ملاقات با جوخه ی آدم کش
جنیفر ایگان که منتقدان به او لقب مارسل پروستِ پانک، ویلیام فاکنرِ راکاندرول و جان دوسپاسوسِ هیپی دادهاند، برای کتاب «ملاقات با جوخه آدمکش»، برندهی جایزه پولیتزر و جایزه ملی حلقهی منتقدان آمریکا در سال ۲۰۱۲ شده است.
«ملاقات با جوخهی آدمکُش» به خاطر شکل غیرمعمول روایتش، برخی از منتقدان آن را به عنوان یک رمان در نظر نمیگیرند و معتقدند که کتاب مجموعهای است از داستانهای کوتاه.
کتاب شامل سیزده بخش است که هر کدام را میتوان به صورت مجزا مطالعه کرد، زیرا روایت محوری وجود ندارد. برخی از داستانها نیز به طور جداگانه در مجلههای نیویورکر و هارپر به چاپ رسیده، اما خود ایگان در مصاحبهای اعلام کرده که ترجیح میدهد این اثر به عنوان یک رمان معرفی شود و نه مجموعهداستان.
بیشتر داستانهای «ملاقات با جوخهی آدمکُُش» دربارهی «بنی سالازار» مدیر اجرایی سالخورده موسیقی راک، دستیار پیرش ساشا و دوستان و وابستگان آنها است.کتاب درباره گروه زیادی از آدمهای خودویرانگر است که همینطور که پیرتر میشوند زندگی آنها را به مسیرهایی میکشاند که انتظارش را ندارند.
داستانها در زمان حرکت میکنند و بازهی زمانی از اواخر دههی شصت تا زمان حال و حتی آیندهی نزدیک را شامل میشوند. بیشتر داستانها در نیویورک و حومهی آن اتفاق میافتند و تعدادی در کالیفرنیا، ایتالیا و کنیا.
ملت عشق (جلد شومیز)
نام نویسنده : الیف شافاک
نام مترجم : ارسلان فصیحی
پرفروشترین رمان تاریخ ترکیه که گفته میشود بیش از پانصد بار تجدید چاپ شده است. این رمان به نوعی بازگویی رابطه میان شمس و مولانا در قالب داستانی امروزی و از زبان یک زن آمریکایی است که به همه روزمرگی ها و همسر و کار پشت پا میزند و عازم سفر ترکیه می شود.
اما پرفروشترین رمان تاریخ ترکیه چگونه کتابی ست؟ رمان «ملت عشق» اثریست عاشقانه؛ برخوردار از فرمی که می توان آن را دو رمان محسوب کرد در قالب یک رمان؛ دو روایت تودرتو که به صورت موازی روایت می شوند؛ اما در دو زمان مختلف جریان دارند. یکی قرنها پیش در شرق و یکی در زمان حال و در غرب (امریکا) بر این پایه اگرچه به ظاهر تفاوت های بسیار زیاد و اساسی باهم دارند اما از آنجا که بنمایه هردوی آنها عشق و تاثیر آن در زندگیست بی شباهت به هم نیستند. ملت عشق از یک سو داستان دلدادگی و از دیگر سو داستان رهایی است؛ از یک سو به عشق زمینی می پردازد و از دیگر سو به عشق معنوی و جنبه های عرفانی عشق و زندگی اشاره میکند. این سویه های متقابل که در هر دو خط داستان دیده می شود از جمله جذابیت های اصلی این رمان محسوب می شود که الیف شافاک با چیره دستی با کنارهم قرار دادن این عناصر خط و ربطی برای نزدیک شدن و پیوند خوردن این دو داستان به وجود آورده است.
ناگفته نماند که ترجمه ارسلان فصیحی هم کاری بدون نقص است تا جایی که کاوه میرعباسی، نویسنده و مترجم معروف درباره آن می گوید: "من همیشه کتابهای اصلی را از زبانهای انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی میخوانم، اما مدتی قبل، «ملت عشق» را با ترجمه ارسلان فصیحی خواندم و از آن بسیار لذت بردم."نکتهی دیگر اینکه ترجمه این رمان پنج سال پیش به اتمام رسیده بود که تا چندی پیش جزو آثار غیرقابل انتشار وزارت ارشاد بود اما سرانجام پس از بازبینی مجدد، نشر ققنوس آن را منتشر کرد.
در بخشی از کتاب می خوانیم:کلماتی که ما برای توصیف خالق بکار میبریم، درواقع نشاندهنده ی آنست که ما خودمان را چگونه توصیف میکنیم. اگر موجودی هولناک در ذهنمان متصور میشویم، در واقع این ما هستیم که با ترس احاطه شده ایم. اما اگر عشق و محبت را احساس کردی، از تو چیزی جز این دو پدید نخواهد آمد.
از متن کتاب:
خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدمهایی شناختم، قصههایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفشهای آهنی سوراخ شده؛ من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی...
مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیدهای که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟
کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سالهاست به هر جا پا گذاشتهام آن صدا را شنیدهام. هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانستهام و به گفتههایش گوش سپردهام. شنیدن را دوست دارم؛ جملهها و کلمهها و حرفها را... اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود.
اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تأکید میکنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمهاش «بشنو!» است. یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع میکند؟ راستی، خاموشی را میشود شنید؟
همه بخشهای این رمان نیز با همان حرف بیصدا شروع میشود. نپرس «چرا؟» خواهش میکنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار.
چون در این راهها چنان حقیقتهایی هست که حتی هنگام روایتشان هم باید به مثابه راز بمانند.
ملت عشق (جلد گالینگور)
نام نویسنده : الیف شافاک
نام مترجم : ارسلان فصیحی
پرفروشترین رمان تاریخ ترکیه که گفته میشود بیش از پانصد بار تجدید چاپ شده است. این رمان به نوعی بازگویی رابطه میان شمس و مولانا در قالب داستانی امروزی و از زبان یک زن آمریکایی است که به همه روزمرگی ها و همسر و کار پشت پا میزند و عازم سفر ترکیه می شود.
اما پرفروشترین رمان تاریخ ترکیه چگونه کتابی ست؟ رمان «ملت عشق» اثریست عاشقانه؛ برخوردار از فرمی که می توان آن را دو رمان محسوب کرد در قالب یک رمان؛ دو روایت تودرتو که به صورت موازی روایت می شوند؛ اما در دو زمان مختلف جریان دارند. یکی قرنها پیش در شرق و یکی در زمان حال و در غرب (امریکا) بر این پایه اگرچه به ظاهر تفاوت های بسیار زیاد و اساسی باهم دارند اما از آنجا که بنمایه هردوی آنها عشق و تاثیر آن در زندگیست بی شباهت به هم نیستند. ملت عشق از یک سو داستان دلدادگی و از دیگر سو داستان رهایی است؛ از یک سو به عشق زمینی می پردازد و از دیگر سو به عشق معنوی و جنبه های عرفانی عشق و زندگی اشاره میکند. این سویه های متقابل که در هر دو خط داستان دیده می شود از جمله جذابیت های اصلی این رمان محسوب می شود که الیف شافاک با چیره دستی با کنارهم قرار دادن این عناصر خط و ربطی برای نزدیک شدن و پیوند خوردن این دو داستان به وجود آورده است.
ناگفته نماند که ترجمه ارسلان فصیحی هم کاری بدون نقص است تا جایی که کاوه میرعباسی، نویسنده و مترجم معروف درباره آن می گوید: "من همیشه کتابهای اصلی را از زبانهای انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی میخوانم، اما مدتی قبل، «ملت عشق» را با ترجمه ارسلان فصیحی خواندم و از آن بسیار لذت بردم."نکتهی دیگر اینکه ترجمه این رمان پنج سال پیش به اتمام رسیده بود که تا چندی پیش جزو آثار غیرقابل انتشار وزارت ارشاد بود اما سرانجام پس از بازبینی مجدد، نشر ققنوس آن را منتشر کرد.
در بخشی از کتاب می خوانیم:کلماتی که ما برای توصیف خالق بکار میبریم، درواقع نشاندهنده ی آنست که ما خودمان را چگونه توصیف میکنیم. اگر موجودی هولناک در ذهنمان متصور میشویم، در واقع این ما هستیم که با ترس احاطه شده ایم. اما اگر عشق و محبت را احساس کردی، از تو چیزی جز این دو پدید نخواهد آمد.
از متن کتاب:
خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدمهایی شناختم، قصههایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفشهای آهنی سوراخ شده؛ من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی...
مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیدهای که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟
کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سالهاست به هر جا پا گذاشتهام آن صدا را شنیدهام. هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانستهام و به گفتههایش گوش سپردهام. شنیدن را دوست دارم؛ جملهها و کلمهها و حرفها را... اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود.
اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تأکید میکنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمهاش «بشنو!» است. یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع میکند؟ راستی، خاموشی را میشود شنید؟
همه بخشهای این رمان نیز با همان حرف بیصدا شروع میشود. نپرس «چرا؟» خواهش میکنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار.
چون در این راهها چنان حقیقتهایی هست که حتی هنگام روایتشان هم باید به مثابه راز بمانند.
ملت عشق (شومیز جیبی)
نام نویسنده : الیف شافاک
نام مترجم : ارسلان فصیحی
پرفروشترین رمان تاریخ ترکیه که گفته میشود بیش از پانصد بار تجدید چاپ شده است. این رمان به نوعی بازگویی رابطه میان شمس و مولانا در قالب داستانی امروزی و از زبان یک زن آمریکایی است که به همه روزمرگی ها و همسر و کار پشت پا میزند و عازم سفر ترکیه می شود.
اما پرفروشترین رمان تاریخ ترکیه چگونه کتابی ست؟ رمان «ملت عشق» اثریست عاشقانه؛ برخوردار از فرمی که می توان آن را دو رمان محسوب کرد در قالب یک رمان؛ دو روایت تودرتو که به صورت موازی روایت می شوند؛ اما در دو زمان مختلف جریان دارند. یکی قرنها پیش در شرق و یکی در زمان حال و در غرب (امریکا) بر این پایه اگرچه به ظاهر تفاوت های بسیار زیاد و اساسی باهم دارند اما از آنجا که بنمایه هردوی آنها عشق و تاثیر آن در زندگیست بی شباهت به هم نیستند. ملت عشق از یک سو داستان دلدادگی و از دیگر سو داستان رهایی است؛ از یک سو به عشق زمینی می پردازد و از دیگر سو به عشق معنوی و جنبه های عرفانی عشق و زندگی اشاره میکند. این سویه های متقابل که در هر دو خط داستان دیده می شود از جمله جذابیت های اصلی این رمان محسوب می شود که الیف شافاک با چیره دستی با کنارهم قرار دادن این عناصر خط و ربطی برای نزدیک شدن و پیوند خوردن این دو داستان به وجود آورده است.
ناگفته نماند که ترجمه ارسلان فصیحی هم کاری بدون نقص است تا جایی که کاوه میرعباسی، نویسنده و مترجم معروف درباره آن می گوید: "من همیشه کتابهای اصلی را از زبانهای انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی میخوانم، اما مدتی قبل، «ملت عشق» را با ترجمه ارسلان فصیحی خواندم و از آن بسیار لذت بردم."نکتهی دیگر اینکه ترجمه این رمان پنج سال پیش به اتمام رسیده بود که تا چندی پیش جزو آثار غیرقابل انتشار وزارت ارشاد بود اما سرانجام پس از بازبینی مجدد، نشر ققنوس آن را منتشر کرد.
در بخشی از کتاب می خوانیم:کلماتی که ما برای توصیف خالق بکار میبریم، درواقع نشاندهنده ی آنست که ما خودمان را چگونه توصیف میکنیم. اگر موجودی هولناک در ذهنمان متصور میشویم، در واقع این ما هستیم که با ترس احاطه شده ایم. اما اگر عشق و محبت را احساس کردی، از تو چیزی جز این دو پدید نخواهد آمد.
از متن کتاب:
خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدمهایی شناختم، قصههایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفشهای آهنی سوراخ شده؛ من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی...
مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیدهای که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟
کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سالهاست به هر جا پا گذاشتهام آن صدا را شنیدهام. هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانستهام و به گفتههایش گوش سپردهام. شنیدن را دوست دارم؛ جملهها و کلمهها و حرفها را... اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود.
اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تأکید میکنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمهاش «بشنو!» است. یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع میکند؟ راستی، خاموشی را میشود شنید؟
همه بخشهای این رمان نیز با همان حرف بیصدا شروع میشود. نپرس «چرا؟» خواهش میکنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار.
چون در این راهها چنان حقیقتهایی هست که حتی هنگام روایتشان هم باید به مثابه راز بمانند.
ملکه ی سرخ
ویکتوریا اویارد
محمدصالح نورانی زاده
درباره کتاب:
کتاب ملکهی سرخ (Red Queen) اولین کتاب از مجموعهی چهار جلدی به همین نام است که در فوریهی 2015 چاپ شد. قرار است جلد دوم این مجموعه به نام شمشیر شیشهای (Glass Sword) در فوریهی 2016 چاپ شده و جلد سوم و چهارم که نامشان هنوز مشخص نشده است، به ترتیب در 2017 و 2018 چاپ شوند. همچنین دو نیم جلد نیز در مورد شخصیتهای مهم این مجموعه در نظر گرفته شدهاند که اولین آن به نام آواز ملکه (Queen Song) در سپتامبر 2015 چاپ شد و نیم جلد دوم به نام زخمهای پولادین (Steel Scars) نیز قرار است در ژانویهی 2016 چاپ شود.
دنیای مر بارو در تفاوت رنگ خون خلاصه شده است ــ آنهایی که خونشان نقرهای است، و آنهایی که سرخرنگ. مر و خانوادهاش از سرخها هستند، که سرنوشتشان خدمت به نقرهایهای برگزیده است. مر برای کمک کردن به خانوادهاش هر آنچه که بتواند میدزدد، اما وقتی بهترین دوستش به سربازگیری محکوم میشود هر کاری که در توانش باشد انجام میدهد تا آزادی او را بخرد. ولی پیچش سرنوشت او را به قصر سلطنتی میکشاند و در آنجا مر در حضور پادشاه و دیگر اشرافزادگان متوجه میشود که تواناییهایی فراانسانی دارد که تابحال از آنها خبر نداشته است.
اما مشکل اینجاست که ... خون او سرخ است.
پادشاه برای مخفی کردن این ناممکن، مجبورش میکند خود را شاهدختی گمشده معرفی کند و بعد به نامزدی یکی از شاهزادگان در آید. با هر چه بیشتر فرو رفتن در دنیای نقرهای، مر کارهایی انجام میدهد که آغازگر رقصی مرگبار هستند که شاهزادهها را در برابر هم و مر را در برابر احساسات خود قرار می دهد.
بخشی از کتاب:
««در مدرسه، ما در مورد دنیای قبل از خودمان یاد گرفتیم.
دربارهی فرشتگان و ایزدانی که در آسمان زندگی و با دستانی مهربان و صمیمی بر زمین حکمرانی میکردند. بعضی میگویند اینها فقط داستان هستند، اما من این حرفها را باور نمیکنم.
آنها هنوز هم بر ما حکمرانی میکنند. از آسمان پایین آمدهاند.
و دیگر مهربان نیستند.»»
من پیش از تو
جوجو مويز
مترجم: مريم مفتاحي
ویل ترینرِ ماجراجو، کسی که همواره به ورزشهای مخاطرهآمیزی چون صخرهنوردی میپرداخت، در اوج جوانی و سلامت و ثروت اتفاقی برایش رخ میدهد و به لحظهای زندگیاش تغییر میکند و او...
من پیش از تو یک رمان عشقی نیست، اما عشق، عنصر اصلی آن است؛ عشقی متفاوت که از چارچوبهای زمینی خارج میشود و به لایهی آرمانی میرسد و پیچیدگی احساسات درونی انسان را برملا میسازد.
آسوشیتدپرس درباره این رمان مینویسد: بعضی کتابها را نمیتوان زمین گذاشت. کتابهایی وجود دارند که آدم به حدی جذب شخصیتهایش میشود که دوست ندارد داستان به پایان برسد، برای همین خواندنش را کش میدهد. کتاب جوجو مویز یکی از این کتابهاست. گاهی میخندید، گاهی لبخند میزنید و گاهی عصبانی میشوید، و بله، گاهی اشک میریزید. پیشنهاد من: کتاب من پیش از تو را باید همراه با یک جعبه دستمالکاغذی فروخت.
نیویورک تایمز نیز نوشته است: نویسندهی کتاب خواننده را در موقعیتی قرار میدهد که اشکریزان بخواند و جلو برود... با دو شخصیت اصلی داستانش قصهای میآفریند که در خاطرهها میماند.
من گاهی دروغ می گویم
وقتي امبر روي تخت بيمارستان بيدار ميشود، مدتي طول ميکشد تا به وضعيت خود پي ببرد؛ او در کماست. امبر نميداند چه اتفاقي افتاده است؛ گرچه تصورات مبهمي دارد. اين رمان تريلر روانشناختي در حد فاصل زماني که راوي از کارافتاده است، هفته ي پيش از تصادف و مجموعه ای از خاطرات دوران کودکي بيست سال قبل ميگذرد.با اين سه زاويهديد متفاوت سؤالي مطرح ميشود: آيا چيزي واقعاً دروغ است حتي اگر باور داشته باشي عين حقيقت است؟ اين رمان همه ي اين مؤلفه ها را دارد؛ دروغگويي بيمارگون و وسواسي، زني در کما، دوستي خيالي، خواهر خبيث و راوياي که نميتوان به او اعتماد کرد.
منشأ
در این داستان فردی تئوری «از کجا آمدهایم و به کجا میرویم؟» را مطرح میکند. شعری از بلیک دستاویز این کتاب است. براون در این کتاب درباره «از کجا آمدهایم؟» میگوید: «در کلاس، دانشجویی از استاد میخواهد درباره زمان صفر توضیح بدهد؛ که استاد میگوید ما راجع به بعد از صفر صحبت میکنیم، اگر پرسشی درباره آغاز یا همان صفر را دارید باید به بخش دینی مراجعه کنید.» یعنی میخواهد بگوید علم برای قبل از پیدایش تعریفی ندارد و فقط دین است که برای آن تعریف دارد. در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: پروفسور لانگدون، از طرف دانشجوى سابقش، ادموند كرش به مراسمى مرموز دعوت مىشود. در اين مراسم قرار است ادموند شاهد پاسخ به دو كهنپرسش بشر باشد: از كجا آمدهايم و به كجا مىرويم؟ اين دو پرسش فورا با واكنشهاى گروههاى مختلف مواجه میشود. و در اين ميان ادموند به قتل مىرسد و به ناگزير لانگدون وارد ماجرايى خطرناك مىشود. همه شخصيتهاى داستان در مظان اتهام به قتل قرار مىگيرند: رقبا، رهبران مذهبی يا حتى شخصيتهاى تراز اول كاخ سلطنتى. لانگدون با هدف تحقق بخشيدن به آرزوى دانشجوى سابقش، يعنى ارائهى نتيجه پژوهشها، با بانوى اول كاخ سلطنتى اسپانيا همراه مىشود و آنچه رخ مىدهد حوادث شورانگيزى است كه لحظه لحظههاى خواننده را آكنده از هيجان و اضطراب و همدلى با قهرمانان قصه مى گرداند.
منشاء
منشاء انواع
چارلز داروین پس از پنج سال سفر دریایی با اچاماس بیگل به آمریکای جنوبی نخستین پیشنویس این کتاب را در سال ۱۸۴۲ نوشت. پس از آن تا سال ۱۸۴۴ نوشته اولیه را گسترش داد و به حدود ۲۳۰ صفحه رساند. او برای اولین بار نظریه خود را در ژوئیه سال ۱۸۵۸ علنی کرد و یک سال بعد کتاب خاستگاه گونهها در لندن منتشر شد. ۱۲۰۰ نسخه چاپ اول در همان روز نخست انتشار به فروش رفت. عنوان کتاب در ابتدا "اصل انواع به کمک انتخاب طبیعی یا بقای نژادهای اصلح در تنازع بقا" بود. ولی این نام طولانی به مرور زمان جای خود را به "خاستگاه گونهها" داد. در پی انتشار این اثر کلیسا آن را برای دین مضر خواند و سیل مخالفتها آغاز شد.
داروین در این کتاب مطرح میکند که بررسی انتخاب مصنوعی بهترین موید اصل موضوع انتخاب طبیعی است. به صورتی که پرورشدهندگان گیاهان و حیوانات، گونهای را که دارای صفتی مورد نظر است را از بین دیگر گونهها انتخاب میکنند و آنها را جداگانه و نسل به نسل وادار به جفتگیری میکنند و سرانجام نوع متفاوتی از نوع قبلی را به وجود میآید. به عنوان مثال انواع سگ (خانگی، شکاری، گله و...) که این همه از هم متفاوت هستند همگی از گرگ نتیجه شدهاند. داروین اینگونه استدلال میکند که در طبیعت جای "پرورشدهنده" به "تنازع بقا" داده شدهاست. از میان همه انواع موجودات زنده عده بسیاری محکوم به نابودی هستند و تنها بخشی از آنها که برای بقا سزاوارترند باقی میمانند.
منطق عشق
این رمان، داستان دختری را روایت میکند که بعد از تجربه حادثهای هولناک در زندگیاش، به دوست داشتن و دوست داشته شدن پناه آورده، اما میان دو محبوب، سرگردان مانده است. «منطق عشق» از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز، یو اسای تودی و آمازون و دومین کتاب برتر سال ۲۰۱۲ به انتخاب کاربران سایت گودریدز بوده است. همچنین تا به امروز به بیست و شش زبان ترجمه شده است.
منگی
ژوئل اِگلوف
ترجمه: اصغر نوری
کتاب منگی اثر ژوئل اگلوف رماننویس و فیلمنامهنویس اهل فرانسه است که در سال ۱۹۷۰ به دنیا آمده است. او پس از تحصیل در رشته سینما، به فیلمنامهنویسی روی آورد، اما اکنون خود را وقف نوشتن کرده است. اولین رمان او، ادموند گانگلیون و پسر، توجه منتقدان را به خود جلب کرد و در سال ۱۹۹۹ برنده جایزه الن فورنیه شد. کتاب منگی نیز در سال ۲۰۰۵ جایزه لیورانتر را دریافت کرد.
منگی داستان فردی است بی نام و مستاصل. فردی که در محیط زشت، خشونتآمیز و تهوعآور دنیای اطراف خود اسیر است. محیطی که خورشید در آن قابل رویت نیست و باد از هر طرف بوی گند زندگی را با خود میآورد. راوی که ما تا آخر از نام و نشان او بیخبر میمانیم تنها فرد این محیط تاریک است که از وضعیت منگی خود آگاه است.
شخصیت اصلی کتاب منگی در یک کشتارگاه کار میکند. کاری که دوستش ندارد و به امید اینکه روزی بتواند کشتارگاه و محل زندگیاش را ترک کند، روزها را میگذراند. اما او فقط حرف میزند. عملی در کار نیست. او از زندگی و محیط اطرافش در عذاب است. جویای عشق و زندگی است و در تلاش است خود را از این محیط تاریک و خفقان که همه روزهای زندگیاش را احاطه کرده است نجات دهد. او انسانی در حاشیه ولی امیدوار است. میل به رفتن و رهایی دارد ولی توان آن را ندارد.
چرخه امید و ناامیدی در این رمان سوالات بسیاری را در ذهن خواننده ایجاد میکند. اینکه امید امری است که لازمه زندگیست یا توهمیست که مخرب زندگی است؟! و اصولا فراسوی امید و ناامیدی در کجاست؟
داستان منگی داستانی کاملا نمادین است. روایت دنیای ما و انسان مدرن که تحت تاثیر دنیای اطرافش و از کار زیاد و خستگی و فقر و دنیای سرمایهداری به منگی و سرگیجه دچار شده است.
مهمان ناخوانده
نام نویسنده : اریک امانوئل اشمیت
نام مترجم : تینوش نظم جو
فروید: انسان توی یه زیرزمینه، آقای اوبرزایت. تنها نورش مشعلیه که با تیکههای پارچه و کمی روغن درست کرده. انسان میدونه که این شعله همیشه روشن نمیمونه. انسان مؤمن جلو میره و فکر میکنه که ته تونل دری وجود داره که پشتش نوره... انسان خدانشناس میدونه که دری وجود نداره، میدونه تنها نوری که هست همون نوریه که خودش با دستهای خودش درست کرده، میدونه که پایان تونل پایان خودشه... پس طبیعیه که وقتی به دیوار میخوره دردش بیشتره... وقتی بچهاش رو از دست میده، همه چیز براش تهیتره... براش سختتره که نیک عمل کنه...
موج سوم
موسسه
نیمه های شب، در یک خیابان آرام در شهر مینه پلیس، مهاجمان مخفیانه به خانه ای وارد می شوند و پس از به قتل رساندن والدین لوک الیس (Luke Ellis) او را داخل یک خودروی ون مشکی می اندازند. تمام این عملیات کمتر از دو دقیقه زمان برد. "لوک" در موسسه ای چشم باز می کند؛ در اتاقی که شباهت زیادی به اتاق خودش دارد، با این تفاوت که این اتاق هیچ پنجره ای ندارد. خارج از در اتاق او، در های دیگری وجود دارند که پشت هر یک از آن ها کودکان دیگری با استعدادهای خاص زندانی شده اند. استعدادهایی نظیر قدرت کنترل ذهن و جابجایی اشیا با ذهن. همه این کودکان درست مثل "لوک" به این موسسه آورده شده اند و سرنوشت یکسانی دارند: نیک، کالیشا، جورج، آیریس و آوری دیکسون ده ساله. همه این کودکان در نیمه جلویی زندانی شده و مابقی، در قسمت عقبی ساکن هستند. به قول "کالیشا": "اینجا درست مثل هتلی است که اجازه ورود به آن را دارید، اما هیچوقت نمی توانید از آنجا خارج شوید." در این موسسه عجیب و مرموز، مدیر آن که خانم سیگزبی نام دارد، به کمک دیگر کارکنان به صورت بی رحمانه ای در تلاش برای خارج کردن قدرت های خارق العاده این کودکان می باشند. اینجا هیچ وجدان و خط قرمزی وجود ندارد. اگر همکاری کنید، جایزه می گیرید و اگر امتناع بورزید، مجازات سهمگینی در انتظارتان خواهد بود. همان طور که قربانیان بیشتری به قسمت عقبی موسسه فرستاده می شوند، شخصیت اول داستان بیشتر برای فرار و درخواست کمک تقلا می کند. اما مشکل اینجاست که هیچکس تا کنون موفق به فرار از این موسسه نشده است.
موقعیت صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی (زندگی و کارنامه ی علی خسروشاهی)
زندگی تجار و صاحبان صنایع همواره پر از ابهام و سرشار از قضاوتهای ارزشی و ایدئولوژیک بوده است. کتاب حاضر کوششی است تا برخی از این زوایا را از درون شرححال و فعالیتهای تجاری و صنعتی علی خسروشاهی ـ از بنیانگذاران شبکهی توزیع، فروش و بازاریابی مدرن در صنعت بیسکویت و شکلاتسازی ـ روشن کند. وی در خانوادهای تجارتپیشه در تبریز بهدنیا آمد و با گسترش فعالیتهای توزیع و فروش به تولیدات صنعتی روی آورد و بنیانگذار گروه صنعتی مینو بود که در خاطرهی چشایی مردم نقش بسته است. با این حال، کمتر کسی است که از فرازوفرود این فعالیتها اطلاع داشته باشد. مطالعهی این شرححال نهتنها میتواند تا حدی معمای توسعهنیافتگی ایران را از پسِ پردهی وضعیت زندگی کارآفرینان و صنعتگران ازجمله علی خسروشاهی نشان دهد، بلکه اهمیت تحقیقات تاریخی را جایگزین برخی کوتهبینیها به کنشهای اقتصادی آنها میکند. بهعلاوه، مطالعهی این شرححال به یافتن الگویی بومی برای مدیریت اقتصاد در بخش خصوصی و کارآفرینی نیز کمک میکند. همچنین، کتاب پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فعالیتهای صنعتی در ایران معاصر را نیز به تصویر کشیده است.
میدان واشنگتن
هنری جیمز
ترجمه: پریسا بیگدلی
طرح میدان واشنگتن سادگی ملودرام قدیمی را دارد: یک زن جوان با ظاهر ساده و خوش قلب، تنها فرزند یک بیوه ثروتمند، توسط مردی جذاب اما بی وجدان تعقیب می شود که به دنبال ثروتی است که او احتمالاً به ارث خواهد برد. بر اساس این فرض، هنری جیمز یکی از به یاد ماندنی ترین رمان های خود را ساخت، داستانی که در آن عشق با خیانت پاسخ داده می شود و وفاداری به طور اجتناب ناپذیری به ناامیدی می انجامد. -- از مقدمه پیتر کان
در میدان واشنگتن (1880)، هنری جیمز با تعریف داستان کاترین اسلوپر و خواستگارش موریس تاونسند، خاطرات نیویورکی را که سی سال قبل میشناخت، مرور میکند. این درام انسانی که به طرز ادراکی کشیده شده، در دسترس ترین اثر جیمز و یک پیروزی ادبی ماندگار است.
میرا
این کتاب یک پادآرمانشهر را به تصویر میکشد و افرادی تک و توک که سعی میکنند مقاومت کنند. . میرا را میتوان داستانی علمی تخیلی دانست ولی در عین حال داستانی سوررئالیستی نیز بهشمار میرود. داستان میرا در جامعهای رخ میدهد که در آن ارزشها، ضدارزش شدهاند.
در این جامعه همه باید به هم لبخند بزنند و اگر کسی از این کار طفره برود او را جراحی میکنند. سپس نقابی بر چهرهاش میگذارند که قابل برداشتن نیست و بعد از مدتی جذب صورتش میشود و به همان حال میماند. در این جامعه زوج وجود ندارد، یعنی مفهوم زوجیت معنا ندارد و همه به صورت گروهی به تفریح میروند. جامعه بر فرد مقدم است و حقوق دیگر انسانها محترمتر.
سیستم حاکم نیز سیستمی کاملاً توتالیتر است. چیزی که جالب است این است که همه مردم چه اصلاح شدگان (آنها که دارای نقاب هستند) و چه سایرین باید برای هم داستانهای بامزه تعریف کنند و دیگران را بخندانند. اما کسانی که داستانهای غمانگیز تعریف کنند فوراً برای اصلاح و عمل فرستاده میشوند.
زمانی که این داستان در آن رخ میدهد مشخص نیست اما جغرافیای آن به خوبی ترسیم شدهاست: یک دشت بیکران که سراسر آن با قیر پوشانده شدهاست و روزهایی که هوا گرم است ابری سیاهی سطح آن را میپوشاند. خانههای داستان تماماً دیوارهای شیشهای دارند و سرتاسر شهر با چراغهایی روشن شدهاست چرا که بدی در تاریکی خفتهاست.
میراث از دست رفته
کران دسای
ترجمه: نرگس سنیبری
"میراث از دست رفته" با عنوان اصلی (The inheritance of loss) رمانی به قلم نویسنده ی زن هندی کران دسای (Kiran Desai) می باشد که با ترجمه ای از نرگس سنیبری توسط انتشارات روزگار منتشر شده است . این رمان توانست در سال 2006 جایزه بوکر را برای دسای به ارمغان بیاورد .
رمان با روایتی بسیار ساده آغاز میشود اما در ادامه گسترش مییابد. به حکومت انتقاد میکند، تجربهی مهاجرت را بررسی میکند و همچنین از تجربهی کسانی میگوید که مهاجران در کشور و پشت سر خود باقی گذاشتهاند. تفاوتها میان طبقات و فرهنگ ناشی از استعمار که موجب معضلات اجتماعی شده است نیز از نکات مورد توجه دسای در این کتاب است. این تجربیات برای مردم بسیاری از کشورها آشنا به نظر میرسد و مردم هند نیز از این قاعده مستثنی نیستند. داستان به طور کلی در سال ۱۹۸۶ روایت میشود و روایت بین دو شخصیت کتاب ، بیژو و سای تقسیم میشود.
در بخشی از این رمان می خوانیم: " بیژو در آغاز دومین سال اقامتش در آمریکا در رستوران ایتالیایی «پینوکیو» خمرههای خمیر«بلونیز» را به شدت به هم میزد، صدای چلپ و چلوپ مداوم آن مثل صدای خواننده اپرایی بود که از پشت بلندگو آواز عشق و مرگ و انتقام و افسردگی میخواند. همسر صاحب رستوران به شوهرش گفت:«او بو میدهد. فکر میکنم به روغن موهایش حساسیت دارم.» او دلش میخواست کارگرانی از مناطق فقیرتر اروپا، مثل بلغارها یا چکسلواکیها را استخدام کنند. حداقل آنها با آمریکاییها چیزی مشترک، مثل رنگ پوست یا مذهب، یا اجدادشان که مثل آمریکاییها سوسیس دودی میخوردند، داشتند. اما آنها زیاد مهاجرت نمیکردند یا آنقدرها وامانده نبودند، مطمئن نبود... "
میراث اوریشا – جلد ۱ – فرزندان خون و استخوان
زیلی ادبولا زمانی را به خاطر دارد که خاک اوریشا از جادو زمزمه میکرد. آتشورها آتش به پا میکردند، آبورها امواج را با اشارهای فرامیخواندند و مادر مرگور زیلی ارواح را احضار میکرد.
اما همهچیز شبی که جادو ناپدید شد، تغییر کرد. به فرمان پادشاهی ظالم، مجایها کشته شدند، زیلی بدون مادر ماند، مردمش بدون امید.
حال زیلی فرصتی دارد تا جادو را بازگرداند و دربرابر سلطنت قیام کند. با کمک شاهدختی سرکش، زیلی باید ولیعهد را فریب دهد و از دست او که کمر بسته جادو را برای همیشه از بیخ و بن برکند، فرار کند.
خطر در اوریشا کمین کرده است، جایی که در آن شیربدهای برفی پرسه میزنند و اشباح انتقامجو در آب انتظار میکشند. با این حال بعید نیست بزرگترین خطر خود زیلی باشد که تقلا میکند نیروهایش و احساسات روزافزونش در برابر دشمنش را تحت اختیار درآورد.
میشل شدن
میشل شدن
میمون برهنه (به زبان آلمانی)
دزموند موریس
'میمون بِرهنه' (به زبان انگلیسی Naked Ape) کتاب غیرداستانی پرفروش سال۱۹۶۷ از دزموند جان موریس (به انگلیسی: Desmond Morris) متولد ۲۴ ژانویه ۱۹۲۸ در پورتون شمال ویلتشایر، یک جانورشناس، رفتارشناس و همچنین انسانشناس محبوب بریتانیایی است.
این کتاب بعد از اصل انواع داروین جنجالی ترین و پرتیراژترین کتاب علمی است کتابی که دنیا را تکان داده و فقط سه ماه پس از انتشار به ١٧ زبان ترجمه شد و تاکنون از این ۲ کتاب دهها میلیون نسخه در جهان بفروش رفته است.
مینیمالیسم دیجیتال
کال نیوپورت که استاد علوم کامپیوتر دانشگاه جورج تاون است، در زمینه نظریه سیستم های توزیع شده تحقیق می کند. علاوه بر کارهای دانشگاهی، در زمینه تعامل و اندر کنش بین فرهنگ و تکنولوژی می نویسد. کال نیوپورت تاکنون 6 کتاب نوشته که آخرین آنها، کتاب پرفروش «مینیمالیسم دیجیتالی؛ انتخاب یک زندگی متمرکز در یک جهان پر سروصدا» است. معروف ترین کتاب او یعنی کتاب «کار عمیق» از سال 2017 تاکنون، همواره مورد توجه و استقبال خوانندگان و منتقدین بوده است. کارهای او که به بیش از 25 زبان دنیا ترجمه شده، مورد توجه نشریاتی مثل نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال، واشینگتون پست، نیویورکر و اکونومیست قرار گرفته است. کال نیوپورت بیش از 10 سال است که دیدگاه ها و یافته هایش را در وبلاگ خود به آدرس calnewport.com منتشر می کند. او که طرفدار و مبلغ زندگی متمرکز و به دور از حواس پرتی های روزمره است، از مخالفان استفاده از شبکه های اجتماعی است و در نتیجه در هیچ شبکه اجتماعی حضور ندارد!