مجموعه مگنوس چیس و خدایان آسگارد (۴ جلدی)
مگنوس چیس با بدترین دردسر زندگىاش مواجه شده است. از زمانى كه دو سال قبل در یك شب وحشتناك مادرش به او گفت كه فرار كند، به تنهایى در خیابانهاى بوستون زندگى كرده و با هوش و سرعت عملش همیشه یكقدم جلوتر از پلیس و مأمورین فرار از مدرسه جان خود را نجات داده است. یك روز، تحت تعقیب عمویش كه به زحمت او را مىشناخت و مادرش همواره او را خطرناك قلمداد مىكرده، قرار مىگیرد. عمو راندالف راز پنهانى را برایش آشكار مىكند: مگنوس فرزند یك خداى نورسى است. اسطورهها وایكینگ واقعىاند. خدایان آسگارد براى جنگ آماده مىشوند. دیوها، غولها و شرورترین هیولاها براى روز موعود به جنبش درآمدهاند. مگنوس براى جلوگیرى از رگناروك، باید نُه جهان را در پى سلاحى كه هزاران سال است ناپدید شده، جستجو كند. هنگامى كه غولهاى آتشین به او حمله مىكنند، او باید بین امنیت زندگى خودش و نجات جان صدها انسان بىگناه، تصمیم سرنوشتساز و مهلكى بگیرد. گاهى تنها راه براى شروع یك زندگى جدید، مردن است...
منشأ
در این داستان فردی تئوری «از کجا آمدهایم و به کجا میرویم؟» را مطرح میکند. شعری از بلیک دستاویز این کتاب است. براون در این کتاب درباره «از کجا آمدهایم؟» میگوید: «در کلاس، دانشجویی از استاد میخواهد درباره زمان صفر توضیح بدهد؛ که استاد میگوید ما راجع به بعد از صفر صحبت میکنیم، اگر پرسشی درباره آغاز یا همان صفر را دارید باید به بخش دینی مراجعه کنید.» یعنی میخواهد بگوید علم برای قبل از پیدایش تعریفی ندارد و فقط دین است که برای آن تعریف دارد. در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: پروفسور لانگدون، از طرف دانشجوى سابقش، ادموند كرش به مراسمى مرموز دعوت مىشود. در اين مراسم قرار است ادموند شاهد پاسخ به دو كهنپرسش بشر باشد: از كجا آمدهايم و به كجا مىرويم؟ اين دو پرسش فورا با واكنشهاى گروههاى مختلف مواجه میشود. و در اين ميان ادموند به قتل مىرسد و به ناگزير لانگدون وارد ماجرايى خطرناك مىشود. همه شخصيتهاى داستان در مظان اتهام به قتل قرار مىگيرند: رقبا، رهبران مذهبی يا حتى شخصيتهاى تراز اول كاخ سلطنتى. لانگدون با هدف تحقق بخشيدن به آرزوى دانشجوى سابقش، يعنى ارائهى نتيجه پژوهشها، با بانوى اول كاخ سلطنتى اسپانيا همراه مىشود و آنچه رخ مىدهد حوادث شورانگيزى است كه لحظه لحظههاى خواننده را آكنده از هيجان و اضطراب و همدلى با قهرمانان قصه مى گرداند.