زنان، غذا و خدا (راه باورنکردنی برای رسیدن به همه چیز)
کتاب زنان، غذا و خدابررسي در مورد هر يک از مفاهيم اين عنوان به صورت جداگانه نيست، حتي کتابي دربارهي دين يا رژيمدرماني نيست... يکي از چالشهاي زندگي امروزي کنترل امور زندگي است که اين کنترل بيشتر اوقات با مفاهيم و نيازهاي اساسي زندگي گرهخورده است، مثل نياز به غذا خوردن. هدف اين کتاب ايجاد ارتباط صحيح با بدنتان، پاسخگويي به نيازهاي واقعياش و يافتن نقاط تاريک ذهنتان از طريق غذا خوردن است. شيوهي غذا خوردن شما از اعتقادات اصليتان جداشدني نيست و غذا خوردن ميتواند بازتابي بسيار دقيق از احساساتتان در خصوص عشق، ترس، خشم، معناداري، تغييرپذيري و مهمتر از همه خدا باشد. ميتوانيد فراي احساسات و غذاخوردنتان پرواز کنيد و وارد قلمروهاي روشن زندگي شويد. آنگاه درمييابيد زماني که ناراحت يا غرق در لذت هستيد نيازي نيست از غذا به عنوان دارو استفاده کنيد.
زنانی که با گرگها می دوند
ﮐﻼرﯾﺴﺎ ﭘﯿﻨﮑﻮﻻ اﺳﺘﺲ
ترجمه: سيمين موحد
دکتر کلاریسا پینکولا استس در این کتاب با استفاده از گنجینه غنی داستانهای اساطیری، کهن الگوها، افسانه های پریان و قصه های ملل، راه اتصال مجدد به این نیروی قدرتمند و سالم طبیعت غریزی زنان را نشان می دهد.
با خواندن این داستان ها و تفاسیر روان شناسی آنها می آموزیم که چطور به خود مهر بورزیم. زن وحشی را به عنوان درمانگر درونی روحمان بپذیریم. دکتر استس در این کتاب برای توصیف روح و روان زنان ادبیات جدیدی خلق کرده است. این روان شناسی زنان به اصیل ترین شکل خود است که بر پایه دانش روح استوار است.
قسمتی از مقدمه کتاب زنانی که با گرگها می دوند:
" ...هر کسی که به زنی نزدیک می شود در حضور دو زن قرار دارد. یک موجود بیرونی و یک مخلوق درونی. موجود بیرونی در روشنایی روز زندگی می کند و براحتی قابل مشاهده است. اغلب با فرهنگ ملموس انسانی مطابق است اما مخلوق درونی اغلب ناگهان ظاهر می شود و به سرعت ناپدید می گردد و پشت سر خود احساسی عجیب و اعجاب آور به جا می گذارد، انگار دارای یک روح وحشی طبیعی است. این طبیعت دو گانه بصورتی است که یکی با ثبات تر و سرزنده تر و دیگری بی اعتناتر و سردتر است. خویشتن متمدن موجودی خوب است ولی کمی تنهاست. خویشتن وحشی هم به خودی خود خوب است اما آرزومند رابطه با دیگری است. از دست رفتن قدرت های روحی و عاطفی زنان ناشی از جدایی این دو طبیعت از یکدیگر و وانمود کردن به اين است که دیگری وجود ندارد..."
نویسنده در این کتاب ابتدا داستان و افسانه ای را بیان می کند که اغلب ما آنها را شنیده ایم و با توجه به آن داستانها و تحلیل روان شناسانه آنها به بیان نکاتی درباره روح زنان و چگونگی توجه به آن و شنیدن حرفهایش می پردازد تا زنان بتوانند اعتماد به نفس خود را افزایش داده و در تصمیم گیری هابه احساس و درون خود ایمان داشته باشند.
اگر به مباحث روان شناسی تحلیلی علاقه مند هستید، اگر نوشته های «کارل گوستاو یونگ» و روش روانشناسی اش را دوست دارید، حتما این کتاب را بخونید. مطالعه این کتاب را هم به خانم ها و هم به آقایان توصیه می کنم.
زندگی تو را دوست دارد
نام نویسنده : لوئیز هی و رابرت هولدن
نام مترجم : مهدی قراچه داغی
لوییز هی (انگلیسی: Louise Hay؛ زادهٔ ۸ اکتبر ۱۹۲۶) یک سخنران انگیزشی، ونویسنده اهل ایالات متحده آمریکا است. او بنیانگذار انتشارات «خانه هی» است. او چندین کتاب در زمینه نو اندیشی و خودیاری نوشته است که از جمله میتوان به کتاب شفای زندگی که در سال ۱۹۸۴ منتشر شد، اشاره کرد.
لوییز هی در شهر لس آنجلس به دنیا آمد. ناپدری اش فردی خشن بود و همواره او و مادرش را مورد اذیت و آزار قرار میداد. در سن ۵ سالگی توسط همسایه اش مورد تجاوز قرار گرفت و در ۱۵ سالگی در حالیکه حامله بود دبیرستان را ترک کرد. در ۱۶ سالگی فرزندش را به دنیا آورد. پس از آن به شیکاگو رفت و به شغلهای کم درآمد پرداخت. در سال ۱۹۵۰ باردیگر به نیویورک آمد و به عنوان مدل برای سه تن از طراحان مد آنروزها کار کرد که برایش موفقیت آمیز بود. در سال ۱۹۵۴ با یک تاجر انگلیسی به نام «آندرو هی» ازدواج کرد که پس از ۱۴ سال زندگی مشترک، آندرو با زن دیگری ازدواج کرد و او دلشکسته شد.
در چنین روزهایی لوییز هی، اولین کلیسای علوم مذهبی را که در خیابان چهل و هشتم قرارداشت را پیدا کرد و در آنجا به فراگیری قدرت تحول اندیشه پرداخت. در آنجا او به مطالعه آثاری از فلورانس اسکاول شین و ارنست هولمز در خصوص تفکر نو پرداخت که در آنها ادعا میشد خوشبینی میتواند شرایط مادی مردم را تغییر دهد و یا با استفاده از آن میتوان مشکلات جسمی را نیز درمان کرد.
زندگی خوب و بسنده
نویسنده: آورام آلپرت
مترجم: نگار شاطریان
چگونه پذیرش محدودیتهای ما میتواند به زندگی رضایتبخشتر و جامعهای هماهنگتر منجر شود.
ما در دنیایی زندگی می کنیم که به سمت عظمت گرایش دارد، دنیایی که در آن احساس می کنیم مجبوریم جزو ثروتمندترین، قدرتمندترین و مشهورترین افراد باشیم. این کتاب توضیح میدهد که چرا هیچکس واقعاً از این نظم اجتماعی رقابتی سود نمیبرد، و نشان میدهد که چگونه روش دیگری از زندگی امکانپذیر است - زندگی به اندازه کافی خوب برای همه.
نویسنده نشان می دهد که چگونه وسواس ما به عظمت منجر به استرس و اضطراب، آسیب به روابط ما، نابرابری گسترده سیاسی و اقتصادی و تخریب جهان طبیعی می شود. او توضیح می دهد که چگونه می توان از عظمت فراتر رفت تا جامعه ای را ایجاد کرد که در آن همه شکوفا شوند. با رقابت کمتر با یکدیگر، هر یک از ما میتوانیم معنا و هدف جدیدی پیدا کنیم، نیازهای مادی و عاطفی خود را برآورده کنیم و زندگی آرامتری داشته باشیم. با این حال، آلپرت هیچ وعده اتوپیایی دروغینی نمی دهد. زندگی هرگز نمی تواند به اندازه کافی خوب باشد، زیرا همیشه حوادث و تراژدی هایی خارج از کنترل ما وجود خواهد داشت، به همین دلیل است که ما باید از تقسیم جهان به برنده و بازنده دست برداریم و اطمینان حاصل کنیم که نجابت و کفایت برای دور زدن وجود دارد.
رویایی و تحریکآمیز، کتاب نشان میدهد که چگونه میتوانیم با هم کار کنیم تا به جای اینکه خودمان را در مسابقه برای رسیدن به قلههای هرم اجتماعی از هم جدا کنیم، یک زندگی خوب برای همه ایجاد کنیم.
زندگی خود را دوباره بیافرینید
در کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید که مؤلفان آن هر دو از شناختدرمانگران بنام هستند، 11 الگوی رفتاری مخرب و تکراری، که با خودانگارۀ منفی ارتباط دارند، مشخص شده اند. ضمن شرح حال بیماران واقعی، مؤلفان نشان میدهند که چگونه هر یک از این الگوهای ناکارآمد از تجارب کودکی ریشه گرفته و خود، مبنایی برای ارزیابی خویشتن در بزرگسالی میشوند. در ادامۀ کتاب، برنامهای عملی با استفاده از تکنیکهای تجربی (تماس با کودک درون) و شناختی (بازنویسی خود و جایگزینی آن با الگوی ناکارآمد) و رفتاری (شناسایی رفتارهای خاص و تغییر آنها) معرفی میشود. این کتاب ابزار قدرتمندی برای کار با مراجعان براساس رویکردهای شناختی و طرحواره درمانی است. دکتر آرون تی. بک بنیانگذار درمان شناختی-رفتاری در مقدمۀ این کتاب می نویسد: یانگ و کلوسکو بر اساس خلاقیت و تدبیراندیشی توانستهاند ابزارهای اثرگذاری برای تغییر روابط بینفردی و روابط شغلی تدوین کنند. به دنبال تغییر در روابط بین فردی و روابط شغلی، زندگی تغییر شگرفی خواهدکرد. این کتاب نشان میدهد که نویسندگان از بینش بالینی، حساسیت و شفقت خاصّی برای راهحل اندیشی مشکلات بین فردی و مشکلات شغلی برخوردارند.
زندگی سراسر حل مسئله است
این كتاب شامل دو بخش است. بخش نخست به فلسفه علم و معرفتشناسی و مسائل علوم طبیعی میپردازد و پوپر در آنها برخی از مهمترین و جسورانهترین دیدگاههای خود در معرفت و علم انسانی و مسائلی از قبیل چگونگی تكامل نظریه علمی، نظریه سه جهان، حدسها و ابطالها، نظریه تكاملی معرفت و ... را بیان میكند. بخش دوم مقالاتی در زمینه تاریخ و سیاست هستند و به مسائلی از قبیل دموكراسی، صلح، پیشرفت، آزادی، تكنولوژی، فلسفه تاریخ، كمونیسم و سوسیالیسم میپردازند.
زندگی شجاعانه
نام نویسنده : برنه براون
نام مترجم : آزاده رادنژاد، افسانه حجتی طباطبایی و فرح رادنژاد
این کتاب نتیجه پژوهش کاربردی برنه بروان در گستره خانواده، روابط کار و فرزندپروری است. این اثر، دعوت به شجاع بودن و ظاهر شدن است؛ حتی وقتی هیچ تضمینی در کار نیست و این یعنی آسیب پذیری و شجاعت ورزی با تمام توان.
برنه براون معتقد است آسیب پذیری ضعف نیست و باید بدانیم که هر روز با بی اطمینانی، ریسک و از نظر عاطفی در معرض قرار گرفتن، روبه رو می شویم و این رویارویی در اختیار و به انتخاب ما نیست. تنها چیزی که به انتخاب ماست، مساله درگیر شدن است. خواست و اراده ما برای پذیرش آسیب پذیری خود و درگیر شدن با آن، عمق شجاعت و وضوح هدفمان را تعیین می کند. میزانی که در آن خود را از آسیب پذیر بودن محافظت می کنیم، میزان ترس و بی ارتباطی ما را نشان می دهد.
«زندگی شجاعانه» ۵ فصل دارد که عنوانشان به ترتیب عبارت است از: «کمبود/نگاهی به پدیده "هرگز کافی نیست" در فرهنگ ما»، «بی اعتبار کردن باورهای نادرست درباره آسیب پذیری»، «درک شرم و مبارزه با آن»، «اسلحه خانه آسیب پذیری» و «مراقب شکاف باش/پرورش دادن روحیه تغییرپذیری و از بین بردن گسست حاصل از درگیر نشدن».
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
بررسی رابطه قوت ها و ضعف ها روشی موثر برای درک توانایی ها است. اگر به چیزی که آن را به بهترین شکل انجام می دهیم و چیزی که مایلیم بیشتری تغییر را در آن ایجاد کنیم بنگریم، در می یابیم که هر دو آنها درجه های متفاوتی از یک رفتار اصلی هستند. ما می توانیم در رویارویی با بیشتر «نقص ها» یا «ضعف» های خود، قوت هایی را بیابیم که در پس آن ها قرار دارند.
برای مثال، من می توانم دائم خود را به خاطر «کنترل کردن بیش از حد» و «مدیریت ریزبینانه» سرزنش کنم یا خود را آدمی مسئول، قابل اعتماد، و «در بند کار کیفی» ببینم. در این صورت، ضعف های کنترل گری و مدیریت ریزبینانه در رفتار من همچنان سرجای خود هست اما نگریستن به آن ها از زاویه نقاط قوت به این معناست که آن قدر اعتماد به نفس دارم که به خود نگاه کنم و رفتارهایی را در خودم ارزیابی کنم که می خواهم تغییرشان بدهم.
زندگی و سرنوشت یک آدم فروش
شب زمان ایدهآلی برای شروع سفری طولانی، آن هم به تنهایی، نیست ولی تو بهشدت مشتاق فراری، فرار از نیاگارای جنوبی! هوای اینجا برایت سنگین است و نفسکشیدن مشکل! چرا؟ چون در اینجا سر سوزنی بیشتر با کشتهشدن فاصله نداشتی. از شدت لگدکوبشدن نزدیک بود از هوش بروی. آنگاه که نقش زمین شدی و پوتینهای سنگین برادرت سر و گلو و پایینتنهات را خرد میکردند او شاید داشت دقیقاً ادای کسانی را درمیآورد که در زندان همین بلا را بر سرش آورده بودند.
زیبایی
راجر اسکروتن
فریده فرنودفر و امیر نصری
از مقدمۀ کتاب: زیبایی میتواند تسلیبخش، مشوشکننده، مقدس یا نامقدس باشد؛ زیبایی میتواند مسرت بخش، جذاب، الهام بخش یا خوفانگیز باشد. زیبایی میتواند به انحای مختلف ما را تحت تأثیر قرار دهد. بااینحال، ما هیچگاه نسبت به زیبایی بیتفاوت نمیمانیم: زیبایی خواهان توجه است؛ زیبایی همچون صدای دوستی صمیمی بیواسطه با ما سخن میگوید. اگر کسانی نسبت به زیبایی بیتفاوتاند، قطعاً به این دلیل است که درکی از آن ندارند.
البته داوری در باب زیبایی به امور ذوقی مربوط میشود و چهبسا، ذوق از هیچ بنیان عقلانیای برخوردار نباشد. دراین صورت، ما چگونه به تبیین جایگاه رفیع زیبایی در زندگییمان میپردازیم و چرا باید از این واقعیت ــ البته به فرض وجود چنین واقعیتی ــ تأسف بخوریم که زیبایی در شُرُف محوشدن از عالم ماست؟ آیا این درست است که زیبایی و خیر ــ آنگونه که بسیاری از نویسندگان و هنرمندان از زمان نیچه و بودلر ادعا کردهاند ــ ممکن است راهشان را از هم جدا کنند، به گونهای که یک شیء ممکن است درست بهخاطر غیراخلاقی بودنش، زیبا باشد؟
بهعلاوه، ازآنجاکه تفاوت ذوقها امری طبیعی است، چگونه میتوان معیاری را که توسط ذوق یک فرد وضع شده است، برای داوری در بارۀ ذوق فرد دیگر به کار بست؟ اگر داوریهای مقایسهای صرفاً بارتابِ ذوق همان فردی هستند که چنین داوریهایی را صادر کرده است، در اینصورت چگونه میتوان ادعا کرد که مثلاً فلان نوع موسیقی برتر یا فروتر از دیگری است؟
این نسبیگرایی رایج، برخی افراد را به این سمت سوق داده است که داوری در خصوص زیبایی را به مثابه امری صرفاً سوبژکتیو رد کنند اینها استدلال میکنند که ذوقِ هیچکس را نمیتوان نقد کرد، زیرا نقدِ یک ذوق، صرفاً به معنای جا بازکردن برای ذوق دیگر است؛ از اینرو، هیچچیز برای یادگرفتن یا یاددادن وجود ندارد که محتملاً بتواند شایستۀ نام ’’نقادی’’ باشد. این رویکرد، بسیاری از رشتههای سنتی علوم انسانی را به چالش کشانده است. مطالعات در باب هنر، موسیقی، ادبیات و معماری بهدلیل رهایی از قواعد داوری زیباشناختی، ظاهراً فاقدِ تکیهگاهی محکم در سنت و تکنیکاند، تکیهگاهی که این امکان را به پیشینیان میداد تا آنها را به عنوان محور برنامۀ آموزشی لحاظ کنند. حاصلش این ’’بحران در علوم انسانی’’ است. اگر قضاوت در بارۀ زیباییِ میراث فرهنگی و هنریمان از هیچ اساس عقلانی برخوردار نیست، پس مطالعه در بابِ آن چه سودی دارد؟ یا اگر در صدد مطالعۀ آن برآمدیم، آیا نباید از منظری شکاکانه باشد، یعنی به قصد به چالش کشیدن مدعیات آن در خصوص حجیت عینی و برای ساختارشکنی موضع استعلاییاش؟ جایزۀ ترنر، که به منظور یادبود بزرگترین نقاش انگلستان برگزار میشود، وقتی هرسال به خیل عظیمی از آثار زودگذرِ مضحک اهدا میگردد، آیا خود شاهدی بر آن نیست که هیچ معیاری [در داوری] وجود ندارد و تنها مُد است که حکم میکند جایزه باید به چه کسی اهدا شود و اینکه اساساً بیمعناست بهدنبال اصول عینی برای ذوق یا یک فهم عمومی از امر زیبا باشیم؟ بسیاری از افراد به این پرسشها پاسخِ مثبت میدهند و از اینرو، از تلاش برای نقد ذوق و نیز انگیزههای داوران جایزۀ ترنر صرفنظر میکنند.
در این کتاب درصدد نشاندادن این مطلبم که چنین تصورات شکاکانهای درباب زیبایی ناموجهاند. بر این عقیدهام که زیبایی ارزشی واقعی و همهشمول است، چیزی است که در طبیعتِ عقلانی ما ریشه دارد و حس زیبایی در شکلبخشیدن به عالم انسانی نقشی ضروری ایفا میکند. رهیافت من این مسئله تاریخی نیست، علاقهای هم ندارم که به ارائۀ تبینی روانشناختی و از آن کمتر تکاملی، از حس زیبایی بپردازم. رویکرد من فلسفی است و منابع اصلی من برای استلالهایم آثار فیلسوفان است. هدف این کتاب بسط استدلالی است که به طرح یک پرسش فلسفی میپردازد و این استدلال، خواننده را ترغیب میکند تا به این پرسش پاسخ دهد.