آدام و اولین
اینگو شولتسه
حسین تهرانی
وقایع رمان «آدم و اولین» در تابستان و پاییز ۱۹۸۹ رخ میدهد؛ زمانی که جریانات سیاسی منجر به سقوط دیوار برلین شد. آدام و اولین در آلمان شرقی زندگی میکنند، زندگی پر مشغلهای دارند و به سیاست علاقهای ندارند. آدام خیاط زنانهدوز است و اولین گارسون. روزی اولین به خانه برمیگردد و آدام را در شرایط نامناسبی غافلگیر میکند: پس خانه را ترک میکند و همراه دو دوست راهی سفر به مجارستان میشود. آدام نیز آنها را تعقیب میکند.
بخشی از کتاب:
«آدم همسرش را حوا، یعنی زندگی، نامید؛ چون میبایست ما در همهی زندگان شود، و خداوند لباسهایی از پوست حیوانات مهیا کرد و به تن آدم و همسرش پوشانید.»
اولین کلان آدام را قطع کرد: «پس خدا هم خیاط بود!»
«میخواهی بقیهاش را گوش کنی؟»
اولین سرش را به علامت تایید تکان داد و چراغی را که روی لاکپشت نور قرمز میانداخت، خاموش کرد.
بلا جرمانیا
روایتی فوقالعاده از سه نسل از یک خانوادۀ آلمانیـ ایتالیایی. مونیخ، 2014: یولیا، طراح مُد، در آستانهٔ موفقیت ناگهان با مردی به نام وینسنت روبرو میشود که ادعا میکند پدربزرگش است. این رویایی زندگی او را از تعادل خارج میکند. میلان، 1954: وینسنتِ جوان برای یک مأموریت کاری از مونیخ حرکت میکند و خودش را از طریق برِنر به میلان میرساند. آنجا مسحور ایتالیا میشود و با جولیتا برخورد میکند. عشق در نگاه اول. ولی قول دختر را به دیگری دادهاند. «دانیل شپِک ما را به سـفری طولانی به ایتالیـا و آلمـان میبرد. و آدم بعد از خواندن چند صفحه، دیگر نمیخواهد پیاده شود.» یان وایلر
پایان تنهایی
بندیکت وِلس، نویسنده جوان آلمانیـسویسی، اولین رمانش در سال ٢٠٠٨ به چاپ رسید که بلافاصله مورد توجه عموم و منتقدان ادبی قرار گرفت. دومین اثرش در سال ٢٠٠٩ به چاپ رسید، رمانی که در سن نوزدهسالگی نوشته بود. سومین اثر او در سال ٢٠١١ وارد بازار کتاب شد و در رتبه ششم پرفروشترین کتاب هفته آلمان قرار گرفت.
پایان تنهایی چهارمین اثر این نویسنده جوان است که، به گفته خودش، برای نوشتن آن هفت سال وقت صرف کرده. این اثر در سال ٢٠١٦ وارد بازار شد و سی هفته، بیوقفه، در فهرست ده کتاب پرفروش قرار گرفت و دو جایزه ادبی اتحادیه اروپا و انجمن راونسبورگ را کسب کرد. در نظرسنجیای که از سیصد و پنجاه کتابفروشی مستقل آلمان انجام شده این اثر عنوان محبوبترین رمان سال ٢٠١٦ آلمان را به خود اختصاص داده است. در قسمتی از کتاب میخوانیم:
گاهی آنچه به وجود میآید چنان زیبا و خالص است که روح در آن غرق میشود، تا کمی استراحت کند و بعد مسیرش را به سمت هیچ ادامه دهد...
چشم شب
آوریل 1943: در فاصلة بسیار نزدیکی از سدّ مونه، یک اردوگاه کار اجباری قرار دارد که در آن اسرای اکراینی به تولید سلاحهای آلمانی میپردازند. رئیس این اردوگاه، گئورک هارتمن، مردی است با وجودی آکنده از تردید و شفقت و در خیال شروع رابطهای که شاید به قیمت جانش تمام شود. همزمان سازمان مخفی انگلستان، در جستجوی یک جاسوس آلمانی است، زنی بسیار زیرک و خونسـرد با نام مسـتعار «چشـم شب». زن در پی کشف رازی است.
تیتوس مولر ، نویسندۀ آلمانی ، پانزدهم اکتبر 1977 در لایپزیگ به دنیا آمد و تحصیلات دانشگاهی اش را در رشتۀ ادبیات ، تاریخ و روزنامه نگاری در برلین به پایان رساند . اولین رمان تاریخی اش را در 2002 نوشت و تا به حال دوازده اثر از خود به جا گذاشته است که همۀ آن ها با استقبال خوبی مواجه شده اند . تیتوس مولر ، موفق به دریافت جوایز ادبی : سی.اس لوئیس ، وورت ، سروالتر اسکات و هومر شده است . رمان چشم شببه عنوان بهترین رمان تاریخی 2014 آلمان برگزیده شد و جایزۀ پادشاه رمان نویسان در ژانر تاریخی را نصیب خود کرد.
دام گستر
اووه تیم
ترجمهی حسین تهرانی
اووه تیم ار در ادبیات امروز آلمان خَلَف «هاینریش بل» کبیر میدانند. بیشتر رمانهای او در زمرهی بهترین رمانهای ادبیات آلمان در سی سال اخیر قرار گرفته است. از جمله «سرخ»، «مثلا برادرم»، «کشف سوسیس کاری»، «شب تولد یحیای نبی» و …
«دام گستر» یکی از درخشانترین آثار این نویسنده است که سال ۱۹۹۱ چاپ شد. رمان، روایت فساد و تباهی مردی است که تا گردن در شر فرو رفته. او به کودکیاش باز میگردد و ماجراهایی نفسگیر را که بر او و اطرافیانش رفته روایت میکند و از انتظار برای اتفاقی میگوید که در کمین اوست… رمان، مملو از آدمها و رویدادهای عجیب است و شکواییهای علیه فساد و اختلاسهای هولناک مالی در آلمان سالهای دههی هشتاد.
اووه تیم در این رمانش نیز تاریخ و سیاست و گذشتههای فردی را به هم پیوند میزند.
او که دانشجوی معترض سال ۱۹۶۸ بود تبدیل به رماننویسی شد که به ریشههای سقوط میپردازد، به ریشههای شر…
کشف سوسیس کاری
به گزارش رویداد فرهنگی،اووه تیم یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات آلمان است در دهههای اخیر. او که در هامبورگ به دنیا آمده و از سوربنِ پاریس دکترای فلسفه گرفته است، در رمانهایش به جستوجوی ریشههای خودکامگی، سالهای دور و هراسهای بشری است. کشفِ سوسیس کاری مشهورترین رمانِ این داستاننویس است که برای اولینبار در 1993 منتشر شد. رمانی که به سرعت به زبانهای دیگر نیز چاپ و از آن اقتباسهای سینمایی و تئاتری هم شد. رمان از ماههای پایانی جنگِ جهانی دوم آغاز میشود و تا سالهای انتهایی دهه پنجاه میلادی جلو میآید. تصویری از آلمانی در حالِ شکست، فروپاشی، گرسنه و مملو از ویرانی. روایتی از شر که باعثِ دگردیسی آدمها شده است. رمان داستان مردی است که در جستوجوی گذشتهی دورش به سالهای کودکیاش بازمیگردد و درک زنی که کنار خیابان در هامبورگ سوسیسی ارزانقیمت و ابداعی میفروخت که مشهور شد به سوسیس با سُس کاری. یک غذای ساده که نمادِ جنگ بوده و نشانهای برای او و همنسلانش. او در این سفرِ زمانی از مرگها، عشقها، یهودیانِ ترسخورده، نازیها و دستِآخر زمانی ازدسترفته میگوید که درش بوی این خوراک میپیچد و حافظه را جان میبخشد تا مخاطب نتواند دست از رمان بکشد... حسین تهرانی این رمان را از آلمانی به فارسی برگردانده است.
بخشی از متن کتاب
لنا بروکر به او میگوید «برو داخل توالت بکش، بوی سیگار در کل آپارتمان میپیچد. اگر بوی سیگار به مشام لامرس برسد، بلافاصله میآید اینجا.»
برمر به توالت رفت و دریچه را باز کرد. لنا بروکر بشقابها را در سینک ظرفشویی گذاشت. به پستو رفت تا جارو دستی بیاورد، که روی زمین، کنار چمدان، یعنی همانجا که برمر کت یونیفرمش را گذاشته بود، یک کیف جیبی دید. قسمتی از یک عکس، اوراق شناسایی، احکام نظامی و دفترچه حساب دریافت حقوق او از کیف بیرون زده بود. از قرار معلوم کتش را روی چمدان پرت کرده بود. اوراق و کیف را بلند کرد، میخواست آنها را بگذارد سرجایشان. وقتی چشمش به عکسی افتاد که اندازه یک کارت پستال بود، طرف نور چراغ رفت؛ برمر با لباس نظامی یک کودک را در آغوش گرفته و یک کنار یک خانم تیرهمو ایستاده بود. چشمان زن سیاه بود و چانهاش چیزی مثل یک چال داشت. سن کودکی که برمر در آغوش گرفته بود، هنوز به یک سال نمیرسید. به نظر میآمد او و آن خانم در آستانه خندیدن هستند. حتما عکاس برایشان چیز خندهداری تعریف کرده بود. لنا به عکس خیره شد. یک تاریخ هم پیدا کرد. روی عکس نوشته شده بود: 10/4/45. برمر حرفی از داشتن زن و فرزند نزده بود.
از خودم پرسیدم چرا آدم به چنین همسر زیبایی خیانت میکند؟ چرا او وجود همسرش را مخفی کرده بود؟ حتا اگر هم میگفت، من به او پناه میدادم، حتما این کار را میکردم، ولی تمام آنچه بعدا اتفاق افتاد، بدون سکوت او هرگز رخ نمیداد.»
برمر بعد از نیم ساعت برگشت. لنا ناگهان دست او را گرفت و طوری پیچاند که برمر به ناله افتاد. لنا او را کمی به عقب راند تا بتواند مستقیم در چشمانش نگاه کند. از او پرسید «تو همسر داری؟» برمر پس از کمی درنگ گفت«نه.» لنا سرش را به علامت تاسف تکان داد و خندید. البته تصنعی. آنگاه دست برمر را رها کرد. بعد به خودش گفت «تو اصلا حق نداری از او چیزی بپرسی»
ناگهان صدایی بلند شد. از طبقه پایین به سقف ضربه زده شد. لنا بروکر در حالی که از نفس افتاده بود، گفت «خانم اکلبن است. او درست این پایین میخوابد.»
لیلا
مجمع الجزایر
اینگر ماریا مالکه با رمان "مجمعالجزایر" خود برنده جایزه کتاب آلمان در سال 2018 شد. این اولین بار پس از پنج سال است که این جایزه به یک نویسنده زن اهدا میشود. هیئت داوران قدرت نویسنده را در تشریح روابط خانوادگی و اجتماعی ستوده است.
داستان کتاب درباره تاریخ استعمار و تاریخ دیکتاتورهای قرن بیستم در جزیره "تنریف" (بزرگترین جزیره از هفت جزیره مجموعه جزایر قناری) است. مالکه "به گونهای دقیق و هماهنگ از زمان حال به سال ۱۹۱۹ بازمیگردد و داستانش را تعریف میکند". نگاه او، آنجا که به "در هم تنیدگی روابط خانوادگی و اجتماعی میپردازد" مسحورکننده است.
«داشتن امتياز و حق ويژه» چيزي است كه فقط نصيب ديگران ميشود. اين را خوليوي پير ميگويد. او با بيش از نود سال سن به شغل نگهباني مشغول است. خوليو در جنگ داخلي پيامرسان بود. فاشيستها اسيرش كردند، بعد فرار كرد و دوباره برگشت و امروز از آخرين دروازه زندگي سالخوردگان جزيره محافظت ميكند. زخمها و شكافها چنان عريان است كه از ميان آن چهره پليد ديكتاتورها آشكار ميشود. در اين كتاب يك قرن تغييرات اساسي، شكافهاي اجتماعي و طبقاتي، انتظارهاي كوچك و بزرگ مردم و نسلها و نيز ديگر دستاوردهاي اجتماعي مردم با روايتي خاص بيان ميشود.
مجمع الجزایر
"9 جولای 2015، ساعت دو و دو یا سه دقیقه کوچک است. در لا لاگونا، پایتخت باستانی مجمع الجزایر، دمای هوا 29.1 درجه است. آسمان صاف، بدون ابر و آنقدر آبی روشن است که سفید می تواند باشد". از آنجا شروع می شود. و با رزا، که به جزیره و به خانه فرسوده برنادوتهای تأثیرگذار قبلی برمیگردد. رزا داره نگاه میکنه اون دقیقا نمیدونه چیه اما برای مدتی به نظر می رسد که او ممکن است آن را در آسیلو، خانه سالمندان لالاگونا پیدا کند. از همه جاهایی که خولیو در سن بالای نود سالگی هنوز موقعیت دروازه بان را دارد. خولیو در جنگ داخلی پیک بود، اسیر فاشیست ها بود، فرار کرد و برگشت و امروز از آخرین دروازه زندگی پیرمردان جزیره محافظت می کند. خولیو پدربزرگ رزا است. از طرف مادر. کسی که امتیازات را فقط به عنوان امتیازات دیگران می شناسد. اینگر-ماریا مالکه تنها در چند سال اخیر به یکی از مشهورترین نویسندگان آلمانی تبدیل شده است و از نظر موضوعی و رسمی با هر یک از کتاب های خود جسورتر شده است. در «مجمع الجزایر» او ما را در قرنی پر از تحولات و تحولات، انتظارات بزرگ و پیروزی های کوچک به عقب می برد. قرن خولیو است، قرن باوت ها و برنادوت ها، ویزها، مورها و گونزالس - نام های خانوادگی از سراسر اروپا. اما کسانی هم هستند که نامی ندارند، مثلاً زنی که برای همه فقط «گربه» است، مادر مجرد، آشپز، بستهبندی گوجهفرنگی - و در مقطعی ناپدید شد. زیرا گاهی اوقات خودسری، هوی و هوس، تصادف یا داستان سرایی هیجان انگیز تعیین می کند که چه اتفاقی می افتد و چه می آید. رمان بزرگ اروپایی از حاشیه جزیره بهار ابدی، تنریف.
مردی به نام اوه
فردریک بَکمَن
مترجم: حسین تهرانی
فردریک بَکمَن (1981) با رمانِ مردی به نامِ اُوِه به شهرتی استثنایی دست یافت. این رماننویس و روزنامهنگارِ جوانِ سوئدی بعد از انتشارِ این رمان در سوئد و آلمان به جهان معرفی شد. مردی به نامِ اُوِه داستانِ روزگار پیرمردی است کمحرف، سختکوش و بسیار سنتی که اعتقاد دارد همهچیز باید سرجای خودش باشد و فقط احمقها به کامپیوتر اعتماد میکنند. او سالها با قوانینِ سفتوسختش و همسرش که عاشقانه دوستش داشته زیسته و حالا انگار به آخر خط رسیده. تا اینکه یک روز صبح ماشینِ یک زنِ باردارِ ایرانی و شوهرِ خنگش که قرار است همسایهی او شوند کوبیده میشود به صندوقِ پستیاش و این آغاز ماجراست...
رمانِ بَکمَن روایتی است از برخوردِ دو جهان، برخوردی که به طنزی مداوم و تأثیرگذار میانجامد و باعث میشود مفهومِ کهنسالی و نوگرایی به شکلی دیگر برای مخاطب روایت شود. مردی به نامِ اُوِه رمانی است زنده و جاندار که بعید است بتوان از خواندنش صرفنظر کرد. رمانی که قرار است تا عمقِ جان مخاطبش رسوخ کند. یک سرخوشی مدام... به جهانِ اُوه خوش آمدید.
نه فردا، نه دیروز
«نه فردا، نه دیروز» کتابی از اووِه تیم( -۱۹۴۰)، نویسنده آلمانی است و دربردارنده ۶ داستان کوتاه از اوست. «تیم» از نویسندگان موفق آلمانی به شمار میرود و جوایز ادبی گوناگونی را در این کشور به دست آورده و آثارش به زبانهای گوناگونی ترجمه شده است.
دتلف گرومباخر که یک منتقد ادبی است درباره سبک نگارش اووه تیم مینویسد: «تیم با علاقه دستپخت مقویاش را سرو میکند. آب از دهان خواننده راه میافتد: خواننده اجازه دارد لذت ببرد، سرگرم شود، احساس همدردی کند و سرش را ناباورانه تکان دهد.»
داستانهای آمده در این کتاب، روایت موقعیتها و زندگی به نظر روزمره شخصیتهای آن است همراه با نگاهی طنزآلود و گاه غمانگیز.
در یکی از داستانهای این کتاب میخوانیم:
«زیر دوش بودم و از میان بخار آب دنبال شیر آب سرد میگشتم. با این دوش، آدم یا خودش را بخارپز میکند یا از شدت سرما شوکه میشود. میانهای وجود ندارد. گرم فقط لحظهای است بین سرد و داغ. برای زدودن کف از مو، آدم باید شیرها را مثل یک اپراتور باز و بسته کند. از اتاق نشیمن ان دبلیو اِی در حال غریدن است. صبحها میتوان صدای ضبط را تا آخر بلند کرد. در این موقع هیچکس در ساختمان نیست که برایش ایجاد مزاحمت شود، و آنهایی که ممکن است سردرد بگیرند، یا گوشهایشان سنگین است، یا به خود جرئت اعتراض کردن نمیدهند.
تلفن زنگ میخورد. صدای زنگش نافذ است. کورمالکورمال دنبال گوشی میگردم. گوشی کنار تشک است. دوباره خوابی ناآرام داشتم و صبح روی زمین از خواب بیدار شدم. برای دومین مرتبه در این هفته.
صدا میگوید: «الو.»
«الو.»
در حالی که دارم سعی میکنم خودم را خشک کنم، و فرش خاکستری زیر پایم را خیس میکنم، صدا از داخل گوشی حرف میزند و از نابود شدن اطلاعات به علت هنگ کردن و از بروز یک فاجعه میگوید.
«چه خبر است؟ باید بیایید! خواهش میکنم. سقوط کرد. همین حالا بیایید.» صدا، که صدایی مردانه است، از داخل گوشی نعره میکشد.»