نامههای رز
كلاريس سابار
آريا نوري
لولا در سه ماهگي به فرزندخواندگي قبول شده است. حدود سي سال بعد، در رستوران پدر و مادرش مشغول به كار است و فقط يك رويا را درسر ميپروراند: باز كردن يك كتابفروشي. زندگي او زماني كه متوجه ميشود مادربزرگش، كه تا آن روز اصلا نميشناختش، ارثيه عجيبي برايش به جا گذاشته، دستخوش تحول ميشود. خانهاي بزرگ و ماجرايي خانوادگي در دهكدهاي به نام اوبري. مادربزرگ لولا، در خلال نامههايي، ماجراي خانوادگيشان را نقل ميكند... در اوبري اما همه لولا را به چشم يك غريبه نگاه ميكنند، حتي پسرعموي جديدش ونسان... مرد جواني به نام ژيم هم پس از مدتي به لولا ابراز علاقه ميكند...