اژدهاها (تصویرگر دانیل سالمیری)
مترجم: عطیه الحسینی
تا حالا تاکو خوردی؟ تاکو یه ساندویچ خوشمزهی مکزیکیه!
اگه میخوای با یه اژدها دوست بشی بهترین کار اینه که براش تاکو بگیری یا اونو به یه مهمونی تاکو دعوت کنی. چون اژدها عاشق تاکوئه! اما باید حواست باشه که اژدها اصلاً دوست نداره غذای تند بخوره، چون اگه بخوره... ... ...! حتی فکرشم وحشتناکه!
«اژدها تاکو دوست دارد» یه کتاب تصویریه که به ما میگه چطور باید از چند تا اژدها پذیرایی کنیم. داستان خیلی ساده و بامزهست و بازی با مفاهیم و تصاویر توی کتاب جذابیت زیادی ایجاد میکنه.
باغبان شب
مترجم: آرزو قلی زاده
اتاقی در طبقهی دوم یک خانهی مرموز، همیشه قفل است. ساکنان این خانه که در دل جنگل تُرش ساخته شده، رنگی پریده و چشمهایی سیاه و کمعمق دارند. گفته میشود درختی در آن اتاق از نظرها پنهان نگه داشته شده است. راز این درخت چیست؟ آیا رابطهای بین این درخت و کابوسهای شبانهی ساکنان این خانه وجود دارد؟ کیپ چطور میخواهد خواهرش را از شر این خانه خلاص کند؟!!!
پوپو کوتالی
دن سنتت
آناهیتا حضرتی کیاوندانی
ميدونستی یه سرزمینی هست که همهی دوستهای خیالی از اونجا میآن؟ یه سرزمین خیلی دور که ما باید سعی کنیم دوستهای خیالیمون رو از توش پیدا کنیم. و اگه ما اینکار رو نکنیم ...
این یه کتاب شعر تصویری فوقالعاده ست برای کودکان، اونهایی که دوستهای خیالی دارن، یا اونهایی که توی پیدا کردن دوست ممکنه مشکل داشته باشن. این کتاب به بچه ها یاد میده که برای پیداکردن دوست باید شجاعت داشته باشن و خودشون دست به کار شن!
جنگی که بالاخره نجاتم داد
ميدانستم مادرم، مام، شبها توي كارخانه مهمات جنگي كار ميكند . ميدانستم هر شب موجهاي وحشتناك و شديد بمبها روي سر لندن روان است. ميدانستم آلمانيها كارخانهها را هدف ميگيرند، مخصوصا كارخانههاي تسليحات را. من خودم توي بمباران گير افتاده بودم. ديوارهاي آجري بالاي سرم منفجر ميشدند. بعدش شيشه خرده شده مثل برف خيابانها را ميپوشاند. براي همين ميدانستم ممكن است مام بميرد. ولي باور نميكردم. با وجود همه بمبها. فكر ميكردم مام تا ابد زنده ميماند. فكر ميكردم من و جيمي هيچوقت آزاد نميشويم.
جنگی که نجاتم داد
کیمبرلی بروبیکر بردلی
مرضیه ورشوساز
«وقتی سالها در اسارت یه پنجره باشی دیگه چه اهمیتی داره که دنیا درگیر یه جنگه. اونم جنگ جهانی دوم. آدا دختر بچهای که به خاطر ناتوانیش توی زندگی فقط تحقیر شده، یه روز یه تصمیم بزرگ میگیره. اون به همراه برادر کوچیکش سفری رو شروع میکنه تا بفهمه به دنبال رویا بودن چه شکلیه. اما جنگ، آواره گی و فقر تازه شروع شده و زندگی بوی خون و خاک میده.»
داستان «جنگی که نجاتم داد» اینگونه آغاز میشود: «آدا! بیا کنار از پشت اون پنجره!» صدای فریاد مام است. بازویم را گرفت و آنقدر محکم کشید که از روی صندلی افتادم و به زمین کوبیده شدم. «میخواستم به اِستیون وایت سلام کنم، همین.» میدانستم که نباید جوابش را بدهم، اما بعضی وقتها دهانم زودتر از مغزم کار میکرد. نمیدانم چرا آن تابستان شجاع شده بودم. مام سیلی محکمی زد. سرم از عقب به پایه صندلی خورد و تا چند ثانیه فقط ستاره میدیدم. مام گفت: «تو با هیشکی حرف نمیزنی! از روی مهربونی گفتم میتونی بیرون رو نیگا کنی، اگه بخوای حتی دماغت رو از پنجره ببری بیرون، دیگه تمومه! چه برسه بخوای با کسی حرف بزنی!»...»
دختری که ماه را نوشید
مترجم: فروغ منصور قناعی
زانِ پیر، جادوگر دلرحمی است که به نوزادان قربانی و رهاشده در جنگل کمک میکند و آنها را در طرف دیگر جنگل به خانوادههایی میسپارد که توانایی نگهداری ازشان را داشته باشند. ماجرا از روزی شروع میشود که زان به جای نور ستاره، نور ماه را به یکی از نوزادان میخوراند. زان بهخوبی میداند که نباید قدرت جادویی ماه را دستکم بگیرد و نوزاد را به حال خود رها کند؛ پس چارهای میاندیشد تا نوزاد با قدرتی که دارد، به خودش و دیگران آسیب نرساند. اما چگونه میتوان مانع قدرت ماه شد؟
رویای دویدن
شهر معمولی
مترجم: نیلوفر امن زاده
شهر معمولي، رماني خيالانگيز و سرگرمكننده است که داستان فليسيتيِ دوازده ساله را روایت میکند. فلیسیتی با مادر، خواهر كوچكتر و گربهاش به درهي نيمهشب يعني زادگاه مادرش ميرود. اين رمان پر از شخصيتهاي عجيبوغريب و دوستداشتني است و داستاني جذاب و خواندني دارد كه به ما يادآوري ميكند در سختترين روزها هم ميتوان اميدوار بود و ميتوان اين اميد را از طريق عشقورزيدن به خانواده و دوستان به دست آورد
کتاب بازها
نه مزرعه نه گاری؛ پس کامیون سواری
مترجم: مهناز بهرامی - مریم اسلامی
تراکتور کوچولوی آبی با همه دوسته. اما کمپرسی بزرگ و بداخلاق به هیچ چیز و هیچکس کاری نداره. اون فکر میکنه همه باید برن کنار و راه رو براش باز کنن تا به کارهاش برسه. این یه کتاب شعره که به ما یاد میده باید مهربون باشیم و برای مهربونی هم دنبال دلیل نباشیم. اونوقت اگر یه روزی گیر بیافتیم، یک عالمه آدم هستن که بتونن بهمون کمک کنن.
یک پیاده روی طولانی تا آب
لیندا سوپارک
پونه افتخاری یکتا
لیندا سو پارک (انگلیسی: Linda Sue Park؛ زادهٔ ۲۵ مارس۱۹۶۰، اوربانا، ایلینوی) نویسندهٔ ادبیات داستانی کودکان و نوجوانان و شاعر اهل ایالات متحدهٔ آمریکا با تبار کُرهای است.
او تاکنون موفق به دریافت جوایز بسیاری شدهاست؛ ازجمله، برای نوشتن رمان سفال شکسته، در سال ۲۰۰۲ برندهٔ نشان نیوبری شد، و این برای او شهرت جهانی به ارمغان آورد.
نزدیکی های ما آدم هایی هستند که هر روز با سختی های عجیب و غریب و غیر قابل تصوری روبرو می شوند؛ تاکید می کنم غیرقابل تصور، اما نمی شکنند، تسلیم نمی شوند و در نهایت چیزی که ما می بینیم ، این است که مشکلات را به زیر می کشند. دختری هر روز چند ساعت راه میرود تا آب آشامیدنی پیدا کند، پسری آنقدر می دود تا از صدای شلیک گلوله رهایی یابد. سرنوشت لعنتی، همه ما درگیر توایم