خزران
کوستلر این نظریه را مطرح میکند که یهودیان اشکنازی از نسل اسرائیلیهای تاریخی دوران باستان نیستند، بلکه از خزرها، قومی ترک هستند که در شمال و بین دریای سیاه و دریای خزر منشأ گرفته و ساکن آن هستند. فرضیه کوستلر این است که خزرها - که در قرن هشتم به یهودیت گرویدند - در قرن های 12 و 13 زمانی که امپراتوری خزر در حال فروپاشی بود، به سمت غرب به اروپای شرقی فعلی (عمدتاً اوکراین، لهستان، بلاروس، لیتوانی، مجارستان و آلمان) مهاجرت کردند.
این کتاب تاریخ امپراتوری خزر باستان را دنبال می کند، یک قدرت بزرگ اما تقریباً فراموش شده در شرق اروپا، که در قرون تاریک به یهودیت گروید. خزریه سرانجام توسط نیروهای چنگیزخان از بین رفت، اما شواهد نشان می دهد که خزرها خود به لهستان مهاجرت کردند و مهد یهودیان غربی را تشکیل دادند. برای خواننده عام، خزرها که از قرن هفتم تا یازدهم شکوفا شدند، ممکن است امروزه دور از دسترس به نظر برسد. با این حال، آنها ارتباط نزدیک و غیرمنتظره ای با جهان ما دارند، که وقتی کوستلر تاریخ شگفت انگیز امپراتوری خزر باستان را بازگو می کند، ظاهر می شود. تقریباً در زمانی که شارلمانی در غرب امپراتور بود. تسلط خزرها از دریای سیاه تا خزر و از قفقاز تا ولگا گسترش داشت. آنها در توقف یورش مسلمانان به بیزانس، فک شرقی جنبش غول پیکر انبر که در غرب سراسر آفریقای شمالی و اسپانیا را درنوردید، نقش بسزایی داشتند. پس از آن خزرها خود را در موقعیتی متزلزل بین دو قدرت بزرگ جهانی یافتند: امپراتوری روم شرقی در بیزانس و پیروان پیروز محمد. همانطور که کوستلر اشاره می کند، خزرها سومین جهان در زمان خود بودند. آنها روشی شگفت انگیز را برای مقاومت در برابر فشار غرب برای مسیحی شدن و شرقی ها برای پذیرش اسلام انتخاب کردند. با رد هر دو، به یهودیت گرویدند. کوستلر در مورد ایمان نهایی خزرها و تأثیر آنها بر ترکیب نژادی و میراث اجتماعی یهودیان مدرن حدس می زند. او حجم وسیعی از تحقیقات دقیق و دقیق را تولید می کند.
خوابگردها
این اثر بزرگ، سیر تطور بینش علمی انسان از قدیمیترین ایام تا عصر حاضر است. شگفت اینجاست که در این مسائل، با آن که اصولی و ابتدایی به نظر میرسند، حتی بزرگترین دانشمندان عصر اتفاقنظر دارند. خوابگردها، نخستین منزل از سفر علمی آرتور کستلر است. در این کتاب، نویسنده انسان را در مرحلهای که کورکورانه در جستوجوی دانش به هر دری میزند دنبال میکند، و پس از یک بررسی کوتاه و درخشان از تاریخ جهانشناسی، تصویر دقیقی از چهره کسانی که علم جدید را پیریزی کردند، تصویر میکند: کوپر نیک، کپلر، تیکو دو براهه، گالیله، این مردان شگفتی که دید بشر را نسبت به کاینات دیگرگون ساختند، آیا نوابغ روشنبینی بودند که قافله تمدن را در پرتو بینش درخشان خود هدایت میکردند، یا رهروان خوابآلودهای که خود هم نمیدانستند از کجا میآیند و به کجا میروند؟ و اگر چنین بودند چگونه چنین چیزی امکان دارد؟