دانشمند ناشناخته
پاتریک دوویل
بهمن یغمایی و محمدهادی خلیل نژادی
رمان تازه و ٢٣٠ صفحهای پاتریک دوویل درباره "الکساندر یرسین" دانشمند سوئیسی فرانسوی است. دوویل، که سال ١٩٥٧ به دنیا آمده، نویسنده چندین کتاب و همچنین رئیس خانه نویسندگان خارجی و مترجمان "سن نازر" در نزدیکی شهر نانت است. این نویسنده در کتاب جدیدش، زندگی الکساندر یرسین، یکی از محققان انستیتو پاستور را به صورت داستانی نوشته است.
یرسین، کسی بود که عامل بیماری طاعون را کشف کرد؛ او در سال ۱۸۹۴، در حالی که طاعون در شهر هنگکنگ شایع شده بود، به آنجا سفر کرد تا دربارهٔ این بیماری تحقیق کند و تحقیقاتش در این سفر به کشف عامل طاعون منجر شد.
او درباره چگونگی آشناییاش با یرسین میگوید: «همه محققان انستیتو پاستور را از خیلی وقت پیش میشناسم؛ من درباره آنها برای یک کتاب دیگرم تحقیق کرده بودم. حوزه مطالعاتی من به دوران بعد از سال ١٨٦٠ تا امروز مربوط میشود.»
پاتریک دوویل برای نوشتن رمانش که «طاعون و وبا» نام دارد، به تمام نامههای الکساندر یرسین که در انستیتو پاستور نگهداری میشود دسترسی پیدا کرده است.
دانه های شن
نویسنده: ریچارد مک کنا
مترجم: فاطمه یزدانی
مهمان ناخوانده ای به نام آمریکا برای چینی ها بسیار گران تمام شد و چینی ها که روش خود را برای زیستن می خواستند و از تحمیل روشهای آمریکایی سخت بیزار بودند، به شیوه های مختلف به مقابله با این مهمان ناخوانده پرداختند. دانه های شن داستان این مداخله است که در فاصله میان دو جنگ واقع می شود. کشتی "سن پابلو" در رودخانه یانگ تسه گشت می زند تا حافظ منافع آمریکاییان مداخله گر در مقابل ملی گرایان و مهاجمینی باشد که آمریکاییان آنان را راهزنان و دزدان دریایی می خوانند. آنچه می خوانید، داستان این مبارزات است. نویسنده در ضمن بیان ماجراهایی که بر سرنشینان کشتی می گذرد، در جای جای فرصت می یابد تا ساختار اجتماعی، فرهنگی مردم چین را توصیف کند.
دایره المعارف شیطان
-
- ادراک: خیلی دیر به حماقت خود پیبردن
- بنای یادبود: بنایی که به منظور یادآوری چیزی برپا میشود که یا نیازی به یادبود ندارد یا به یادماندنی نیست.
- بیدفاع: ناتوان از حمله
- بیدین: در نیویورک به کسی میگویند که به دین مسیح معتقد نیست و در قسطنطنیه به کسی که به دین مسیح معتقد است.
- پارتیبازی: برای خیر و صلاح حزب به مادر بزرگ خودمان پست و مقام بخشیدن
- تبریک: حسادت مودبانه
- تبعیدی: آنکه با اقامت در خارج به وطن خود خدمت میکند و سفیر هم نیست.
- تولد: اولین و هولناکترین بدبیاری
- جهنم : محل سکونت نویسندگان دائرةالمعارف
- دیکتاتور: رئیس یک جامعه که وبای استبداد را به طاعون هرج و مرج ترجیح میدهد.
- گدا: کسی که به یاری دوستان اعتماد کردهاست.
- متعصب: کسی که با شدت و شور به عقیدهای دل بسته است که شما آن را نمیپسندید.
- مشورت: درخواستن از دیگری که روشی را که شما اتخاذ کردهاید تایید کند.
- معذرت: گذاشتن بنای توهین بعدی
- مقبره: آخرین و مضحکترین جنون اغنیا
دایی جان ناپلئون (گالینگور)(پالتویی)
دائی جان ناپلئون را در هر کجای دنیا و در هر جامعه ای می توان پیدا کرد. دائی جان ناپلئون داستان مرد پریشان احوالی است که به دلیل ناکامی هایش در زندگی واقعی، در ذهنش از خود ناپلئونی ساخته است و گمان می کند که انگلیسی ها قصد نابودی اش را دارند. این کتاب چنان بر دل ایرانی ها نشست که بعد از انتشارش در سال 1973 میلیون ها نسخه از آن به فروش رفت. قصه دائی جان ناپلئون در باغ بزرگی اتفاق می افتد که سه عمارت در آن وجود دارند: خانه قهرمان داستان، خواهرش و برادر کوچکترش که با وجود اینکه با درجه پایینی از ارتش بازنشسته شده، به او سرهنگ می گویند. بر این باغ دائی جان ناپلئون و بیماری پارانویایش حکم می رانند. شخصیت پردازی هنرمندانه نویسنده، طبقات مختلف اجتماع را به تصویر می کشد: مامور اداره آگاهی، مامور دولت، زنان خانه دار، پزشک، قصاب، واعظ چاپلوس، خدمتکار، واکسی و یکی دو نفر هندی. تمام این افراد به باغی رفت و آمد می کنند که صحنه تمام دعوا ها، دسیسه ها و گرفتاری های خنده دار است. با وجود اینکه رمان دائی جان ناپلئون با توصیفاتش جامعه را به نقد می کشد، اما با این حال نشان دهنده پیچیدگی، سرزندگی و انعطاف پذیر بودن فرهنگ و جامعه ایرانی هم هست. بعد از انقلاب ایران در سال 1979، هم سریال و هم کتاب دایی جان ناپلئون، توقیف شد... اهمیت رمان دایی جان ناپلئون به این دلیل است که بنیانگدار ژانر طنز در رمان ایرانی و یکی از آثار سرآمد آن تا امروز است. هنوز رمانی با مایه طنز به اعتبار و جذابیت آن نوشته نشده است و پزشک زاد به اعتبار این اثر در ردیف آفرینندگان شکل های جدید ادبی شایسته تقدیر فراوا ناست. اگر چه باید این نکته را خاطر نشان سازیم که شخصیت های اصلی رمان پزشکزاد شباهت فراوانی به پیشگام خارجی آن، دن کیشوت، دارند. دایی جان و پیشکار او مثل دن کیشوت و سانچو/سانکو هر دو دارای توهماتی مشابه هستند و در صددند که دنیای خارج را با خود هماهنگ نمایند. اما این شباهت از ارزش های رمان پزشکزاد کم نمی کند.
درباره نویسنده: ایرَج پـِزِشکزاد (متولد ۱۳۰۶) از طنزپردازان ایرانی نیمهٔ دوم قرن بیستم است. او بیشتر به خاطر خلق رمان «داییجان ناپلئون» و شخصیتی به همین نام، به شهرت رسید. پس از آن در سال ۱۳۵۵ مجموعهٔ تلویزیونی داییجان ناپلئون توسط ناصر تقوایی با اقتباس از این رمان ساخته شد.همچنین کتاب دایی جان ناپلئون در سال ۱۹۹۶ توسط دیک دیویس به انگلیسی ترجمه شده است. وی با مهارت بسیار طنز کتاب را در ترجمه خود منتقل نموده است.
دایی جان ناپلئون (گالینگور)(وزیری)
دائی جان ناپلئون را در هر کجای دنیا و در هر جامعه ای می توان پیدا کرد. دائی جان ناپلئون داستان مرد پریشان احوالی است که به دلیل ناکامی هایش در زندگی واقعی، در ذهنش از خود ناپلئونی ساخته است و گمان می کند که انگلیسی ها قصد نابودی اش را دارند. این کتاب چنان بر دل ایرانی ها نشست که بعد از انتشارش در سال 1973 میلیون ها نسخه از آن به فروش رفت. قصه دائی جان ناپلئون در باغ بزرگی اتفاق می افتد که سه عمارت در آن وجود دارند: خانه قهرمان داستان، خواهرش و برادر کوچکترش که با وجود اینکه با درجه پایینی از ارتش بازنشسته شده، به او سرهنگ می گویند. بر این باغ دائی جان ناپلئون و بیماری پارانویایش حکم می رانند. شخصیت پردازی هنرمندانه نویسنده، طبقات مختلف اجتماع را به تصویر می کشد: مامور اداره آگاهی، مامور دولت، زنان خانه دار، پزشک، قصاب، واعظ چاپلوس، خدمتکار، واکسی و یکی دو نفر هندی. تمام این افراد به باغی رفت و آمد می کنند که صحنه تمام دعوا ها، دسیسه ها و گرفتاری های خنده دار است. با وجود اینکه رمان دائی جان ناپلئون با توصیفاتش جامعه را به نقد می کشد، اما با این حال نشان دهنده پیچیدگی، سرزندگی و انعطاف پذیر بودن فرهنگ و جامعه ایرانی هم هست. بعد از انقلاب ایران در سال 1979، هم سریال و هم کتاب دایی جان ناپلئون، توقیف شد... اهمیت رمان دایی جان ناپلئون به این دلیل است که بنیانگدار ژانر طنز در رمان ایرانی و یکی از آثار سرآمد آن تا امروز است. هنوز رمانی با مایه طنز به اعتبار و جذابیت آن نوشته نشده است و پزشک زاد به اعتبار این اثر در ردیف آفرینندگان شکل های جدید ادبی شایسته تقدیر فراوا ناست. اگر چه باید این نکته را خاطر نشان سازیم که شخصیت های اصلی رمان پزشکزاد شباهت فراوانی به پیشگام خارجی آن، دن کیشوت، دارند. دایی جان و پیشکار او مثل دن کیشوت و سانچو/سانکو هر دو دارای توهماتی مشابه هستند و در صددند که دنیای خارج را با خود هماهنگ نمایند. اما این شباهت از ارزش های رمان پزشکزاد کم نمی کند.
درباره نویسنده: ایرَج پـِزِشکزاد (متولد ۱۳۰۶) از طنزپردازان ایرانی نیمهٔ دوم قرن بیستم است. او بیشتر به خاطر خلق رمان «داییجان ناپلئون» و شخصیتی به همین نام، به شهرت رسید. پس از آن در سال ۱۳۵۵ مجموعهٔ تلویزیونی داییجان ناپلئون توسط ناصر تقوایی با اقتباس از این رمان ساخته شد.همچنین کتاب دایی جان ناپلئون در سال ۱۹۹۶ توسط دیک دیویس به انگلیسی ترجمه شده است. وی با مهارت بسیار طنز کتاب را در ترجمه خود منتقل نموده است.
دایی من بنژامن
در سال 1841 كلودتيليه مدير هفته نامه «جمعيت» شد. دايي من بنژامن ابتدا به صورت پاورقي در اين هفته نامه منتشر شد. يادآور مي شويم كه در سال 1841 كلودتيليه رماني با عنوان گياه قشنگ و كرنليوس مي نويسد ولي عمده شهرت او به خاطر كتاب دايي من بنژامن است. نكته جالب اين است كه دايي من بنژامن ابتدا در آلمان شهرت پيدا كرد درست مثل كتاب برادرزاده راموي ديدرو كه به خاطر ترجمه گوته ابتدا در آلمان شهرت پيدا كرد. در اين كتاب نشانه هايي از تاثيرپذيري تيليه از طنز و شوخ طبعي رابله و ساير طنزنويسان درجه اول فرانسوي مشاهده مي شود. حوادث رمان دايي من بنژامن به اواخر قرن هجدهم بر مي گردد قرني كه به عصر روشنگري معروف است و نويسندگان بزرگي چون مونتسكيو، ديدرو و ولنر در آن دوره زندگي مي كردند. در آن زمان جامعه فرانسه به سه طبقه متمايز از هم تقسيم مي شد. 1 - نجبا و اشراف زادگان 2 _ روحانيون 3 _ توده هاي مردم. طبقه نجبا و روحانيون از امتيازات وسيعي برخوردار بودند. به عنوان مثال از پرداخت ماليات مستقيم معاف بودند و خودشان را برتر از سايرين مي پنداشتند. يكي از دستمايه هاي كلودتيليه براي حمله به طبقه نجبا واشراف همين وجود نظام طبقاتي در فرانسه بود كه امكان هر نوع خلاقيتي را در جامعه فرانسه و نزد توده هاي مردم منتفي مي كرد. شايد مهم ترين نكته اي كه درباره كتاب دايي من بنژامن به نظر مي رسد طنز درخشان و گزنده آن است كه در سطرسطر كتاب به چشم مي خورد، اين طنز به شدت گزنده بنيادهاي فرسوده و پوسيده اشرافيت رو به زوال فرانسه در اواخر قرن هجدهم را نشانه رفته است. قهرمان كتاب، بنژامن راتري كه خود از ميان توده هاي مردم برخاسته و شغل پزشكي را انتخاب كرده مسلح به سلاح برنده طنز و شوخ طبعي و طبعا رندي خاص خود است و در عصر و زمانه اي كه امتيازات و القاب اشرافي در جامعه رواجي همه گير دارد به تنهايي تمامي اين القاب و عناوين را به سخره مي گيرد و شرف انسان را در آزادگي و رهايي از تمامي قيود بندگي و بردگي مي داند. اين گونه عقايد و طرز تفكر بي گمان امروزه امري جا افتاده و تثبيت شده است ولي در عصر و زمانه اي كه نويسنده كتاب زندگي مي كرده اين گونه افكار به شدت مترقي و ضد ارتجاعي محسوب مي شد. نكته جالب درباره كتاب دايي من بنژامن آن است كه گوئيا زندگي نويسنده كتاب برآيند واقعي هنر نويسندگي اش نيز بوده است. زيرا مشابهت هاي فراواني بين زندگي كلودتيليه و قهرمان كتاب بنژامن راتري ديده مي شود. در خلال مطالعه اين رمان جذاب همچنين مي توان به پاره اي از اعتقادات مترقي نويسنده درباره مسائل مهمي چون امتيازات اجتماعي، ازدواج، مرگ و فلسفه زندگي «كه البته به زباني شيرين و طنز آلود بيان مي گردد» پي برد. براي درك بهتر كتاب دايي من بنژامن و اهميت فو ق العاده آن بايد به مبارزات طبقاتي سال 1780 آشنا بود. انقلاب كبير فرانسه در سال 1789 برابري همه مردم را در مقابل قانون و عدالت اعلام كرد و مقرر داشت كه پست هاي حساس و مهم مملكت به كساني محول گردد كه شايستگي بيشتري از ديگران داشته باشند. خواننده كتاب دايي من بنژامن با مطالبي از اين دست نيز آشنا مي شود.قهرمان كتاب نه تنها داراي قلبي پاك و مهربان است و همواره در تلاش است كه به ديگران خصوصا طبقات محروم جامعه كمك كند، در عين حال داراي فهمي عميق و زباني گويا و بذله گو است و همان طور كه اشاره شد در منشش اين طنز در تمامي سطور كتاب موج مي زند و بي گمان اگر نگوييم اين كتاب بهترين نمونه طنز نويسي ادبي در زبان فرانسه است با اندكي انصاف مي توان آن را از نمونه هاي برجسته طنز ادبي در تاريخ ادبيات فرانسه محسوب كرد و نويسنده آن را همپاي فرانسوا رابله قرار داد.
دث (ترانه های چاک شولدینر)
چاک شولدینر
مهیار دین
دث (به انگلیسی: Death) نام یک گروه دث متال آمریکایی بود که در سال ۱۹۸۳ به همت چاک شولدینر تشکیل شد. چاک را خالق و آفریننده سبک دث متال میدانند.گروه در سال ۲۰۰۱ به علت فوت شولدینر بر اثر تومور مغزی از هم پاشید. اگر چه نامش برای همیشه در سبک هوی متال جاوید ماند.دث به عنوان یکی از تاثیرگذارترین گروهها در سبک دث متال مشهور است. نخستین آلبوم دث یعنی زخم خونین را فریاد کن را اولین اثر در سبک دث متال دانستهاند. تا سال ۲۰۱۳ میلادی گروه دث، موفق به فروش بیش از سه میلیون نسخه از آلبومهای خود در سرتاسر جهان شدهاست، که بیش از يك میلیون نسخه از آن به تنهایی در آمریکا به فروش رفته است. به گفته ساوند اسکن پرفروشترین آلبوم ها با سبک دث متال در سرتاسر جهان در اختیار دث است.
چارلز مایکل شولدینر (به انگلیسی: Charles Michael Schuldiner) خواننده، آهنگسازو گیتاریست چیرهدست آمریکایی بود. شولدینر خواننده و گیتاریست گروه دث بود که آن را در سال ۱۹۸۳ و با نام منتس بنیان گذارده بود.
شولدینر در ۱۳ دسامبر سال ۲۰۰۱ در سن ۳۵ سالگی بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. از او بهعنوان پدر دث متال یاد میکنند. خود شولدینر همیشه نسبت به نقشی که در تاریخ دث متال ایفا کرده بود، فروتن بود و گفته بود: «فکر نمیکنم که من باید برای دث متال تحسین شوم. من فقط یک آدم عادی از یک گروه موسیقیام، و فکر میکنم که دث، یک گروه متال است.» شولدینر در کتاب "۱۰۰ گیتاریست برتر متال"نوشته جوئل مکلورس که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد در رتبه دهم قرار گرفت و همچنین در رده بندی "۱۰۰ گیتاریست برتر متال" که توسط مجله جهان گیتار در سال ۲۰۰۴ صورت پذیرفت در رتبه بیستم جای گرفت.
The Philosopher
Do you feel what I feel, see what I see, hear what I hear There is a line you must draw between your dream world and reality Do you live my life or share the breath I breathe Lies feed your judgement of others Behold how the blind lead each other The philosopher You know so much about nothing at all [Lead: Chuck]
Ideas that fall under shadows of theories that stand tall Thoughts that grow narrow upon being verbally released Your mind is not your own, what sounds more mentally stimulating is how you make your choice So you preach about how I'm supposed to be, yet you don't you know your own sexuality Lies feed your judgement of others Behold how the blind lead each other The philosopher You know so much about nothing at all
Chuck Schuldiner - Vocals/Guitars Andy LaRocque - Guitars Gene Hoglan - Drums and Propeller Steve DiGiorgio - Bass
دختر آقای خوشبین
يودورا ولتي
شيوا قدمي
یودورا ولتی از نویسندگان حلقه مشهور به میسیسیپی است که شهرت او در امریکا همپایه نویسندگانی همچون ویلیام فاکنر است. ولتي به همراه نويسندگاني همچون ويليام فاكنر، كارسون مككالرز و فلانري اُكانر از چهرههاي شاخص رنسانس جنوبِ امريكا به شمار ميرود و جوايز ادبي بسياري را نيز برده كه از آنها ميتوان به جايزه پوليتزر 1973 براي رمان «دخترِ آقای خوشبين» و سهبار دريافت جايزهي اُ. هنري اشاره كرد.
«دختر آقای خوشبین» رمانی است طنزآمیز که در روابط انسانی معاصر غور میکند و از جمله حاوی انتقاداتی تند نسبت به نظام پزشکی امریکا و البته خوشبینیِ امریکایی است که در نهایت به کوری و حتا مرگ انسانها میانجامد.
يودورا ولتي سيزدهم آوريل 1909 در جكسونِ ايالت ميسيسيپي امريكا به دنيا آمد. در شانزدهسالگي به كالج ايالتي ميسيسيپي و بعد هم براي ادامه تحصيلات در ادبيات انگليسي به دانشگاه ويسكانسين رفت. اغلب منتقدان رمان «دخترِ آقای خوشبين» را بهترين رمان ولتي ميدانند. ايالت ميسيسيپي امريكا در سال 1973 روز دوم ماه مِي را به نام يودورا ولتي نامگذاري كرد.
دختر اینشتین
دختر برفی
دختر پالتو قرمز
کارمل در یک فستیوال محلی مادرش را گم میکند. مردی پیدایش میکند و به او میگوید پدربزرگش است. مرد به او میگوید مادرش تصادف کرده است و کارمل باید برای مدتی پیش او بماند. همچنان که روزهای با هم بودنشان بدل به هفتهها میشوند، کارملِ هشتساله درمییابد که مرد باور دارد دختر از توانایی خارقالعادهای برخوردار است. همچنان که مادر نومیدانه در جستجوی دخترش است، کارمل رهسپار سفـری شگفتانگیز میشود؛ سفـری که او را با پرسـشهایی رو در رو میکند؛ او کیست؟ و سرنوشتش چه خواهد بود؟
دختر پنهانم
در رمان کوتاه دختر پنهانم فرانته داستان زنی را روایت می کند که در میانۀ زندگی اش برای استراحت به ساحلی دور در ایتالیا رفته و از خلال وقایعی که در این ساحل و در ارتباط او با خانواده ای ناپلی می افتد ماجراهای زندگی اش را واکاوی می کند، زنی درس خوانده اما متفاوت و درگیر با وابستگی ها و گسستگی هایش. داستان او در مواجهه با زن زیبا و جوان ناپلی پایانی غریب دارد…
حرف می زدم و فقط لحظه های شاد به ذهنم می رسیدند. احساس دلتنگی، نه دلتنگی غمگین بلکه دلتنگی دلپذیری می کردم برای بدن های کوچکشان. آرزویشان که تو را احساس کنند، لیس بزنند، ببوسند، بغلت کنند. مارتا هر روز از پنجرۀ خانه بیرون را نگاه می کرد و منتظر بازگشت من از سر کار بود و به محض اینکه من را می دید، نمی توانست خودش را نگه دارد. در رو به پله را باز می کرد و با سرعت پایین می دوید. زمان می گذرد و بدن های کوچکشان را با خود می برد و فقط در حافظۀ بازوهایت باقی می مانند، بزگ می شوند، هم قامتت می شوند، از تو بلند تر می شوند…
دختر تحصیلکرده
نویسنده، سرگذشت خود را تا حدود سی سالگی توصیف میکند. تارا، دختری است که در آیداهوی آمریکا (سپتامبر ۱۹۸۶) و در خانوادهای مورمون و به شدّت متعصّب به دنیا میآید. دوران کودکی تارا و خانوادهاش شدیداً زیر سایه باورهای مذهبی پدر خانواده قرار دارد. آنها به جد و جهد خود را برای روزهای آخرالزمان آماده و مجهّز میکنند. روزهای تارا یا به کارکردن در «حیاط ضایعات و خودروهای اوراقی» به سر میرسد یا به پر کردن شیشههای میوههای کنسرو شده، سپری میشود.
سختگیری پدر، و سوءظن او به حکومت، موسسات درمانی، آموزش دولتی و … سبب میشود که تارا به مدرسه نرود و تا هفدهسالگی رنگ کلاس را نمیبیند، تا ۹ سالگی فاقد شناسنامه است و هیچگاه او را نزد پزشک یا درمانگاه نمیبرند. در خانههای آنها خبری از رادیو، تلویزیون و تلفن نیست.
کتاب تحصیلکرده، سرگذشت پر فراز و نشیب و جدال تارا برای تحصیلکردن و در عین حال حفظ خانواده است.
باراک اوباما در توصیف این کتاب مینویسد: «تحصیلکرده، سرگذشت فوقالعادهٔ دختر جوانی است که در خانوادهای در آیداهو زاده و بالنده میگردد که برای بقا در آخرالزمان میکوشند. دختری که با چنگ و دندان برای تحصیلکردن مبارزه میکند و در همان حال نسبت به دنیایی که پشتسرش باقی گذاشته، درک و عطوفت عمیقی نشان میدهد.»
بیل گیتس پس از گفتگو با تارا وستوور نوشت: «تا وقتی کتاب تارا وستور را نخوانده بودم فکر میکردم استاد خودآموزی هستم؛ ولی توانایی تارا در یکّه و تنها آموختن، مرا ضربه فنّی کرد. از این که تازگی در مورد کتابش با هم به گفتگو نشستهایم هیجان زدهام.»
دختر خوب
دختر ذرت
دختر ساعت ساز
دیگر نوبت تنهایی و انزوا رسید؛ این خانه، کنار رودخانه، مثل کشتی عظیم به گل نشسته ای بود. هوا هم همین طور؛ روزهای داغ سوزان یکی پس از دیگری می آمدند و می رفتند؛ توفانی تابستانی به راه افتاد که مجبورمان کرد آن شب توی خانه بمانیم. باد زوزه می کشید و درختان ناله می کردند. آن هنگام که در خانه صحبت به شبح و وِرد کشیده شد، صاعقه بر رود فرود می آمد و خانه را با چنگال های تیزش در بر می گرفت. آتش شومینه ترق تروق می کرد، شعله های شمع سوسو می زدند، در دل تاریکی، در آن فضای خوشایند ترس و اعتراف، چیزی منحوس و نامیمون ظاهر شد. نه، روح نبود، چیزی که ظاهر شد کاملاً انسان بود. دو مهمان ناخوانده. دو راز بسیار قدیمی سر به مهر. و شلیکی در دل تاریکی.
دختر سروان
الکساندر پوشکین
مترجم: حمیدرضا آتش برآب
دختر سروان (به روسی: Капитанская дочка) رمانی تاریخی از الکساندر پوشکین نویسنده روس است که نخستین بار در سال ۱۸۳۶ در مجله ادبی ساورمنیک منتشر شد. این رمان در قالب خاطرات یک افسر اشرافزاده امپراتوری روسیه به نام پتر آندرویچ و با زاویه دید اول شخص نوشته شدهاست.
دختر سروان داستانی رمانتیک و زندگینامهای است که در متن شورش پوگاچف در سالهای ۴-۱۷۷۳ در دوران سلطنت ملکه کاترین دوم جریان دارد. پوشکین در آن دوران در خزانه اسناد دولتی در شهر سن پترزبورگ مشغول به کار بود و به همین مناسبت این داستان را به رشته تحریر در آورد، وی هرچند در این داستان نظری منفی نسبت به خشونت و کشتار و چپاول این قیام دارد اما در عین حال یملیان پوگاچف رهبر این قیام دهقانی را به عنوان شخصیتی استثنایی و تحسینبرانگیز به تصویر کشیده است.
دختر سروان آخرین اثر پوشکین است. وی یک سال بعد از انتشار این داستان در سن ۳۸ سالگی و در یک دوئل جان باخت. جالب اینکه پتر آندرویچ قهرمان داستان دختر سروان نیز همچون پوشکین با رقیب عشقی خود به دوئل دست میزند.
بلنیسکی منتقد ادبی روس معتقد است که دختر سروان داستانی است که بیشترین تاثیر را بر نسل نویسندگان رئالیست روسی بر جای گذاشته است. چندین فیلم سینمایی بر اساس این داستان ساخته شده و سزار کوئی آهنگساز روس هم اپرایی به همین نام ساخته و برای نگارش متن آن از این داستان اقتباس کردهاست.
دختر شیزوکو
نويسنده: كيوكو موري مترجم / مصحح: شهلا طهماسبي
يوكي اوكودا هرگاه در مدرسه موفقيتي به دست مي آورد و در مسابقهها برنده ميشد، يا هنگامي كه رئيس شوراي دانشآموزي كوبه شد، هميشه اين جمله را ميشنيد كه: «مادرت به تو افتخار ميكرد...» و هميشه در ذهن خود ادامه جمله را كه هرگز به زبان نميآمد، تصور ميكرد: «... اگر خودش را نكشته بود.» اما شيزوكو اوكودا خودكشي كرد و يوكي به ناچار ياد گرفت با پدري كه به ظاهر علاقهاي به او نداشت و نامادرياي كه با او بدرفتاري ميكرد، زندگي كند. از همه اينها مهمتر او ياد گرفت كه به خودش متكي باشد، يك دختر دوازده ساله ژاپني كه تنها بزرگ ميشود و ميكوشد از معناي مصيبتي كه در نظرش بي معنا بود، سر در بياورد...