پیدایت کردم
لیزا جوئل
ترجمه: آرش فراست
عروسي جوان، مادري مجرد و تنها، و مردي كه حافظهاش را از دست داده و هويتاش مشخص نيست. ساري (در جنوب شرقي انگلستان): فقط سه هفته از ازدواج ليلي مونروز ميگذرد. شبي كه شوهرش از محل كار به خانه بازنميگردد، او خود را تنها و درمانده در كشوري مييابد كه هيچكس را در آن نميشناسد. يوركشر شرقي: آليس ليك در ساحل جلوي خانهاش با مردي غريبه روبهرو ميشود؛ مردي كه نام خود را فراموش كرده و نميداند آنجا در ساحل به ميكند. برخلاف آنچه عقل سليم حكم ميكند، آليس مرد را به خانه خود دعوت ميكند. اما او كيست و آليس چگونه ميتواند به مردي كه فراموشي گرفته است اعتماد كند؟ داستاننويسي ليزا جوئل از نظر احساسي چنان باورپذير است كه خواننده ناگزير با زندگي شخصيتهاي آن درگير ميشود. اين رمان كه هم پليسي و دلهرهآور و هم عاشقانه است، شما را شيفته خود ميكند.