استاد نادان (پنج درس در باب رهایی فکر)
ژاک رانسیر
ترجمه: آرام قریب
این کتاب فوق العاده را می توان در چندین سطح خواند. در درجه اول، این داستان ژوزف جاکوت، معلم فرانسوی تبعیدی است که در سال 1818 یک روش آموزشی غیر متعارف را کشف کرد که وحشت را در سراسر جامعه دانش آموخته اروپا گسترش داد.
جاکوت که زبان فلاندری نمی دانست، توانست به دانش آموزان فلاندری که فرانسوی نمی دانستند به زبان فرانسوی تدریس کند. جاکوت نتیجه گرفت که دانش برای آموزش لازم نیست و توضیح لازم برای یادگیری نیست. نتایج این آزمایش غیرمعمول در آموزش باعث شد که او اعلام کند که همه مردم به یک اندازه باهوش هستند. از این اصل، جاکوت فلسفه و روشی را برای آنچه که «رهایی فکری» نامید ابداع کرد – روشی که به عنوان مثال به والدین بی سواد این امکان را میدهد که خودشان به فرزندانشان یاد دهند که چگونه بخوانند. بخش اعظم کتاب به شرح و تحلیل روش جاکوت، مقدمات آن، و (شاید مهمتر از همه) مفاهیم آن برای درک فرآیند یادگیری و رهایی که وقتی ظریفترین سلسلهمراتب، یعنی هوش، واژگون میشود، اختصاص دارد. .
همانطور که کریستین راس در مقدمه خود استدلال می کند، این کتاب دارای پیامدهای عمیقی برای بحث جاری در مورد آموزش و کلاس در فرانسه است که از زمان شورش های دانشجویی در سال 1968 شدت گرفته است، و به رانسیر فرصتی (هرچند غیرمستقیم) برای حمله به تأثیرگذار آموزشی و کلاسی می دهد. نظریه های جامعه شناختی پیر بوردیو (و دیگران) که رانسیر آن را تداوم نابرابری می داند.
اسطوره ها و زندگی ما
مری میجلی
آرام قریب
مری میجلی، فیلسوف اخلاق و استاد فلسفه، در اسطورهها و زندگی ما به نقش اساسی نمادها در متن زندگی امروز و بهویژه نقش نمادها در علم جدید و جهانبینی برآمده از آن میپردازد. در این میان واژۀ «اسطوره» شاید كمی گمراهکننده باشد. از نظر میجلی، اسطوره داستانی است که در آن، نمادهای بسیاری وجود دارد. تأکید او بر این نکته است که ما انسانها گونۀ خاصی از موجودات هستیم که مسائل را اساساً در قالب نمادها درک میکنیم. «اسطورههای زندگی ما» مفاهیمی متافیزیکیاند که پیدا و پنهان وارد تصویر علمی ما از جهان میشوند و بهمرور بخشی از علم تجربی بهاصطلاح دقیق و آزمونپذیر را تشکیل میدهند: مفاهیمی همچون ژنهای خودخواه، مادهباوریی که ذهن را به ماده فرو میکاهد، و همینطور نگاه ملهم از حوزۀ هوش مصنوعی که انسان را ماشینی باهوش و مجهز به نرمافزاری پیشرفته میبیند. میجلی نه علم را یکسره نفی میکند و نه آن را همچون قدرتی الهی میپرستد. او به ما یادآوری میکند که تخیل ما در قالب نمادها چه نقش مهمی در تمام دیدگاههایمان دربارۀ جهان و انسان و جایگاه او در جهان دارد.