لینکلن در برزخ
جورج ساندرز
رعنا موقعي
رمان داستانی را روایت میکند که در آن آبراهام لینکلن از قبر پسر یازده سالهاش، ویلیام دیدار میکند که پسرش بر اثر بیماری تیفوس درگذشتهاست. ساندرز ،پیش زمینه و ایدهٔ خلق این داستان از روایت پسر عموی همسرش گرفته است که شرح ماجرا و دیدار لینکلن از قبر پسرش را برایاش بازگو میکند. بیشتر رخدادهای این رمان در مکانی به نام باردو رخ میدهد، واژهای که در آیین بودایی به معنای سرزمین میانه یا برزخ است ،جایی که در آن روح میان تناسخ و مرگ است ولی با بدن جسمانی ارتباطی ندارد.
این داستان نخستین رمان بلند ساندرز بشمار میآید و در مارس ۲۰۱۷ به عنوان پر فروشترین کتاب در فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز و یواسای تودی قرار گرفت. همچنین این کتاب در سال ۲۰۱۷ با جلب نظر مثبت منتقدان، جایزه ادبی من بوکر را از آن خود کرد.
«زندگي نيرنگي بيش نيست. تلهاي وحشتناك. انسان به محض تولد در اين تله گرفتار ميشود؛ و چيزي نميگذرد كه روز موعود فرا ميرسد. روزي كه آدم مجبور است جسمش را بگذارد و برود. خود اين موضوع به اندازه كافي دردناك و سخت است؛ اما ما آدمها بچه به دنيا ميآوريم. اين تلهاي كه در آن گير افتادهايم كوچك و بزرگ نميشناسد. آن بچه نيز بايد از اين دنيا برود. او نيز بايد بميرد.»