کوره راه لانه های عنکبوت
ايتالو كالوينو
آهنگ حقاني
کورهراه لانههاي عنکبوت اولين رمان ايتالو کالوينو، نويسندهي نامدار و محبوب ايتاليايي، است. خود کالوينو در مقدمهي کتاب مينويسد: «تا زماني که اولين رمانت را ننوشتهاي اين امکان را داري که شروع به نوشتن کني، اما در کلِ زندگي فقط يک بار ميتواني شروع به نوشتن کني. اولين کتابت وقتي هنوز براي اينکه تعريف بشوي خيلي زود است تو را تعريف ميکند. و پس از آن اين تعريف تا آخر عمر با تو ميماند و تلاش ميکني مسجلش کني يا گسترشش دهي يا بهبودش بخشي و يا حتي تکذيبش کني، اما هرگز از دستش خلاصي نداري...» شگفت اينکه اين اولين رمان هم جزو بهترين رمانهاي کارنامهي کالوينو و تاريخ ادبيات است و در بسياري از فهرستهاي معتبر جزو هزار کتاب داستاني برتر دنيا قرار گرفته است. نخستين بار است که اين شاهکار کالوينو به فارسي ترجمه ميشود و بيگمان دوستداران اين نويسندهي محبوب از خواندن کورهراه لانههاي عنکبوت هم لذت خواهند برد.
کافکا و عروسک مسافر
جوردی سيئرا ای فابرا
ترجمه: رامين مولايی
فرانس کافکا یک سال پیش از مرگش رابطهی عاطفی شگرف و متفاوتی را تجربه کرد. یک روز صبح هنگام قدم زدن در پارک اشتلیتس برلین با دخترکی پریشان روبهرو شد که سوزناک میگریست: او عروسکش را گم کرده بود. نویسندهی «مسخ» برای آرام کردن دخترک داستانی میسازد: «عروسکت گم نشده، او به مسافرت رفته است و من پستچیای هستم که فردا اولین نامهاش را برایت میآورم.» آن شب فرانتس کافکا اولین نامه از نامههایی را نوشت که سه هفته هر روز به پارک می برد و به دخترک میداد. نامههایی که در آنها عروسک خیالی از سفرها و ماجراهایش برای صاحب دوستداشتیاش تعریف میکرد... به این ترتیب جادوی کلمات فرانتس کافکا روح آزرده و پریشان دخترک ناشناخته تا امروز را در نامههایی که هرگز یافت نشدند آرامش بخشید و یکی از رازآمیزترین داستانهای قرن بیستم را رقم زدند. جوردی سیئرا ای فابرا در اثر به یادماندنی خود «کافکا و عروسک مسافر» با چیرهدستی تمام به شرح این داستان و بازنویسی خیالی نامههای کافکا میپردازد.
کرگدن
اوژن یونسکو
ترجمه: پری صابری
کرگدنها (به فرانسوی: Rhinocéros) یا کرگدن نمايشنامه اي است در سه پرده اثر اوژن یونسکو، نمایشنامهنویس فرانسوی رومانیاییتبار که در سال ۱۹۵۹ نوشته شد. از این اثر به عنوان یکی از مهمترین نمایشنامههای سده بیستم و در زُمره یکی از «نگینهای تئاتر دنیا در تمام اعصار» یاد میشود.
اوژن یونسکو این نمایشنامه را در جهت نقد اوضاع نا به سامان پس از جنگ جهانی دوم مینویسد. صعود ناگهانی تعداد مردمی که به گروههای نازیسم، فاشیسم و کمونیسم پیوستند واقعاً سرسام آور بود. یونسکو هم در واکنش به پیوستگی مردم به این گروهها تنها برای تقلید از سایرین، آنها را کرگدن میخواند. به عبارت دیگر اپیدمی کرگدن شدن همان تکاپوی مردم برای پیروی از ایده ی فراگیر میان عموم یا دنباله روی کورکورانه از سایرین است.
کلاف آرزوها
نام نویسنده : گرگور دولاکور
نام مترجم : شهلا حائری
ژوسلین وقتی دختر جوانی بوده آرزو داشت طراح لباس شود و بامردی عاشق پیشه ازدواج کند از زندگی اش نصیبش شوهری بی اعتنا و یک مغازه ی خرازی در شهر کوچک آراس میشود.تا روزی که این امکان برایش پیش می آید که تمام آرزوهایش را برآورده کند.چه خواهد کرد؟پی از آن زندگی اش چگونه خواهد شد؟
این رمان که حکایت خوشی های ساده ی زندگی است تنها در فرانسه بیش از پانصد هزار نسخه به فروش رفته و به بیست و نه زبان دنیا ترجمه شده است.هم چنین تئاتر و فیلم موفقی نیز از آن ساخته شده است.
از شهلا حائری در این انتشارات علاوه بر ترجمه های متعدد،کتاب در سایه ی مارسل پروست و سه رمان به نام های بی خود و بی جهت فهرست حسرت ها و دیروز خیلی دیره به چاپ رسیده است.
گاندی : گونه ای زندگی و … چند نقد و نظر
كريشنا كري پالاني
ترجمه: غلامعلي كشانی
مهانداس کارامچاند گاندی (به انگلیسی: Mohandas Karamchand Gandhi) (به خطدوناگری: मोहनदास करमचन्द गांधी؛ گجراتی: મોહનદાસ કરમચંદ ગાંધી؛ زاده: ۲ اکتبر۱۸۶۹ - درگذشت: ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸) (۱۰ مهر ۱۲۴۸ - ۹ بهمن ۱۳۲۶) رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد میکرد. فلسفهٔ بیخشونتی گاندی که خود نام ساتیاگراها (در سانسکریت به معنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت؛ تحتاللفظی: محکم گرفتن حقیقت) روی بسیاری از جنبشهای مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تأثیر گذاردهاست.
از زمانی که وی مسئولیت رهبری نبرد برای آزادی و کنگره ملی هند در سال ۱۹۱۸(۱۲۹۶) را به عهده گرفت، به عنوان نمادی ملی شناخته شد و میلیونها نفر از مردم او را با لقب ماهاتما یا روح بزرگ یاد میکردند. هر چند که او از القاب افتخارآمیز بیزار بود ولی امروز هم همگی او را با نام ماهاتما گاندی میشناسند. سوای اینکه بسیاری او را به عنوان یکی از بزرگترین رهبران تاریخ تلقی میکنند، مردم هند از او با عنوان «پدر ملت» یا باپو (در هندی به معنای پدر) یاد میکنند. زادروز وی در هند به عنوان یک روزتعطیل ملی است و گاندی جایانتی نام دارد.
گاندی توانست با استفاده از شیوهٔ ضدخشونت نافرمانی مدنی استقلال هند را از بریتانیا بگیرد و در نهایت دست امپراتوری بریتانیا را از هند کوتاه کند. شیوهٔ مقاومت آرام وی به مستعمرات دیگر هم نفوذ کرده و آنها را در راه استقلال میهن خود تشویق میکرد. اصل ساتیاگراهای گاندی روی بسیاری از فعالان آزادیخواه نظیر دکتر مارتین لوترکینگ، تنزین گیاتسو، لخ والسا، استفان بیکو، آنگ سان سو کی و نلسون ماندلا تأثیر گذاشت. البته همهٔ این رهبران نتوانستند کاملاً به اصل سخت ضدخشونت و ضدمقاومت وی وفادار بمانند.
گاندی همیشه میگفت که اصول او ساده هستند و از باورهای سنتی هندو به نامهای ساتیا (حقیقت) و آهیمسا (ضدخشونت) گرفته شدهاند. او میگفت «من چیز جدیدی ندارم که به دنیا یاد بدهم. حقیقت و ضدخشونت بودن همسن کوهها هستند».
گاندی و استالین
نام نویسنده : لویی فیشر
نام مترجم : غلامعلی کشانی
چرا گاندی در کنار استالین؟
این دو چه شباهتی با هم دارند؟
اسم گاندی را کم و بیش شنیده ایم و نام استالین را هم.
یکی درویشی بوده اخلاق مدار،با لبخندی مشهور بر لب،که یکی از معماران جهان بدون خشونت به حساب می آید.
دیگری ارتشبدی بوده بی لبخند،که کشوری را از میانه ی خرابه های سرنگونی تزاریسم و جنگ اول جهانی در دست گرفت و به شکلی که می خواست شکل داد
این دو چرا باید در کنار هم بنشینند؟!
نویسنده لویی فیشر،شوروی شناس،هندشناس و گاندی شناس شاخصی است که در کتابش،شرح دریافت های دست اولش را از این دو،در کنار هم می گذارد و با تجربه ای که از سوسیالیسم واقعا موجود و مخاطرات اخلاقی و سیاسی و اقتصادی موجود بر سر راه بشر به دست آورده،در هم می آمیزد و خواننده را به انتخاب میان این دو دعوت میکند:
میخواهی استالینی باشی یک درصدی یا پنجاه درصدی یا صد درصدی؟
یا گاندی ای کوچک باشی در حد وسع خود!اما با آستینی بالا زده برای این انتخاب دوران ساز خود!
گذشته ی رازآمیز
دانا تارت
ترجمه: مریم مفتاحی
رمان این ایده را بیان می کند که فعالیت های فلسفی به ظاهر مهم و جدی گاهی اوقات می تواند افراد را به بیراهه بکشاند و آنها را از زندگی منطقی دور کند.
این کتاب داستان گیرای گروهی از دانشجویان کلاسیک در کالج نیوانگلند است که در قتل یک همکلاسی دست دارند. این رمان به بررسی روابط پیچیده بین دوستان و تأثیر این حادثه بر زندگی آنها می پردازد.
گروتفسکی
يرژي گروتفسكي كارگردان برجسته لهستاني است و به عنوان پدر تئاتر معاصر اين كشور شناخته ميشود. ديدگاه او به زندگي و تئاتر تفكرات سازمانيافته و عقلاني ما را در هم ميريزد. تئاترش در نگاه اول برايمان غريب است. زبان او با زبان ما متفاوت است و گاهي اوقات ديالوگها مثل سروصدا و فريادهايي مبهم به نظر ميرسند. در عين حال در هيچ تئاتري تا اين حد از بيان بدني استفاده نميشود. به راستي گروتفسكي كيست و چه چيزي به تماشاگر و هنر تئاتر عرضه ميكند؟ نمايشهايش مثل آبي كه بر روي بدن چرب اردك سر ميخورد، بر جسم هر يك از ما ميلغزد. نمايش را با تمام وجود حس ميكنيم، گويي از خودمان كنده شدهايم و با جسم و روحمان با هنرپيشهها همراهيم. بوگوسلاو پپل در توصيف تئاتر گروتفسكي مينويسد: «اين تئاتر به شناخت ما از دنيا و هنر، ميكروب نگراني را وارد ميكند و تحقيقاتي است كه ما را به تفكر و شكل دادن ايدههاي فلسفي شخصي وادار ميكند.» اين كتاب سوءتفاهمها و بدفهميها درباره گروتفسكي را زير سوال ميبرد و تا حد امكان سعي در شفافسازي دارد. در عين حال، تصويري از مردي را ارائه ميدهد كه در طي حياتش به اسطورهاي زنده تبديل شد.
گهواره سنگی
رمان گهوارهٔ سنگی، پس از آتش در تاریکی دومین اثر اوست که به زندگی کولیان میپردازد. دوتی این رمان را برمبنای زندگی خانوادهٔ خودش و توصیف زندگی چهار نسل از منظرهای گوناگون به نگارش درآورده است. گهوارهٔ سنگی تاریخی است گذرا و در عین حال منسجم از اسمیتهای دورهگرد در کمبریج شایر و منطقهٔ فنز طی ۸۵ سال. دوتی در توصیف زندگی کولیان چندان گرفتار احساسات نمیشود، هر چند گاهی این شیوهٔ زندگی که اکنون منسوخ شده افسونش میکند. افسون و زیبایی در این نوع زندگی وجود دارد، اما به همراه سرما و گل و لای، گرسنگی و ستم. دوتی در این رمان موفق شده که تصویری روشن و قانعکننده از پیشداوری ویرانگر پیش روی مخاطب خود بگذارد؛ و داستان برای ما زندگی سه نسل از کولیانی را روایت میکند که در پی انطباق خود با قرنی هستند که دیگر به آنان نیازی ندارد.
میتوان این رمان را داستان زندگی دو زن دانست، مادر و همسر الیجا اسمیت، دو زن که بهرغم همهٔ تفاوتهایشان در یک نکتهٔ اساسی با هم اشتراک دارند. یکی کودکی نامشروع به دنیا میآورد و دیگری خود نامشروع به دنیا آمده. تقابل این دو زن با یک دیگر و تنفری که در رمان به چشم میخورد بیشتر از آنکه زاییدهٔ تفاوتهایشان باشد از سوءتفاهم سرچشمه میگیرد. دوتی با راه یافتن به درون شخصیتهای رمانش به ما میگوید که شاید اگر میتوانستیم به ذهن یکدیگر راه یابیم میشد جهانی زیباتر داشته باشیم یا غیرقابل تحملتر. این دو زن با همهٔ نفرتها و تفاوتهایشان در یک چیز مشترکاند؛ در رنجها و مقاومتشان در برابر سختیها و در ازخودگذشتگیشان. و میتوان در زیر پوستهٔ سفت این تنفر، محبتی دید که ویژگیهای خود را دارد و به همین دلیل درکناشدنی است.
لی لا
نام نویسنده : مریلین رابینسون
نام مترجم : مرجان محمدی
مریلین رابینسون برنده ی جایزه ی پولیتزر برای رمان گیلیاد،جایزه ی بنیاد همینگوی برای رمان خانه داری و جایزه ی اورنج برای رمان خانه،این بار با داستان لی لا به شهر کوچک و خیالی گیلیاد در آیووا بر میگردد داستان با دزدیده شدن لی لا در کودکی آغاز میشود.او تحت حمایت زنی بی پناه و سرگردان روزگار میگذراند و سرانجام از کلسیای عالی جناب ایمز سر در می آورد.رابینسون داستان عشق کشیش به لی لا را با ظرافتی بی نظیر تعریف میکند.
مریلین رابینسون یکی از بزرگ ترین رمان نویسان معاصر است.
ساندی تایمز
لی لا داستان ژرف اندیشی در اخلاقیات و روان شناسی است و یا نثر صریح خود ما را با این واقعیت هراس انگیز روبه رو میکند که فقره جهالت و بی پناهی چه بر سر شخصیت انسان ها می آورد.
نیویورک تایمز
لی لا دستاوردی بزرگ در ادبیات داستانی آمریکا است.
گاردین
مادر و خاطرات پنجاه سال زندگی در ایران
مامان و معنی زندگی
نام نویسنده : اروین د.یالوم
نام مترجم : سپیده حبیب
دکتراروين يالوم روانپزشکي دانشگاه استنفورد و نويسندهي درسنامههاي معتبري چون رواندرماني اگزيستانسيال و رمانهايي نظير «وقتي نيچه گريست»، در اين شش داستان مسحورکننده و برگرفته از تجربهي بالينياش يا رهنمون ساختن بيماران ـ و خويش ـ به سوي تحول، بار ديگر ثابت ميکند کاشف بيمحاباي روان آدمي است.
مجموعه آثار پلوتوس (دوره سه جلدی)
مجموعه آثار مولیر (۱۰جلدی)
مرد فیل نما
برنارد پامرنس
ترجمه: احسان كرمويسی
مردِ فيلنما مشهورترين نمايشنامهي برنارد پامرنس است که پس از اجرا بلافاصله توجه بسياري را به خود جلب کرد. نثر موجز و پرقدرت نويسنده در کنار بازي تأثيرگذاري که از آن نمايش شد موجب شدند که جوايز بسياري را از آن خود کند.
اين اثر اقتباسي است از زندگي جوزف مريک که به خاطر رشد بيش از حد غدد گوشتي و استخوانهاي صورتش، ظاهري از ريخت افتاده پيدا کرده بود و به او لقب مردِ فيلنما داده بودند. همهي آرزويش داشتن يک زندگي کاملاً معمولي بود. او رؤياهاي بسيار سادهاي در سر داشت. خودش ميگفت در سرش آنقدر رؤيا جمع شده که ميترسد روزي بار سنگين آنها گردنش را بشکند و همينطور هم شد. زندگي کوتاه و دردناک او بنمايهاي بوده براي نمايش چيستيِ زشتي و زيبايي انسان و اينکه سيرت آدمي در اين دنياي پر از صورتکها چه اهميتي دارد.
مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی
سي و هشت سال طول کشيد تا مصطفي خود را از گذرِ معير به بنبست کوچهاي در خيابان استخر برساند، اما براي من دو سال فرصتِ کمي بود تا بتوانم مسيرِ دشوار و باورنکردني حيات سي و هشت سالهاش را پيدا کنم. آنچه براي من در جريان اين سفرِ دو ساله اتفاق افتاد تنها شناخت نسبي شخصيت مصطفي و پيبردن به فراز و فرودهاي زندگياش نبود، من بيش از همه با تجربيات نسلي روبهرو بودهام که بازسازي حياتِ اجتماعي و سياسي ما نيازمندِ واخوانيِ چندبارة تجربيات آنان است. دوستان مصطفي پرتعداد و ناپيدا بودند، ولي رشتههايي نامريي آنان را به هم مرتبط کرده بود. بنابراين ديدار با هر کدام، حلقة اين آشناييها را وسعت ميبخشيد.
من گاهی دروغ می گویم
وقتي امبر روي تخت بيمارستان بيدار ميشود، مدتي طول ميکشد تا به وضعيت خود پي ببرد؛ او در کماست. امبر نميداند چه اتفاقي افتاده است؛ گرچه تصورات مبهمي دارد. اين رمان تريلر روانشناختي در حد فاصل زماني که راوي از کارافتاده است، هفته ي پيش از تصادف و مجموعه ای از خاطرات دوران کودکي بيست سال قبل ميگذرد.با اين سه زاويهديد متفاوت سؤالي مطرح ميشود: آيا چيزي واقعاً دروغ است حتي اگر باور داشته باشي عين حقيقت است؟ اين رمان همه ي اين مؤلفه ها را دارد؛ دروغگويي بيمارگون و وسواسي، زني در کما، دوستي خيالي، خواهر خبيث و راوياي که نميتوان به او اعتماد کرد.
ناخوش احوال
«نتيجه آزمايش آمده؟» به محض خارج شدن اين كلمهها از دهانش، از گفتنشان پشيمان ميشود. آندرس ميراندا دلش ميخواهد سوالش را ميان زمين و هوا بقاپد و آن را روانه همان جايي كند كه از آن بيرون آمده است، و بار ديگر آن را در پس سكوت پنهان نگه دارد. ولي نميتواند، كار از كار گذشته است. هم اين كه آندرس با قيافه رئيس بخش راديولوژي مواجه است، كه زوركي با حس همدلي لبخندي تحويلش داده و يك پاكت بزرگ قهوهاي دستش ميهد؛ لبهايش در هم پيچوتاب خوردهاند و چشمهاي تيره رنگش مثل دو لكهاند.