زنان بدون مردان
شهرنوش پارسی پور
شَهرنوش پارسیپور (متولد ۲۸ بهمن ۱۳۲۴) داستاننویس و مترجم ایرانی است. داستانهای پارسیپور به زبانهای گوناگون دنیا ترجمه شدهاست. او از سوی هجدهمین کنفرانس پژوهشهای زنان در آمریکا، به عنوان زن سال برگزیده شد.
کتاب زنان بدون مردان، از موفق ترین داستان های اوست که در سال ۲۰۰۹ توسط شیرین نشاط به فیلم بلند تبدیل شد و تندیس شیر نقرهای بهترین کارگردانی جشنواره ونیز را برای او به ارمغان آورد. شهرنوش پارسی پور در این اثر داستان موازی چند زن را حکایت می کند که همگی در بازه زمانی برکناری مصدق و کودتای پس از ان روی می دهد. کتاب همچنین تصویری از دیدگاه و اندیشه جامعه ایران نسبت به زنان و دختران ارائه می دهد. سمبولیسم از ویژگی های این اثر است که زیبایی ان را دوچندان می کند.
قسمتی از حرفهای مونس: «به فکر من زده بود بروم به هند و چین و ماچین، دنیا را ببینم. خودم همه چیز را بفهمم و درک کنم و هی ننشینم تا دیگران برایم بگویند ال است و بل است و گولم بزنند و خرم کنند و ....
سیر باختر (۲جلدی)
وو چنگ نن
ترجمه: شهرنوش پارسی پور
ادبیات شرق دور و چین، مثل ادبیات هر تمدن دیگری دارای افسانههای و داستانهای خاص خود است که بر پایه فرهنگ و تمدن همان کشور تهیه شده است. چهار ستون ادبیات داستان چین قدیم بر چهار افسانه استوار است.
افسانه سه امپراتوری (یا همان داستان عروسکی سه برادر) افسانه کنار رودخانه (یا همان سریال جنگجویان کوهستان) رویای خانه سرخ افسانه سیر باختر در اکثر این افسانهها، چند مورد جالب به تصویر کشیده شده است. فرهنگ مرشد و مریدی علاقه به رزم و هنر رزمی آموزش (اعم از سیاسی، رزمی یا مذهبی) احترام به بزرگان و دانشمندان
جالب است که در این آثار کمتر مانند آثار غربی یا خاورمیانه، به عشق به عنوان هدف اصلی نگاه شده است و اهداف معمولاً عبارتند از: مبارزه در مقابل ظلم و بیعدالتی رسیدن به تعالی دینی
در این میان افسانه سیر باختر، جایگاهی جداگانه دارد. این افسانه در واقع سرگذشت شاه میمون یا میمون سنگی یا «سوئن وو کونگ» است. میمونی سنگی که فرزند آسمان و زمین است و پس از جان گرفتن، آنقدر در تعالی خودش میکوشد تا قدرت پرش به آسمان و رفتن به درگاه سلاطین آسمانی را به دست میآورد. خدایان از ترس شلوغکاریهایش لقب خود ساخته «مقدس همتای آسمانی» را به او میدهند و او را وزیر اسبها میکنند (افسانهای که ترس اسبها از میمونها را نشان میدهد). اما سوئن دست از شیطنت بر نمیدارد. وقتی به نگهبانی از باغ هلوهای جاودانگی رفته است، تمام هلوها را میدزدد و میخورد و وقتی نگهبانان به دنبال او میروند، در قصر به گردش در میآید و انواع و اقسام قرصهای نیروزا و جاودانگی را دزدیده و میخورد. هیچ کس حریف او نیست و همه از او شکست میخورند، تا اینکه همگان جمع شده و او را به دام میاندازند و در زیر کوهی از آهن و مس مذاب مدفونش میکنند.
اما ۵۰۰ سال بعد، داستان دیگری شروع میشود. داستان تولد و نوجوانی و جوانی یک روح والا به نام «ساندزانگ» است که پس از حلول در بدن جنینی، با بدبختی به دنیا میآید و به معبد سپرده میشود. اما در نهایت میتواند مادرش را از زیر یوق راهزنان آزاد کند و پدرش را از دنیای زیرین بازگرداند و امپراتور که خود یکبار مرده و زنده شده است او را مأمور میکند و تا نذر او که آوردن کتابهای بودا از هند به چین است را ادا کند....
میمونی سنگی که فرزند آسمان و زمین است و پس از جان گرفتن، آنقدر در تعالی خودش میکوشد تا قدرت پرش به آسمان و رفتن به درگاه سلاطین آسمانی را به دست میآورد. خدایان از ترس شلوغکاریهایش لقب خود ساخته «مقدس همتای آسمانی» را به او میدهند و او را وزیر اسبها میکنند (افسانهای که ترس اسبها از میمونها را نشان میدهد).
اما سوئن دست از شیطنت بر نمیدارد. وقتی به نگهبانی از باغ هلوهای جاودانگی رفته است، تمام هلوها را میدزدد و میخورد و وقتی نگهبانان به دنبال او میروند، در قصر به گردش در میآید و انواع و اقسام قرصهای نیروزا و جاودانگی را دزدیده و میخورد.هیچ کس حریف او نیست و همه از او شکست میخورند، تا اینکه همگان جمع شده و او را به دام میاندازند و در زیر کوهی از آهن و مس مذاب مدفونش میکنند.