آکاستوس (دو گفت وگوی افلاتونی)
آیا هنر اساساً انحرافی برای تودهها است، یا همانطور که آکاستوس جوان، دوست افلاطون، اصرار دارد، نوعی «تفکر عمیق خردمندانه» است؟ مرداک که رمانهایش با پرسشهای فلسفی بزرگی دست و پنجه نرم میکند، در اینجا دیدگاههای خود را درباره هنر، اخلاق، مذهب و اروس(عشق جنسی) از طریق گفتوگوهای خیالی بین افلاطون، سقراط و شخصیتهای داستانی مختلف بیان میکند. او به وضوح معتقد است که هنر خوب بیش از هر نوع تفکر دیگری به ما درباره زندگی ما می گوید. بینش آکاستوس بر خصومت افلاطون با هنر، اظهار نظرهای پژمرده یک بدبین و دیدگاه عملگرایانه مانتیاس، یک نوع مارکسیست مبتذل، پیروز می شود. سقراط در گفت و گو در مورد دین، شاعرانه می نویسد ("دین عشق ما به فضیلت است که لحظه حال را روشن می کند"). احترام تقریباً بودایی او ("خدا همه جا است") نقطه مقابل دیدگاه افلاطون است که دین یک سوپاپ اطمینان است، پناهگاه مطلق ها که ما را از دیوانه شدن باز می دارد و به ما کمک می کند تا با وحشت های زندگی روبرو شویم.