. بهطوری که اختلاف در نسخههای موجود دارابنامه ناچیز و بیشتر از نوع ضبط نادرستِ کلمههاست که بیشتر برآمده از قرائت نادرست است.
نمونه ای از متن:
داراب پس از سالها دوری از ایران و فرمانروایی بر جزایر ماورای بحار به ایران باز میآید تا مادرش همای را، پادشاه ایران را، که بر دست قیصر مستأصل شدهاست و لشکر بر او شوریدهاند فریاد رسد. همای را در بند کشیدهاند و سوی قیصر میبرند که داراب در میرسد:
«همای نعرهای بزد که ای جان مادر، مادر را دریاب که بر من رحم نکردند. داراب که این بشنید یک نعره بزد و چوب بر بالای سر برآورد و سواری را چنان بزد که مرد و اسپ را به هم در شکست به یک زخم و روی به کوهآسا آورد و دست را بالا کرد تا او را بزند. کوهآسا بگریخت و روی در آن کوه نهاد؛ و [داراب] خلقی را بکشت و همای را از دست ایشان بستد و روی به کوه آورد و به گوشهای بیرون رفت و هر که پیش میآمد با آن چوب میزد و مرد و اسپ را میکشت تا همه به هزیمت رفتند. آنگاه پیش مادر بنشست، همای بیهوش شده بود، وی دستوپای مادر باز میکرد و میگریست و اشک داراب بر روی همای میچکید. همای چشم باز کرد و فرزند را دید که در پیش وی نشستهاست. دیگر باره بیهوش شد. سر بر کنار فرزند نهاده بود و میگریست. داراب گفت ای مادر چندین مگری.»
چهار کتاب داستان به نثر از ابوطاهر طرسوسی در دست است: دارابنامه، اسکندرنامه، قهرماننامه، قران حبشی. از این چهار کتاب دارابنامه و قِران حبشی و قهرماننامه چاپ شده است.
دارابنامه طرسوسی (۲جلدی)
ابوطاهر محمد بن حسن بن علی بن موسی الطرسوسی
ذبیحالله صفا
دارابنامهٔ طرسوسی یا دارابنامهٔ طرطوسی داستانی است منثور در احوال داراب پادشاه کیانی، نوادهٔ او روشنک با لقب بوراندخت (دختر داراب پسر داراب) و اسکندر رومی (مقدونی). شکل کنونی داستان نوشته ابوطاهر طرسوسی (یا طرطوسی) است و به همین جهت کتاب را با عنوان دارابنامهٔ طرسوسی میشناسند.
در این بخش از داستان بوزینگان که سلاحهایی از جنس استخوان ماهی در دست دارند سوار بر لاکِ لاکپشت به کشتی طمروسیه حملهور میشوند. از میان افرادِ در کشتی تنها یکی تفنگ به دست دارد و سایرین با تیر و کمان از خود دفاع میکنند.
اصل داستان حماسی داراب به زمان ساسانی بازمیگردد. سرانجام با تحریر ابوطاهر به شکل کنونی درآمدهاست. کتاب سرگذشت داراب پادشاه کیانی پسر بهمن (کی اردشیر)، و دختر او، همای چهر آزاد را روایت میکند. نفوذ عناصر سامی/اسلامی در بخش نخستِ کتاب، که شرح احوال داراب است، کم است. بخش مربوط به اسکندر از نفوذ عناصر اسلامی، یونانی، و سریانی خالی نیست. با این حال تصویری که از اسکندر در این کتاب داده شدهاست با آن چیزی که در باقی اسکندرنامهها به چشم میخورد، متفاوت است. به این معنا که دستکم سایهای از تیرگی شخصیت این جنگجوی مقدونی و بیزاری ایرانیان پیش از اسلام از وی در کتاب به چشم میخورد.
نثر کتاب از عالیترین نمونههای نثر فارسی در دورهٔ اول (قبل از مغول) است و به لهجهٔ تخاطب آن زمان نزدیک است. به علت نزدیکی نویسندگان این داستانهای عامیانه (سمک عیار نمونهٔ دیگر است) به مردم عادی، نثر کتاب و زبان روایت بسیار طبیعی و بی تکلف است و کمتر از امثال و آیات عربی و تکلفهای ادبی برآمده از علوم اسلامی و ادبیات عرب استفاده شده است.
از این کتاب نسخههای فراوانی در دست نیست. در پی پریشانی برآمده پس از حمله مغول و با سنگینتر شدن سایهٔ اسلام بر ایران و رواج تعصبات ضد ایرانی، از رونق داستانهای ملی کاسته شد و قهرمانان ملی با نمونههای اسلامی جایگزین شدند. داستان داراب نیز از رونق افتاد و چندان رونویسی نشد. از دیگرسوی، کمرواجی داستان باعث شدهاست که فساد خاسته از تصرف کاتبان در کتاب کمتر راه یابد. بهطوری که اختلاف در نسخههای موجود دارابنامه ناچیز و بیشتر از نوع ضبط نادرستِ کلمههاست که بیشتر برآمده از قرائت نادرست است.
نمونه ای از متن:
داراب پس از سالها دوری از ایران و فرمانروایی بر جزایر ماورای بحار به ایران باز میآید تا مادرش همای را، پادشاه ایران را، که بر دست قیصر مستأصل شدهاست و لشکر بر او شوریدهاند فریاد رسد. همای را در بند کشیدهاند و سوی قیصر میبرند که داراب در میرسد:
«همای نعرهای بزد که ای جان مادر، مادر را دریاب که بر من رحم نکردند. داراب که این بشنید یک نعره بزد و چوب بر بالای سر برآورد و سواری را چنان بزد که مرد و اسپ را به هم در شکست به یک زخم و روی به کوهآسا آورد و دست را بالا کرد تا او را بزند. کوهآسا بگریخت و روی در آن کوه نهاد؛ و [داراب] خلقی را بکشت و همای را از دست ایشان بستد و روی به کوه آورد و به گوشهای بیرون رفت و هر که پیش میآمد با آن چوب میزد و مرد و اسپ را میکشت تا همه به هزیمت رفتند. آنگاه پیش مادر بنشست، همای بیهوش شده بود، وی دستوپای مادر باز میکرد و میگریست و اشک داراب بر روی همای میچکید. همای چشم باز کرد و فرزند را دید که در پیش وی نشستهاست. دیگر باره بیهوش شد. سر بر کنار فرزند نهاده بود و میگریست. داراب گفت ای مادر چندین مگری.»
چهار کتاب داستان به نثر از ابوطاهر طرسوسی در دست است: دارابنامه، اسکندرنامه، قهرماننامه، قران حبشی. از این چهار کتاب دارابنامه و قِران حبشی و قهرماننامه چاپ شده است.
داراییهای یک زن اشرافی
دانيل استيل
فاطمه قربانپور
داستاني خارق العاده از استاد داستان نويسي دانيل استيل، كه در سال 2016 ميلادي منتشر شد.
صندوق امانت متروكهاي در بانك نيويورك گشوده ميشود كه دو دسته نامه، تعدادي عكس و بيست و دو قطعه جواهر در آن وجود دارد. كارمند دادگاه جين ويلويي مسئول تحقيق درباره صاحب صندوق كه مارگارت والاس پيرسون دي سان پيگنلي نام دارد ميباشد. چرا مارگارت هيچوقت سراغي از جواهرات با ارزشش نگرفته است؟ وراث او چه كساني هستند؟ آيا هنوز زندهاند؟ پس از برنامهريزي براي قيمتگذاري جواهرات، جين و حراجكننده شركت مزايده كريستيز فيليپ لاتون با هم تصميم ميگيرند اطلاعات بيشتري در مورد داستان مارگارت به دست بياورند. اما هيچكدام تصورش را هم نميكنند كه محتويات صندوق آنها را به كجا ميكشاند... يا چه طور زندگي آنها را براي هميشه تغيير ميدهد.
دارایی خانواده روگن
دارایی خانواده روگن (به فرانسوی: La Fortune des Rougon)، نام یک رمان ادبی و اولین کتاب از مجموعهٔ بیست جلدی روگن ماکار میباشد که به قلم امیل زولا، نویسندهٔ مکتب ناتورالیسم (ادبیات) اهل فرانسه نوشته شدهاست. این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی جهان است.
داستان این کتاب راجب وقایع قیام خونین مردم جنوب فرانسه در سال ۱۸۵۱ می باشد. که کارکترهای این داستان دو برادر با ذهنیت ها ونظرات مختلف هستند یکی منافع خود را در کودتا کردن می داند و دیگری به علت فقیر بودن و حسادت طرف جمهوری را می گیرد و نکته این جاست که هیچ کدام از این دو برادر اهمیتی به مسائلی که برای کشور در حال وقوع است نمی دهند.
داستان (ساختار سبک و اصول فیلمنامه نویسی)
نام نویسنده : رابرت مک کی
نام مترجم : محمد گذر آبادی
[کتاب ـ «داستان» ـ درباره ی اصول است نه قوانین. قانون می گوید:«باید آن را به این طریق انجام دهی»، اصل می گوید:«این عملی است… و هم واره نیز چنین بوده است»]
این عبارات، جملات ابتدایی کتاب «داستان» است که شاید یک دهه از انتشار آن می گذرد و کتاب های کلاسیک آموزش فیلم نامه را از سکه انداخته است و جایگزین آن شده است. این کتاب امروزه، به عنوان کتاب آموزشی در دانشگاه ها و آموزش گاه های سینمایی دنیا، تدریس می شود و نویسندگان و اساتید برجسته ی سینما، توصیه می کنند که به عنوان کتاب درسی، هیچ گاه از نویسنده دور نشود. کتاب ـ «داستان» ـ چهار بخش دارد که اصلی ترین بخش آن، بخش دوم، «عناصر داستان» است. در این بخش ابتدا به ساختار داستان و سپس به نسبت ساختار با «موقعیت، ژانر، شخصیت و معنا» می پردازد. بخش سوم مربوط به اصول طراحی داستان است. اما بخش چهارم که شاید مهم ترین بخش کتاب است و جنبه ی پرورشی نویسنده را مدنظر قرار می دهد با این عبارت از همینگوی آغاز می شود: بخش چهارم/ نویسنده در حین کارـ اولین نسخه از هر چیزی مزخرف است/ همینگوی. این جمله چکیده ی مطالب این بخش است که نویسنده را به وارد شدن در فرآیندی، فرا می خواند که جز نوشتن ، نوشتن و باز هم نوشتن، چیزی نیست. جامعیت این کتاب، هم راه با شاهد مثال آوردن متنایب با هر موضوع و مبحث، ترکیبی را ساخته است که خواننده ـ یا بهتربگوییم دانشجوـ ریسمانی نامحسوس به دنبال خودش می کشد. جملات پایانی کتاب ـ «داستان»ـ را با هم می خوانیم. «هر روز بنویسید، سطر به سطر،صفحه به صفحه،ساعت به ساعت. کتاب داستان را دم دست داشته باشید. آموخته های خود را از این کتاب، سرمشق قرار دهید… . این کار را به رغم ترسی که دارید، انجام دهید زیرا دنیا بالاتر از همه چیز ـ ورای تخیل و مهارت ـ از شما شهامت می خواهد. ـ شهامت به جان خریدن طرد و انکار و استهزاء و شکست…»
داستان اولن اشپیگل
شارل دکوستر
ترجمه: م. ا. به آذین
رمان تاریخی «افسانه اولن اشپیگل» یادی از گشته شدگان دادگاه های تفتیش عقاید امپراطوری فلاندر.
زندگی اولن اشپیگل، یک زندگی عادی و معمولی نبود. مرگ و دفن وی نیز عادی نبوده است، زیرا که وی را ایستاده دفن کردند. قضیه از این قرار بوده است، که هنگامیکه اولن اشپیگل وفات یافت، و مردم میخواستند وی را دفن کنند، تابوت وی را طبق سنت مسیحیان روی طنابی قرار دادند تا آن را به درون قبر بگذارند. در این هنگام طناب در قسمتی که پاهای تیل قرار داشته پاره شده و تابوت به درون قبر افتاد. طوری که انگار تابوت و میت درون آن روی پا ایستاده بودند. در این هنگام مردم گفتند، بگذارید همینطور بماند. او در تمام زندگی اش یک انسان عادی و معمولی نبود. مرگ و دفنش نیز باید غیر عادی باشد. بدین ترتیب وی را ایستاده دفن کردند. دوستان و اطرافیانش روی سنگ قبرش چنین نوشتند: این سنگ را از روی این قبر برندارید. اینجا اولن اشپیگل آرمیده است...
"تیل اویلن اشپیگل", یا "دیل اولن اشپگل"یا "تیل اولن اشپیگل " آنطور که در متون قدیمی و به زبان آلمانی سفلی نوشته شده است، داستان زندگی تیل اولن اشپیگل است که در سال 1510/1511 میلادی نوشته شده است.
داستان اولن اشپیگل معروفترین کتاب ایالت نیدرساکسن در شمال آلمان است که تا کنون به بیش از 280 زبان ترجمه شده است. اهمیت این کتاب در چیست؟ اگر از شوانک صحبت کنیم, که نویسندگان دیگری نیز بوده اند که تقریبا با هرمان بوته همدوره بودند و شوانک نوشتند, ولی آثار آنان محبوبیت و شهرت این کتاب را هیچوقت کسب نکردند، مانند هانس زاکس و باستیان برانت و دیگران که نامشان را فقط کسانی میدانند که با تاریخ ادبیات آلمان رابطهای داشته باشند. ولی نام تیل اولن اشپیگل را کودکان دبستانی هم میدانند و داستانهایش را میخوانند.
اهمیت این کتاب در چند نکته نهفته است:
- یکی زمان نگارش و چاپ کتاب، اوائل قرن 16 میلادی.
- دیگر زبان رک و صریح نویسنده آن.
- مراعات نکردن این نکته که ممکن است کسی از حقیقت برنجد.
- به قاضی بردن اشراف آلمانی و روحانیون مسیحی.
- زیر سؤال بردن نظام ارباب-رعیتی حاکم بر آلمان آن زمان.
- زیر سؤال بردن کلیسا به عنوان یک سازمان منسجم
- ترجمه آن به زبانهای مختلف
- الهام گرفتن نویسندگان دیگر از شخصیت اولن اشپیگل برای خلق آثارشان.
در قرن 16 این کتاب فقط در آلمان 35 مرتبه تجدید چاپ شد و همان موقع یکی از پرفروشترین کتابهای مغرب زمین شد. جای خالی این کتاب در ایران به خوبی حس میشد.
در زبان فارسی دو کتاب راجع به افسانههای اولن اشپیگل وجود دارد که حکایات اولن اشپیگل نیستند. این دو کتاب از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه شدهاند و نویسنده هر دو کتاب "شارل دو کوستر" بلژیکی میباشد. یکی از این دو کتاب را مرحوم بهآذین و دیگری را آقای گلکار ترجمه کردهاند. این دو کتاب رمان هستند و در قرن 19 نوشته شدهاند. شارل دکوستر که خود در قرن 19 زندگی می کرد, از حکایات اولن اشپیگل در خلق رمانش استفاده کرده است. پس این دو کتاب ربطی به "حکایات و افسانههای اصلی اولن اشپیگل" ندارند.
داستان پسرم
داستان جاوید
اسماعیل فصیح
برخلاف سایر آثار نگارنده (اسماعیل فصیح) « کتاب داستان جاوید » روایت زندگی واقعی یک پسرک از آیین کهن زرتشتی است که در دهه اول قرن و اوج فساد قاجار به وقوع میپیوندد.
مصیبت و مظلمه ای که بر یک انسان با ایمان وارد گردید، بافت اصلی روایت را تشکیل میدهد. انعکاسهای روحی او، و نیروی ایمان او به سنتهای دیرینه نیاکانش نیز در روایت حفظ گردیده است.
آشنایی نگارنده با قهرمان اصلی کتاب، در سالهای آخر زندگی او در دانشگاهی در خارج از کشور صورت گرفت و الهام بخش خلق این کتاب گردید. دستنویس اولیه این روایت در اوایل دهه ۵۰ پس از سالها پژوهش و پیگیری جداگانه آماده گردید، ولی شروع چاپ اول کتاب تا اواسط نیمه دوم این دهه به تأخیر افتاد.
نگارنده در خلق کتاب داستان جاوید بصورت نصه، همچنین کوشش نموده بود که احساسها، دردها، دلشکستگیها، نومیدیها، و خشمهای پسرک ایرانی را ساده و خام، همانطور که خود دریافت نموده و تحت تأثیر قرار گرفته بود، در زمان و مکان خاص خود، بازآفرینی کند.
در قسمتی از کتاب میخوانیم :
گفت: “به مردم اینجا نگفتى که… ما کى هستیم، جاوید جان؟” پسرک گفت: “نه، کسى چیزى نپرسید. من هم چیزى نگفتم. اما من از کسى ترس و واهمه ندارم که کى هستم.” پیرمرد سرش را رو به آسمان برگرداند.باز مدت درازى ساکت ماند. بعد گفت: “مردم اینجاها بیشترشان با زرتشتیها روى خوش ندارند. “ پسرک گفت: “باک نداشته باش.” پیرمرد گفت: “مردم این دیار، اصل و گوهر خودشان را فراموش کرده اند. “با ناتوانى چشم هایش را بست.” پسرک به موهاى پیرمرد دست کشید. “آسوده باش عموجان. همه چیز درست مى شود.” “به یارى پروردگار…”
داستان خانوادگی
واسکو پراتولینی (به ایتالیایی: Vasco Pratolini) (۱۹ اکتبر ۱۹۱۳ — ۱۲ ژانویه ۱۹۹۱) رماننویس و نویسندهٔ داستان کوتاه اهل ایتالیا بود که بهویژه برای تصویر کردن زندگی فقرای فلورانس در دورهٔ فاشیسم شناخته میشود. او چهرهای برجسته در نئورئالیسم ایتالیایی دانسته میشود.
پراتولینی در فلورانس و در خانوادهای فقیر بزرگ شد. او به شغلهای گوناگونی پرداخت تا اینکه با از دست دادن سلامتیش در آسایشگاه بستری شد (۱۹۳۵ تا ۱۹۳۷). او هیچ سابقهٔ تحصیلی رسمی نداشت اما بطور پیوسته مطالعه میکرد و در دوران آسایشگاه به نوشتن پرداخت. پس از آن به رم رفت و الیو ویتورینی را ملاقات کرد که دوست نزدیکش گردید و او را به حلقهٔ ادبی معرفی نمود.
پراتولینی نخستین رمانش «خیابانهای برهنه» را در سال ۱۹۴۴ منتشر کرد. «داستان خانوادگی» در ۱۹۴۷ منتشر شد که داستان آن دربارهٔ برادر درگذشتهٔ خودش بود. «داستان عشاق فقیر» (۱۹۴۷) یکی از بهترین نمونههای نئورئالیسم ایتالیایی نامیده شده است این کتاب به فروش بالایی دست یافت و دو جایزهٔ ادبی بینالمللی دریافت کرد. پراتولینی که خود ضد فاشیسم بود در «قهرمان زمان ما» (۱۹۴۹) به فاشیسم حمله برد. وی بین سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۶ سه کتاب را در یک مجموعه به نام «داستان ایتالیایی» منتشر کرد که وقایع آن بین سالهای ۱۸۷۵ تا ۱۹۴۵ به وقوع میپیوندد.
داستان خیاط (روایتی از عشق و انتقام)
داستان دوست من کنولپ
نويسنده:هرمان هسه
مترجم:سروش حبیبی
هرمان هسه ، ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی-سوییسی است که در سال ۱۹۴۶ موفق به دریافت نوبل ادبیات شد. «پیتر کامنسیند»، «زیر چرخ»، «دمیان»، «گرترود»، «گرگ بیابان»، «سفر به شرق» و «بازی مهره شیشهای» برخی از آثار اوست.
در پشت جلد این کتاب آمده است: «کنولپ، قهرمان این داستان، رندی آزاده است و قلندری صحراگرد. در زندگی موفقیتی نصیبش نشده و در پایان عمر دستش از هر بضاعتی خالی است. «گمراهی» است که در دستگاه بیرنگ اما به قید قاعده درآمدهی کارگران و زحمتکشان وصلهی ناهمرنگی است و در نظام عبوس زندگی پرتلاش و حساب سوداگران جایی ندارد، اما در پشت نقاب شادی و بازیگوشی این صحراگرد خیالپرداز، که با روح ساده و کودکانهی خود همهجا برای مردم زحمتکش و سر به راه شهرها و دهات شادی و شادابی و برای کودکان و دختران بازی و بذله ارمغان دارد، مرد دیگری نهفته است که تنها و بیخانمان است و به ولگردی و بیآرامی محکوم.»