سایه عقاب
انگلیس ها جنگ را دوست می دارند، برای اینکه از جنگ استفاده اقتصادی می کنند ولی من از جنگ استفاده اقتصادی نمی کنم که آنرا دوست داشته باشم. دشمنانم می گویند که من مستبد هستم و حال آنکه اگر در این کشور دو نفر آزادی خواه وجود داشته باشد یکی از آن دو من می باشم...
سایه عقاب عنوان کتابی است از ژان دنکور به ترجمه مرحوم ذبیح الله منصوری که رمانی است در مورد زندگی ناپلئون و شخص دیگری به نام روبو که نقش سایه ناپلئون یا همان بهتر است بگوییم که نقش بدل ناپلئون را در بعضی از مواقع ایفا می کند . روبو سرباز دون پایه ایی است که به خاطر شباهتهای بسیار زیادش به امپراطور فرانسه کشف و توسط خود ناپلئون شخصا و به صورت کاملا سری تحت آموزش قرار می گیرد تا بتواند نقش او را در بعضی از مواقع به خوبی بازی کند در سلسله مراتب این آموزشها ناپلئون روبو را با افکار و عقاید شخصی و بسیار محرمانه خودش آشنا می کند .
در این آموزشها ناپلئون بدترین نوع اداره مملکت را عوام فریبیی می داند که به عنوان یک بیماری غیر قابل علاج ملتی را نابود می سازد و عوام فریبان را بدترین دشمنان جامعه معرفی می کند او از شکست متنفر بود و عقیده داشت که در میدان جنگ مخوفتر از مرگ چیزی نیست به جز شکست او کلمه غیر ممکن را کلمه ایی می دانست که تنها افراد خجول و ترسو آن را وضع می کنند . او در جمله ایی به روبو می گوید که انسان برای تحصیل موفقیت در زندگی مجبور است که بعضی از اوقات شارلاتان شود.