پرونده کولینی
فرديناند فن شيراخ
ترجمه: كامران جمالی
بعدها همه به يادشان ميآمد، پيشخدمتهاي طبقه، هر دو خانم مسن در آسانسور، زن و شوهر در راهرو طبقه چهارم؛ گفتند، مرد غولپيكر بود و همه از بو صحبت ميكردند: بوي عرق. كوليني با آسانسور به طبقه چهارم رفت. دنبال شماره اتاق گشت، اتاق شماره 400، «سوئيت براندنبورگ»، در زد. «بله؟» مردي كه ميان چهارچوب در ايستاده بود 85 سال داشت، اما بسيار جوانتر از آن مينمود كه كوليني انتظارش را داشت. عرق از پشت گردن كوليني سرازير شد.
تبهکاری و جرم (مجموعه داستان)
فرديناند فن شيراخ
ترجمه: كامران جمالی
مرد رنگپريده وسط زمين چمن نشسته بود. چهرهاي عجيب كژمژ داشت، گوشهاياش بلبلي و موهاياش قرمز بود. پاهاياش را دراز كرده و دو دستاش را كه دستهاي اسكناس را در آنها ميفشرد روي پا قرار داده بود. مرد به سيبي پلاسيده كه كنارش قرار داشت زل زده بود. مورچههايي را نگاه ميكرد كه تكههايي ريز را به دهان داشتند و به جايي حمل ميكردند...