آزارشان به مورچه هم نمیرسید
اسلاونكا دراكوليچ
ترجمه: نازيلا محبي
خورشيد هنوز وسط آسمان بود و بوي تعفن هوا را نميشد تحمل كرد. دراژن فقط بايد از اين مكان جهنمي دور ميشد. دوباره ميخواست داخل آب بپرد يا دست كم دوشي بگيرد و بوي مرگ را بشويد. فقط اي كاش ميتوانست دستهايش را بشويد. به دقت نگاهشان كرد. خوني روي آنها نبود، فقط تاولي روي انگشت اشاره دست راستش بود. تاولي گرد و صورتي. دراژن فكر كرد: چقدر عجيب است كه به خاطر كشتن مردم تاولي بزني. حساب كرد بايد حدود هفتاد بار شليك كرده باشد. تقريبا هفتاد نفر را كشته و يك تاول زده بود! به قدري مسخره بود كه يكباره خندهاي جنونآميز سر داد.
لینکلن در برزخ
جورج ساندرز
رعنا موقعي
رمان داستانی را روایت میکند که در آن آبراهام لینکلن از قبر پسر یازده سالهاش، ویلیام دیدار میکند که پسرش بر اثر بیماری تیفوس درگذشتهاست. ساندرز ،پیش زمینه و ایدهٔ خلق این داستان از روایت پسر عموی همسرش گرفته است که شرح ماجرا و دیدار لینکلن از قبر پسرش را برایاش بازگو میکند. بیشتر رخدادهای این رمان در مکانی به نام باردو رخ میدهد، واژهای که در آیین بودایی به معنای سرزمین میانه یا برزخ است ،جایی که در آن روح میان تناسخ و مرگ است ولی با بدن جسمانی ارتباطی ندارد.
این داستان نخستین رمان بلند ساندرز بشمار میآید و در مارس ۲۰۱۷ به عنوان پر فروشترین کتاب در فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز و یواسای تودی قرار گرفت. همچنین این کتاب در سال ۲۰۱۷ با جلب نظر مثبت منتقدان، جایزه ادبی من بوکر را از آن خود کرد.
«زندگي نيرنگي بيش نيست. تلهاي وحشتناك. انسان به محض تولد در اين تله گرفتار ميشود؛ و چيزي نميگذرد كه روز موعود فرا ميرسد. روزي كه آدم مجبور است جسمش را بگذارد و برود. خود اين موضوع به اندازه كافي دردناك و سخت است؛ اما ما آدمها بچه به دنيا ميآوريم. اين تلهاي كه در آن گير افتادهايم كوچك و بزرگ نميشناسد. آن بچه نيز بايد از اين دنيا برود. او نيز بايد بميرد.»
نه حوا نه آدم
املي نوتوم
محمد نجابتي
اسم من املي است. متولد بلژيك هستم و بيست و يك ساله. براي رسيدن به هدف زندگيام، يعني ژاپني شدن، به كشور ساموراييها آمدهام. براي اين كه بتوانم بهتر ژاپني حرف بزنم تصميم گرفتم زبان فرانسه درس بدهم. يك شاگرد بيشتر ندارم. اسمش رينري است، پسر بيستسالهاي اهل توكيو، شيفته ادبيات، سينما، موسيقي و همراه و راهنماي من در كشف ژاپن.