شبانه های شیلی
نويسنده: روبرتو بولانيو
مترجم: رباب محب
داستان در بستر مرگ کشیش یسوعی، پدر سباستین اوروتیا لاکروا، اتفاق می افتد، همانطور که او اعتراف می کند شکست او در مقاومت در برابر رژیم سرکوبگر آگوستو پینوشه. کاوشی نافذ در راه هایی که هم دین و هم هنر را می توان در وحشت و ظلم شریک ساخت.
پدر اروتیا این رمان را در یک شب روایت میکند: «الان دارم میمیرم، اما هنوز چیزهای زیادی برای گفتن دارم». روایت او از هم گسیخته، تبآلود و توهمآمیز است، اما اوروتیا از ابتدای داستانش با احساس شکست و نیاز به اعتراف تسخیر شده است. اعمال، و این شامل گفتار و سکوت می شود، بله، سکوت ها، چون سکوت ها نیز به آسمان می رود و خداوند آنها را می شنود و فقط خدا آنها را می فهمد و قضاوت می کند، پس باید در هر سکوتی بسیار مراقب بود.”