کفش باز
نویسنده: فیل نایت مترجم: سید سعید کلاتی
«کفش باز» خاطرات فیل نایت(-۱۹۳۸)، کارآفرین آمریکایی و بنیانگذار برند نایکی، از مشهورترین برندهای ورزشی جهان است. این کتاب در سال ۲۰۱۶ به عنوان بهترین کتاب مدیریتی سایت آمازون برگزیده شد.
فیلنایت، موسس شرکت نایکی و پانزدهمین ثروتمند جهان در این کتاب، داستان پیدایش برند نایکی را شرح میدهد. این کتاب داستان رسیدن به خواستهها و آرزوهاست. راهنمای از هیچ به همه چیز رسیدن، راهنمای گوش فرا دادن به آوای قلب و رفتن در پی آرزوهاست. داستان شکست خوردن و بازگشت از ژرفای تاریک ناکامی. داستان رها نکردن استعدادها. این کتاب نه تنها راهنمایی برای اهالی کسب و کار است، بلکه برای هر کس که به خود و آرزوهایش باور دارد سودمند است. زندگینامهای که مبارزه کردن و تسلیم نشدن را میآموزد.
و شارلاتانهايی هستند كه به شما میگويند يك كارآفرين هرگز تسليم نمیشود. اما بايد بدانيد كه بايد گاهی اوقات تسليم شويد. گاهی اوقات دانستن زمان تسليم شدن و رفتن سراغ چيز ديگر، عين نبوغ است. تسليم شدن به معنای توقف نيست. هرگز متوقف نشويد.
کفش باز (خاطرات بنیان گذار نایکی)
شورش بشیری
بهترین کتاب مدیریتیِ سال ۲۰۱۶ به انتخاب آمازون
بهترین کتاب سال ۲۰۱۶ به انتخاب بیل گیتس و وارن بافت
فیل نایت مؤسس و بنیانگذار نایکی که پانزدهمین ثروتمند دنیاست، در این کتاب فـوقالعاده داستـان خلق برند نایکی را نوشته است: از زندگی در خانوادهای معمولی تا خلق برند میلیارددلاریِ نایکی، مسیرِ شگفتانگیزِ مؤسس یکی از بزرگترین شرکتهای جهان؛ مسیرِ تسخیرِ موانع و عبور از مشکلات و قدم به قدم جلورفتن. مسیرِ بهترینشدن. فارغ از اینکه چه کسبوکاری داشته باشید یا اینکه در چه رشتهای درس خوانده باشید، این کتاب داستان رسیدن به خواستهها و آرزوهاست، راهنمای از هیچ بههمهچیزرسیدن، راهنمای گوشدادن به صدای قلب و دویدن دنبال آرزوهاست، داستان شکستخوردن و برگشتن از عمق تاریکیِ شکست، داستانِ هدرندادنِ استعداد. این کتاب نهتنها راهنمایی برای اهالی کسبوکار و مدیریت است، بلکه برای هر خوانندهای که به خود و آرزوهایش ایمان دارد خواندنی است؛ زندگینامهای که جنگیدن و دستنکشیدن را به ما میآموزد.
بخشی از متن کتاب:
هر دوندهای اینرا میداند؛ کیلومترها میدوی و میدوی، بدون آنکه واقعاً دلیلش را بدانی. به خودت میگویی بهخاطر هدفی این کار را میکنی یا دنبـل جمعیتی هستی؛ اما دلیل حقیقی دویدنِ تو آن است کـه جایگزین آن ـ یعنی ایستادن ـ تو را تا سرحد مرگ میترساند. بهاینترتیب، در آن صبح سال ۱۹۶۲ به خودم گفتم: بگذار همه بگویند که ایدهات ابلهانه است… تو ادامه بده. نایست. حتا به ایستادن فکر هم نکن تا اینکه به آنجا برسی و فکرت را زیاد مشغول این نکن که "آنجا" کجاست. هرچه پیش آمد فقط نایست. این پندی استثنایی، پیشگویانه و ضروری بود کـه بهطور غیرمنتظرهای موفق شدم بـه خودم بدهم و از خودم بگیرم. نیمقرن بعد از آن روز، اکنون بر این باورم کـه این بهترین و یا شاید تنها پندی است که میتوانیم و باید به خود و به دیگران بدهیم.