۱۱ جلد سلفون پوست ماری انتشارات نیل
آرزوهای بزرگ
بچه های کوچک این قرن
تشویق دولت به بچهدار شدن بیشتر خانوادهها با وعدهٔ اعطای آپارتمان، تلویزیون، ماشین لباسشویی و …، و متعاقب آن مشکلات اقتصادی و اجتماعی خانوادههای پرجمعیت کارگری اسکان داده شده در شهرکهای حومهٔ شهر پاریس (HLM) در دههٔ ۶۰ میلادی از مضامین اصلی این رمان است که از زبان راوی اول شخص داستان که دخترکی نوجوان به نام ژوزیان است نقل میشود. او که فرزند اول خانوادهای شلوغ است، به دلیل کمبود مهر و محبت از طرف پدر و مادر همیشه گرفتار، جذب برخوردهای سطحی ولی به ظاهر عاطفی بیرون از خانه میشود و پس از احساس لذت شدید از برقراری اولین رابطهٔ جنسی با یک پسر هم سن و سال خود، به دور از چشم والدین در پی تکرار این احساس لذت با چند مرد مسنتر برمیآید که در شهرک کارگری به نوعی بر سر راهش قرار میگیرند و او مجذوب نوع برخورد خاص آنها میشود و سرانجام پس از گذشت مدتی با یکی از آنها ازدواج میکند.
ابوالحسن نجفی کتاب بچههای کوچک قرن را با شهامت بسیار به فارسی ترجمه کرد و در سال ۱۳۴۴ توسط انتشارات نیل در تهران به چاپ رساند. ترجمهٔ فارسی این کتاب پس از گذشت چند سال، به رغم اقبال عمومی و شهرت مترجم، به دلیل محتوا دیگر مجوز تجدید چاپ در ایران نگرفت.
جان شیفته (۴جلدی)
دن آرام (۴جلدی)
رمان دن آرام (And Quiet Flows the Don) اثر میخائیل شولوخوف یکی از بزرگترین و مهمترین آثار ادبیات روسی قرن بیستم است. این رمان که بین سالهای 1928 و 1940 منتشر شد، بهویژه بهعنوان یک حماسه تاریخی و اجتماعی درباره جنگ جهانی اول، انقلاب روسیه و جنگ داخلی روسیه شناخته میشود. شولوخوف در این اثر با استفاده از شخصیتهای پیچیده، فضای تاریخی و اجتماعی روسیه را به تصویر میکشد و همزمان به بحرانهای فردی و اجتماعی آن دوران نیز پرداخته است.
دن آرام نهتنها بهعنوان یک رمان تاریخی و اجتماعی مهم شناخته میشود، بلکه همچنین بهعنوان یک شاهکار ادبی در سطح جهانی مورد تقدیر قرار گرفته است. شولوخوف توانسته است در این اثر، پیچیدگیهای انسانی، تحولات اجتماعی و تأثیرات جنگ و انقلاب را بهطور عمیق بررسی کند. این رمان در سال 1965 برندهی جایزه نوبل ادبیات شد، که به دلیل توصیفهای دقیق و بیرحمانه از جنگ و خشونت و همچنین توانایی در خلق شخصیتهای پیچیده و باورپذیر، این جایزه به شولوخوف اهدا شد.
ژان کریستف (۴جلدی)
ژان کریستف (۴جلدی)
شریفجان، شریفجان
در ابتدای این رمان جمله ای از کوروش کبیر نقل شده که آن را برایتان می نویسم : «من از مردمی که در میدان جمع می شوند تا به قید قسم به یکدیگر دروغ بگویند ٬ هیچگاه باکی نداشته ام !
نویسنده در این کتاب به شرح و توصیف تحولات دوره رضاخان و تاثیر این تحولات بر گروه ها و طبقات مختلف اجتماعی چون زنان و کودکان می پردازد. وی از طریق به چالش کشیدن نظام ارباب رعیتی و سنتی در برابر طبقه سرمایه داری داستانی می نویسد که می توان از آن به عنوان یک سند اجتماعی تعبیر کرد. بعد از جدال فراوان سرانجام آقای "اصلانی" -ارباب شریفجان- به کمک رعیت ها و اهالی "شریفجان" که نمادی است از ایران، موفق می شود بر "سرهنگ جهانسوز" نماینده طبقه سرمایه داری غلبه کند.
داستان حاضر با توصیفی از منطقه 'شریفجان 'آغاز میشود; منطقهای که در کنار کویر واقع شده و راه آهن سراسری از دو فرسخی آن میگذرد .فضای داستان مربوط به وقایع بعد از مشروطه است .در این داستان خانواده اصلانی با وجود حرمت و قدمت آبا و اجدادی در حال ورشکستگی است' .فرهاد 'فرزند میرزا اصلان خان, شخصیت اصلی داستان است که وقایع زندگی او با توصیفی از فضای رمان درهم میآمیزد.
...برای دوست داشتن باید دل داشت که ما داریم ، باید دلت مثل دل دریا باشد . بزرگ و سخی . ما دل دریا داریم . این روزها همه چیز امکان دارد . گرسنگی چیزی نیست که بشود قایمش کرد . ولی مثل این است که بعضی ها می توانند بی صدا بمیرند . شاید نای نعره زدن نداشته باشند . بعضی وقت ها نعره زدن هم دردی را دوا نمی کند .
شنبه و یکشنبه در کنار دریا
روبر مرل
ترجمه: ابوالحسن نجفی
این کتاب با عنوان اصلی «آخر هفته در زودیکوت» یک سال پس از انتشار در فرانسه برنده جایزه معتبر گنکور شد. ابوالحسن نجفی اثر روبر مرل را در 1346 به فارسی برگرداند.
وقایع این رمان در زمان نبرد دانکرک در جنگ جهانی دوم می گذرد.
نبرد دانکرک در دانکرک در فرانسه، در جریان جنگ جهانی دوم بین قوای متفقین و آلمان نازی رخ داد. این نبرد قسمتی از جنگ جهانی دوم در جبهه غربی بود که شامل دفاع و تخلیه نیروهای انگلیسی از دانکرک از ۲۶ میتا ۴ ژوئن ۱۹۴۰ بود.
قسمتی از کتاب:
خیلی دلم میخواست که من هم به چیزی اعتقاد داشتم. اصلا اگر از من بپرسی میگویم که اساس این است که آدم اعتقاد داشته باشد. به هر چی که میخواهد باشد! به هر حماقتی که میخواهد باشد! به شرطی که آدم بهاش معتقد بشود! همین است که به زندگی آدم معنی میدهد. ... ولی من، من به هیچ چیز اعتقاد ندارم. و آخرش که چی؟ آخرش! آخرش این که من وقتی جوانتر بودم عقلم نرسیده که بفهمم چقدر مفید است که آدم ابله باشد.