افسانه پدران ما
نويسنده: سورژ شالاندن
مترجم / مصحح: مرتضي كلانتريان
سورژ شالاندن، نويسندهي فرانسوي متولد 1952، پس از سيوچهار سال همكاري با ليبراسيون، روزنامهي مشهور پاريسي، در حال حاضر عضو هيئت تحريريهي كانارآنشنه، ديگر روزنامهي مشهور پاريسي، است. گزارشهاي او دربارهي ايرلند شمالي و محاكمهي كلوس باربي، جنايتكار جنگي فرانسوي، جايزهي آلبر لوندر را كه مشابه جايزهي پوليتزر است نصيب او كرد. وي چندين رمان دارد كه از بين آنها رمان دربارهي يك قول برندهي جايزهي مديسي، سومين جايزهي معتبر ادبي فرانسه، شده است. "... پدرم به هنگام خاكسپارياش، از هشت سال پيش مرده بود. حادثهي لوكاس او را بهكلي پريشان و بعد ضعيف كرده، سپس كشته بود. ميگفت سرطانِ اندوه دارد. در بيمارستان بستري شده بود. از آنجا بيرون آمده بود. ديگر نميخواست بلوزهاي سفيد را ببيند، آن بويِ سكوت را احساس كند، مايل نبود هيچ چيزي در دهان، هيچچيزي در كپلها، هيچ چيزي در رگهايش وارد كنند. ناخوش نبود، چيز ديگري بود: خسته بود. خسته از ما، خسته از گذشتهي خود، خسته از زندگي. در آوريل 1975 به خانه برگشت، بعد خوابيد...". (از متن كتاب)
اگزیستانسیالیسم چیست؟
ويليام بارت
منصور مشكينپور
اين سوال كه «اگزيستانسياليسم چيست؟» ديگر آن هيجاني را كه عنوان مهيج روزنامهها زماني برميانگيخت از دست داده است. اما كنجكاوي درباره آن همچنان برجاست، به طور كلي بايد بگويم، كنجكاوي در اين باره پيگيرتر و دامنهدارتر و به اعتقاد من، مجدانهتر شده است. اكنون وقتي مردم اين سوال را ميكنند، ديگر مطالب آن پراكندهگوييهايي كه در اواخر سال 1940 درباره مكتبي ادبي در پاريس رواج داشت نيستند. نيك يا بد، اگزيستانسياليسم در طراز نحوههاي وزين تفكر جهان امروزي براي خود جايي باز كرده است.
تاریخ عرب
فیلیپ خلیل حتی
ترجمه: ابوالقاسم پاینده
تاریخ عرب، ترجمه فارسی اثر عربی فیلیپ خوری حِتّی، به قلم ابوالقاسم پاینده در قالب یک جلد کتاب است. فیلیپ خوری در اثرش سعی کرده سرگذشت عرب و اقوام عربزبان را از روزگار قدیم تا فیروزی عثمانی، در اوایل قرن شانزدهم ارائه دهد. این دومین ویرایش از اثر است که پیشترها توسط سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی در سال 1366 در انتشارات آگاه چاپ شده بوده است. در اثر حاضر، شاهد چاپ سوم آن توسط کتابخانه ملی ایران در سال 1380ش، با همکاری انتشارات علمی و فرهنگی میباشیم؛ در واقع ترتیب چاپها اینچنین است: چاپ اول، در چاپخانه شفق تبریز در سال 1344ش؛ چاپ دوم، در انتشارات آگاه تهران در سال 1366ش و چاپ سوم، در زمستان 1380ش.
در متنی که ناشر در معرفی کتاب، در ابتدای آن آورده، چنین میخوانیم: این کتاب، بهوسیله شادروان ابوالقاسم پاینده از روی ترجمه عربی، به فارسی درآمده و از طرف آقای فتحالله مجتبایی با متن انگلیسی دقیقا مقابله و ویرایش شده است. نظر به نایاب بودن این کتاب، بهخاطر تیراژ کم 1500 نسخهای آن در چاپ اول 1344، متن اصلاحشده آن برای چاپ دوم در اختیار مؤسسه انتشارات آگاه گذاشته شد. اکنون که کار چاپ کتاب به پایان میرسد، سازمان لازم میداند که همراه با طلب آمرزش برای مترجم، از زحمات آقای مجتبایی و نیز آقای دکتر محمدحسین روحانی که پیشگفتار کتاب را نوشتهاند، سپاسگزاری کند.
در پیشگفتاری که محمدحسین روحانی بر کتاب نوشته، آمده: «فیلیپ خلیل حتی (Hitti)، از مورخان بلندآوازه همروزگار و کتاب تاریخ او از مآخذ ارزشمند برای پژوهش درباره تاریخ اسلام و عرب است. نگارنده این کتاب، دارای آیین مسیحی است. پیداست مورخی که با ما همکیش و هماندیش نباشد، میتواند - و حتی حق دارد - در جاهایی داوریهایی بکند و سخنانی بگوید که با آنچه ما بهسان باورهای دینی برگزیدهایم ناسازگار نماید و شاید نیز برخی از نازکدلان را برنجاند. مترجم دانشمند این کتاب، شادروان ابوالقاسم پاینده، جایبهجای در پانوشتهای کتاب، آنجاها که مطالبی از آنگونه داشته است، نوشتهاند که برای برداشت ما از این دیدگاهها به پیشگفتار کتاب نگریسته شود. گویا ایشان به هنگام ترجمه، فرصت آن را نیافتهاند که این پیشگفتار را بنگارند و اکنون نیز که چاپ دوم این کتاب انجام میشود، متأسفانه روی در خاک نهفتهاند؛ ازاینرو سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، مرا فرموده است که این کار را ا نجام دهم و به آمادهسازی این پیشگفتار بپردازم. اما درباره شیوه کار و بنیاد زندگی خود میتوانم این نکته را یادآوری کنم که اهل «ردیهنویسی» نیستم و هرگز بر آن نبودهام و نیستم که با دیگران برای رویارویی با باورهای ایشان به ستیز برخیزم. آنچه در اینجا آورده میشود نشاندهنده باورهای ما مسلمانان شیعه دوازدهامامی درباره برخی مطالب عرضهشده در این کتاب است...». سپس او به ذکر نکاتی که یادآور شده، میپردازد.
جامعهٔ فئودالی (متن کامل)
اثر مارک بلوخ
ترجمهٔ بهزاد باشی
فئودالیسم یا نظام ارباب – رعیتی یا تیولداری یا حکومت ملوک الطوایفی یا خانخانی یا سرواژ نظامی اجتماعی-اقتصادی است که در نتیجه فروپاشی جامعه برده داری یا در نتیجه فروپاشی کمون اولیه (نظام اشتراکی) به وجود آمده و با وجود تنوع راههای رسیدن بدان، تقریباً در کلیه سرزمینهای جهان، البته در هر جا با ویژگیهای مشخص خود، وجود داشتهاست. در اروپای غربی این نظام از قرن ۵ تا قرون ۱۷ و ۱۸، و در روسیه و شرق اروپا از قرن ۹ میلادی تا نیمه دوم قرن ۱۹ را در بر میگیرد. فئودالیسم در توصیف دورهٔ معینی از تاریخ اروپا از قرن نهم تا سیزدهم میلادی اشاره دارد که در آن قدرت سیاسی میان زمینداران بزرگ تقسیم شدهاست و هر زمیندار یا ارباب دارای جماعتی رعیت یا واسال است که در ازای خدمات سپاهی یا سایر خدمات، حق تملک زمین یا استفاده از زمین را از ارباب بدست میآورند. نظام فئودالی برابر و مشابه با نظام ارباب – رعیتی در ایران وآسیای میانهاست. در بسیاری از کشورها فئودالیسم با اصلاحات ارضی و تقسیم زمینهای زراعی بین کشاورزان از میان رفته ولی هنوز هم در بعضی از کشورهای جهان سوم قدرت واقعی در دست فئودالها و ملاکین بزرگ است. فئودالیسم در ایران بیشتر به عنوان حکومت ملوک الطوایفی یا خانخانی معروف شدهاست. یکی از مهمترین ویژگیهای تمدّن قرون وسطا، فئودالیسم بود. فئودالیسم، یا نظام فئودالی، ساختار اقتصادی و سیاسی این دوره بود. نظام فئودالی طرح ریزی نشده بود، بلکه در واکنش به آشفتگی اجتماعی پیامد سقوط امپراتوری روم نشو و نما و گسترش یافت. این نظام نظم تازهای برقرار کرد و زنجیرهٔ فرمان روایی تازهای را به وجود آورد که جای گزین زنجیرهای شد که از امپراتور و سنا تا ایالت، شهر و شهرک تداوم داشت. فئودالیسم در مرحلهای از قرون وسطی شکل گرفت که واگذاری زمین از نوع فیف جایگزین واگذاری بنه فیس شد. اصطلاح نظام ارباب رعیتی یعنی آمریت اربابی یک فئودال بر دهقانی (سرف/ serf) که بر روی ملک او به کشت و کار مشغول بود. در نظام ارباب- رعیتی الزامی است که با زور مستقل از ادارهٔ تولید کننده بر او تحمیل میشود که برخی درخواستهای سرورش را به شکل پرداخت جنسی، نقدی یا خدمات بیگاری باید انجام دهد. این عامل مجبور کننده ممکن است نیروی نظامی فئودال و یا سنتی باشد که از حمایت نوعی رویهٔ قضایی برخوردار است.
جریان اصلی در مارکسیسم (برآمدن، گسترش و فروپاشی)(۲جلدی)
خاقان صاحبقران و علمای زمان (نقش فتحعلی شاه قاجار در شکلگیری روندها و نهادهای مذهبی نو)
فتحعليشاه قاجار طي حکومت سيوهفتسالهاش در اوايل سده سيزده هجري ـ نوزده ميلادي رويهاي در رابطه با علما و اهل کشف و معنا در پيش گرفت که در شکلدادن به نهادهاي تازهي مذهبي نقشي نمايان داشته است. همزمان با عصر فتحعليشاه يا اندکي پس از آن عنوانها و نهادهايي چون مرجع تقليد، مجتهد اعلم، رکن رابع، واسطهي فيض، نقطهي اولي و مهمتر از همه اصل ولايت عامهي فقيه پديد آمدند و يا جان گرفتند. اين مقامات هر يک به جاي خود روندهاي جديدي در جامعهي شيعهي ايران بنا گذاشتند. مردم ايران بار تأثيرات و تبعات اين نهادها و عناوين را بر دوش دارند، اما از چگونگي و چرايي پيدايش اين گرايشها و رشد هستههاي اقتدار ديني نوين در دو قرن اخير، آنطور که بايد، آگاهي ندارند. چون کمتر نويسندهاي به چگونگي ظهور اقتدار ديني تازه در عناوين مذهبي جديد پرداخته و علت رشد و غليان آنها را در يک بستر اجتماعي بررسي کرده است. بهطوري که خواهيم ديد، آگاهي فتحعليشاه از اوضاع زمان کمتر از پادشاهان پيش و پس از خود نبود، بلکه ادعاي آشناييداشتن با مسائل فقهي و ادبي، جوشش و خوشنشينياش با اهل شعر و روحانيت، بهويژه با فقها و علماي زمان، زمينهساز روندها و نهادهاي مذکور در فوق گرديد. افزون بر اينها، نطفههاي رشد نقاشي عصر قاجار، موسيقي دستگاهي ايران، و رواج عزاداري مرسوم شيعه از دورهي فتحعليشاه بسته شدهاند و به زمان ما رسيدهاند.
دایی من بنژامن
در سال 1841 كلودتيليه مدير هفته نامه «جمعيت» شد. دايي من بنژامن ابتدا به صورت پاورقي در اين هفته نامه منتشر شد. يادآور مي شويم كه در سال 1841 كلودتيليه رماني با عنوان گياه قشنگ و كرنليوس مي نويسد ولي عمده شهرت او به خاطر كتاب دايي من بنژامن است. نكته جالب اين است كه دايي من بنژامن ابتدا در آلمان شهرت پيدا كرد درست مثل كتاب برادرزاده راموي ديدرو كه به خاطر ترجمه گوته ابتدا در آلمان شهرت پيدا كرد. در اين كتاب نشانه هايي از تاثيرپذيري تيليه از طنز و شوخ طبعي رابله و ساير طنزنويسان درجه اول فرانسوي مشاهده مي شود. حوادث رمان دايي من بنژامن به اواخر قرن هجدهم بر مي گردد قرني كه به عصر روشنگري معروف است و نويسندگان بزرگي چون مونتسكيو، ديدرو و ولنر در آن دوره زندگي مي كردند. در آن زمان جامعه فرانسه به سه طبقه متمايز از هم تقسيم مي شد. 1 - نجبا و اشراف زادگان 2 _ روحانيون 3 _ توده هاي مردم. طبقه نجبا و روحانيون از امتيازات وسيعي برخوردار بودند. به عنوان مثال از پرداخت ماليات مستقيم معاف بودند و خودشان را برتر از سايرين مي پنداشتند. يكي از دستمايه هاي كلودتيليه براي حمله به طبقه نجبا واشراف همين وجود نظام طبقاتي در فرانسه بود كه امكان هر نوع خلاقيتي را در جامعه فرانسه و نزد توده هاي مردم منتفي مي كرد. شايد مهم ترين نكته اي كه درباره كتاب دايي من بنژامن به نظر مي رسد طنز درخشان و گزنده آن است كه در سطرسطر كتاب به چشم مي خورد، اين طنز به شدت گزنده بنيادهاي فرسوده و پوسيده اشرافيت رو به زوال فرانسه در اواخر قرن هجدهم را نشانه رفته است. قهرمان كتاب، بنژامن راتري كه خود از ميان توده هاي مردم برخاسته و شغل پزشكي را انتخاب كرده مسلح به سلاح برنده طنز و شوخ طبعي و طبعا رندي خاص خود است و در عصر و زمانه اي كه امتيازات و القاب اشرافي در جامعه رواجي همه گير دارد به تنهايي تمامي اين القاب و عناوين را به سخره مي گيرد و شرف انسان را در آزادگي و رهايي از تمامي قيود بندگي و بردگي مي داند. اين گونه عقايد و طرز تفكر بي گمان امروزه امري جا افتاده و تثبيت شده است ولي در عصر و زمانه اي كه نويسنده كتاب زندگي مي كرده اين گونه افكار به شدت مترقي و ضد ارتجاعي محسوب مي شد. نكته جالب درباره كتاب دايي من بنژامن آن است كه گوئيا زندگي نويسنده كتاب برآيند واقعي هنر نويسندگي اش نيز بوده است. زيرا مشابهت هاي فراواني بين زندگي كلودتيليه و قهرمان كتاب بنژامن راتري ديده مي شود. در خلال مطالعه اين رمان جذاب همچنين مي توان به پاره اي از اعتقادات مترقي نويسنده درباره مسائل مهمي چون امتيازات اجتماعي، ازدواج، مرگ و فلسفه زندگي «كه البته به زباني شيرين و طنز آلود بيان مي گردد» پي برد. براي درك بهتر كتاب دايي من بنژامن و اهميت فو ق العاده آن بايد به مبارزات طبقاتي سال 1780 آشنا بود. انقلاب كبير فرانسه در سال 1789 برابري همه مردم را در مقابل قانون و عدالت اعلام كرد و مقرر داشت كه پست هاي حساس و مهم مملكت به كساني محول گردد كه شايستگي بيشتري از ديگران داشته باشند. خواننده كتاب دايي من بنژامن با مطالبي از اين دست نيز آشنا مي شود.قهرمان كتاب نه تنها داراي قلبي پاك و مهربان است و همواره در تلاش است كه به ديگران خصوصا طبقات محروم جامعه كمك كند، در عين حال داراي فهمي عميق و زباني گويا و بذله گو است و همان طور كه اشاره شد در منشش اين طنز در تمامي سطور كتاب موج مي زند و بي گمان اگر نگوييم اين كتاب بهترين نمونه طنز نويسي ادبي در زبان فرانسه است با اندكي انصاف مي توان آن را از نمونه هاي برجسته طنز ادبي در تاريخ ادبيات فرانسه محسوب كرد و نويسنده آن را همپاي فرانسوا رابله قرار داد.