آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند
نام نویسنده : آنیس مارتن لوگان
نام مترجم : ابوالفضل الله دادی
یک سال قبل وقتی همراه فلیک به اورژانس زسیدم به من گفتند که کار از کار گذشته و دخترم در آمبولانس تمام کرده است.آنقدر حالم بد شد که شروع کردم به بالاآوردن،اما کمی که بهتر شدم،دکترها گفتند کالین هم بیشتر از چند دقیقه یا در نهایت چند ساعت وقت ندارد.اگر میخواستم با او وداع کنم نباید زمان را از دست می دادم.میخواستم هوار بزنم و سر آن ها داد بکشم که دروغ میگویند اما نمیتوانستم در چنبره کابوسی هولناک گرفتار شده بودم و دلم میخواست باور کنم.که خیلی زود از خواب بیدار خواهم شد.اما خانم پرستاری ما را به سوی اتاقکی برد که کالین آنجا بستری شده بود.تمامی کلمات و حرکات درون آن اتاق در ذهنم ثبت شده است.
کالین آن جا بود روی تختی عریض خوابیده و توده ای از دستگاه های پر سر و صدا و چشمک زن به او وصل شده بود.بدنش به سختی تکان میخورد و صورتش پر از خون مردگی بود.
باتیست چگونه مُرد
آلن بلوتی یِر
ترجمه: ابوالفضل الله دادی
زندگی در میان تروریستها هویت خود را از دست داده و حتی دیگر رضایت نمیدهد که او را با اسم واقعیاش صدا بزنند. باتیست اتفاقات رخ داده را به یاد ندارد، شوکه است و حافظهٔ از دست رفتهاش اندکاندک بازمیگردد و بهتدریج رازهای هولناکی فاش میشود.
آلن بلوتییِر، نویسندهٔ رمان، میگوید باتیست چگونه مرد رمانی است دربارۀ شر و جنبههای فریبندۀ آن. او در این اثرخشونتِ بینهایت را با نهایت زیبایی شاعرانه درهم آمیخته است. باتیست چگونه مرد در سال 2016 برندۀ جوایز متعددی از جمله جایزۀ معتبر دسامبر شده است.
«یک رمان فوق العاده.» - املی نوتوم، نویسنده و داور جایزهٔ دسامبر
پسرانی از جنس روی
سوتلانا آلکسیویچ
درباره کتاب:
سوتلانا آلکسیویچ که در سال 1947 در بلاروس متولّد شده است، کار نویسندگی خود را با دو کتاب تحقیقی و مستندنگاری درمورد جنگ جهانی دوّم آغاز کرد: «جنگ چهرهای زنانه ندارد» (1985) و «آخرین شاهدان». سوّمین کتاب او، «پسرانی از جنس روی»، یک رسوایی واقعی در کشورش راه انداخت. برخی از آثار آلکسیویچ هنوز هم در سرزمین مادریاش ممنوع است و او مجبور شده نخست به فرانسه و سپس به سوئد مهاجرت کند. او اکنون در سوئد زندگی میکند.
بخشی از مقدمه کتاب:
«آیِز آداموویچ» نویسندهای اهل بلاروس که احترام بسیاری برای «سوتلانا آلکسیویچ» قائل است در مقدّمهای که برای نخستین کتاب او، «جنگ چهرهای زنانه ندارد» ـ که در سال 1985 در اتّحاد جماهیر شوروی منتشر شد ـ نوشته است، حرفی عجیب به زبان میآورد: «کتاب سوتلانا آلکسیویچ به ژانری تعلّق دارد که نه هنوز تعریف شده و نه حتی اسمی دارد.» در واقع امّا این ژانر اسمی کاملاً مشخص دارد: مستندنگاری. امّا آن زمان دورهای بوده است که قانون سکوت تقریباً در همهجا برقرار بوده و خودسانسوری کاملاً رواج داشته است و همین خود نشانهای بر نخستین تَرَکها در بلوکهای یکدست بوده است. بیشک سوتلانا آلکسیویچ نویسندهای است که در دورانی که نخستین زمزمه های بزدلانه در مورد شرایط زمانه فروکش کرد، شهامت زیرپا گذاشتن یکی از آخرین تابوها را داشت: او افسانۀ جنگ افغانستان و جنگجویان آزادیبخش را ویران و پیش از هر چیز افسانۀ سرباز شوروی را نابود کرد که در تلویزیون در حال کاشت درختان سیب در روستاها نشان داده میشد در حالی که در واقعیت، به درون خانههایی کاهگلی که زنها و کودکان به آن پناه برده بودند، نارنجک پرتاب میکرد. همانطور که خود سوتلانا بر این مسئله تأکید میکند اتّحاد جماهیر شوروی، حکومتی میلیتاریستی بود که خود را در قالب کشوری معمولی پنهان میکرد و در نتیجه کنار زدن برزنتهایی خاکیرنگ که پایههای سنگی این حکومت را میپوشاند، کاری خطرناک بود. هنوز چیزی از انتشار نخستین چکیدۀ پسرانی از جنس روی در 15 ژانویه 1990 در روزنامه کومسومولسکایا پراودا نگذشته بود که سوتلانا رگباری از تهدیدها را دریافت کرد. به او هشدار دادند که آدرس محل سکونتش را میدانند و میروند سر وقتش و با او تسویه حساب میکنند. او چه کرده بود؟ هالۀ قهرمانی جوانکهایی را که از جنگ بازمیگشتند از بین برده و آخرین پناهگاه آنها یعنی همدلی همشهریهایشان را از آنها ربوده بود. وضع بدتر از این هم شد: این جوانها که سلاخی جنگ را به شدّت تجربه کرده و دوستان، توهم ها و حتی خواب و سلامتیشان را از دست داده بودند و قادر نبودند زندگی عادی خود را از سر بگیرندـ پسرانی پُرشور که اغلب از نظر جسمی ناقص شده بودند ـ از همان نخستین چکیدۀ این کتاب که در مطبوعات منتشر شد، در چشم اطرافیانشان به مُشتی متجاوز، قاتل و وحشی تبدیل شدند. این زن چهل و دو ساله با سر و وضعی روستایی، دوباره آنها را به خط مقدّم فرستاد و در معرض آتشِ فجایعِ گذشته و بیتفاوتیِ حال قرار داد… این قهرمانانی که افسانۀ امپراتوری، آنها را شکل داده بود و به نام دوستیای اسطورهای جنگیده بودند شاید میتوانستند به زندگی خوب و بد خود ادامه دهند اگر همچنان حکومت ـ حتی اگر شده ناشیانه ـ از آنها حمایت میکرد. امّا چنین چیزی دیگر غیرممکن بود.
روستای محوشده
برنار کی رینی
ترجمه: ابوالفضل الله دادی
روستای محوشده روایت مردمانی است که ناگهان به بلایی دچار میشوند که از کل دنیا جداشان میکند. همه جویای علت حادثه هستند اما کسی دست پر برنمیگردد. در روزهای نخستْ وحشت اجازهٔ هیچ اقدامی به اهالی نمیدهد و اندکاندک با مشکلاتی روبهرو میشوند که از آن بیخبر بودند: کمیابی و نایابی، صفهای طویل خرید، سهمیهبندی سوخت، برقراری نظام کوپنی... بهسوی کلیسا هجوم میبرند اما وقتی کشیش نیز نمیتواند توضیحی باورپذیر بدهد، کلیسا اندکاندک خالی و خالیتر میشود. هر کس میکوشد گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. کسانی میمیرند و کسانی نیز به قعر درهٔ خفت و دریوزگی سقوط میکنند...
زندگی آسان است نگران نباش
آنیس مارتنلوگان
ابوالفضل الله دادی
انیس مارتن لوگان به فرانسوی Agnès Martin-Lugand رماننویس فرانسوی است که در سال ۱۹۷۹ در سن-ملو متولد شده است.
انیس مارتن لوگان ابتدا دوره روانشناسی را گذراند و سپس اولین رمان خود به نام Les gens heureux lisent et boivent du café را در ۲۵ دسامبر ۲۰۱۲ به صورت ناشر مؤلف در فرمت آمازون کیندل منتشر کرد. چندی بعد، رمان مورد توجه قرار گرفت و توسط انتشارات میشل لافون به صورت کتاب منتشر شد. کتاب به چندین زبان ترجمه شده است. این کتاب در سال ۱۳۹۵ تحت عنوان مردم خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه مینوشند به فارسی ترجمه شده است.
ديان نياز به شروع دوباره دارد بعد از بازگشت از ايرلند در شروع فصل جديدي از رابطه ي توفانيش با ادوارد، عكاس مرموز ايرلندي، او مصمم است زندگي جديدي در پاريس به كمك بهترين دوستش فليكس بسازد. در كافه كتاب با اوليوير مهربان و فرهيخته آشنا مي شود. تا اينكه دوباره در نمايشگاه عكس با ادوراد روبرو مي شود. او در پاريس چه كار مي كند؟...
سفر شگفت انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود
رومن پوئرتولاس
ابوالفضل الله دادی
اين كه از كشور جهان چندميات بيرون بزني براي خريد در پاريس، اين كه پول خريد را از كمكهاي مردمي گرفته باشي، اين كه مردم و خودت لحظهشماري كنيد براي بازگشت، اين كه در پاريس اتفاقهايي پيشبيني نشدني بيفتد و ناچار سر از بريتانيا و اسپانيا و كشورهاي درجه يك ديگر درآوري، سرانجام اين كه با چند مهاجر غيرقانوني همسفر شوي و... . اينها همه نمادند، نمادهايي كه نويسنده با چيرهدستي انتخاب و لابهلاي متن مخفياش كرده تا از فرصت قلم طنزگونهاش استفاده كند براي خوانده شدن، براي ديده شدن. براي مخاطبان فرانسوي و بريتانيايي و اسپانيايي و كشورهاي ديگر، مرتاض پوئر تولاس در خلال سفر عجيبش براي تمامي مخاطبانش حرفها دارد؛ مخاطباني كه اكنون ماجراهايش را به بيش از سي و هفت زبان در سراسر جهان ميخوانند.
سه گانه کابل (مرد کابل-بد-کابل اکسپرس)
سدریک بانل
ترجمه: ابوالفضل الله دادی
« سدریک بانل » متولد بیست و ششم دسامبر 1966 در کازابلانکاست . او مدت ها در وزارت اقتصاد فرانسه مسئولیت مبارزه با پولشویی را بر عهده داشته است . خودش می گوید رمان های پلیسی همیشه یکی از بزرگ ترین علاقمندی هایش بوده است . بانل برای اولین بار در « مرد کابل » به روایت قصه ای می پردازد که در افغانستان می گذرد. او می کوشد در کنار قصه ی اصلی نشان دهد جامعه ی امروز افغانستان از چه مشکلاتی رنج می برد.
در رمان «بد» _دومین اثرش که در افغانستان میگذرد_ اسامه قندار، کارآگاه محبوب رمان “مرد کابل” را در برابر پروندهی پیچیدهی دیگری قرار میدهد. مردی بیگانه پا به افغانستان گذاشته که در زمینهی مواد مخدر فرمولی انقلابی کشف کردهو البته نیازهای غیرطبیعیاش را با تجاوز و قتل دخترکان کم سن و سال افغان رفع میکند.
در «کابل اکسپرس» به شبکۀ فعالیت های داعش در افغانستان و انتقال آن ها به سوریه و عراق می پردازد .
محاکمه خوک
اسکار کوپ_فان
مترجم: ابوالفضل الله دادی
اسناد بهجا مانده از قرن سیزدهم تا هجدهم میلادی نشان میدهد که در اروپا و خاصه در فرانسه حیوانات نیز دقیقاً مانند انسانها محاکمه میشدند وحیوانِ متهم با وکیل مدافعش در برابر قاضی و دادستان و اعضای هیئتمنصفه و حضار حاضر میشد.
داستان محاکمهٔ خوک از روزی شروع میشود که یک خوک در گشت و گذار روزانهاش کودکی را به قتل میرساند و از محل جنایت دور میشود. با سر و صدای مادرِ نوزاد، مردان روستا خوک را زیر درختی خوابیده مییابند در حالی که خونِ داغ از دهانش جاری است. قاتل دستگیر و بهدست دادگستری سپرده میشود تا دادگاه عدالت را جاری کند. داستان اصلی از همینجا آغاز میشود: خوک چطور باید از خودش دفاع کند؟ رفتار انسانها در برابر موجودی که زبانِ دفاع از خود ندارد چگونه است؟
نویسندهٔ جوان این رمان با طرح چنین داستان جسورانهای، نگاهی نمادین و انتقادی دارد به سیستمهای قضاییای که وظیفهشان برقراری عدالت است امّا ظاهراً بویی از آن نبردهاند؛ داستانی که اگرچه ریشه در قرون گذشته دارد امّا هنوز هم برای این روزها تازه است.
ناپلئون به جنگ داعش می رود
رومن پوئرتولاس
ابوالفضل الله دادی
ظهور هیولای داعش بسیاری از کشورهای جهان را درگیر مبارزه با تروریستهایی کرد که کاملاً متفاوت از پیشینیان خود عمل میکردند. در این میان فرانسویها نیز پس از حمله به نشریه هتاک «شارلی ابدو» بیش از پیش عزم خود را جزم کردند تا با افعی نُه سر داعش بجنگند. با این حال به نظر میرسد «رومن پوئرتُلاس» چاره را تنها در حضور و مداخله «ناپلئون بناپارت» مشهورترین دولتمرد فرانسویها دیده است که در ناپلئون به جنگ داعش میرود او را به صحنه زندگی بازگردانده و به جنگ داعشیها میفرستد.
فقط هم از نویسندهای همچون پوئرتُلاس برمیآید که در کنار ناپلئونِ بزرگ، ارتشی متشکل از چند مانکن، یک امام جماعت مسجد پاریس، یک رفتگر، یک پزشک و... را قرار دهد تا با «خرس موصل»، رهبر مخوف داعش روبهرو شوند.
نکته شگفتانگیزِ روایتِ پوئرتُلاس از مبارزه ناپلئون و یارانش با داعش، راهحلی است که ارائه میدهد: او معتقد است برای از بینبردن این مردان خونخوار، توسل به جنگ و خشونت راه چاره نیست و تنها چیزی که میتواند پایانی مطلق باشد بر انواع داعشیهای زمان، تغییر شیوه تفکر تروریستهاست. آیا ناپلئون که حالا به شکل مردی صلحطلب ظهور کرده میتواند بدون ریختن قطرهای خون، غده سرطانی داعش را از بین ببرد؟