جهان همچون اراده و تصور
نام مترجم : رضاولی یاری
کتاب معروف شوپنهاور چنین آغاز میشود: «جهان تصور من است».این کتاب را به سمفونیای در چهارموومان تشبیه میکنند. هرکدام از آنها دارای فضای خاص خود است. این کتاب با بحثی انتزاعی در باب نسبت ما با جهانی که تجربهاش میکنیم «آن گونه که که آن را به خود باز مینماییم» آغاز میشود. دربخش دوم به این که واقعیتی ژرفتر از جهانی که علم توصیفش میکند اشاره میکند: زمانی که میتوانیم به این جهان (جهان همچون اراده) نظری اجمالی بیندازیم که حرکات جسمانی ناشی از ارادهٔ خود را در نظر آوریم. بخش سوم بحثی است خوش بینانه در باب هنر. در این جا شوپنهاوئر ادعا میکند که هنر میتواند گریز گاهی باشد از شر ارادهٔ بیامان و در عین حال از ابعاد واقعیت ژرفتر (جهان همچون اراده) پرده بردارد. بدبینی تیره ناکی بخش چهارم را فرا گرفته. در این بخش شوپنهاور شرح میدهد که چرا ما به موجب سرشت خویش محکوم به رنج کشیدنیم. با این همه اگر حاضر شویم زاهدانه روزگار بگذرانیم و از امیال خویش دست بشوییم باری کور سوی امیدی هست.
در باب حکمت زندگی
آرتور شوپنهاور
محمد مبشری
جملاتی از کتاب:
«غالب مردم بالاترین ارزش را برای نظر دیگران قائل اند و دغدغه آنها بیشتر نظردیگران است تا آنچه در فکر خودشان میگذرد.»
«هر چه انسان از لحاظ درونی غنی تر باشد ، دیگران را تهی می یابد و بسیاری از چیزهایی که افراد عادی را ارضا می کند برای او سطحی و پوچ است.»
«آدمی هر چه در درون خود بیش تر مایه داشته باشد ، از بیرون کم تر طلب می کند و دیگران هم کم تر می توانند چیزی به او عرضه کنند. از این رو ، بالا بودن شعور به دوری از اجتماع منجر می گردد.»
«انسان های وحشی یکدیگر را می خورند و انسان های متمدن ، یکدیگر را فریب میدهند.»
در باب طبیعت انسان
اين مقالات برگرفته از فصول در باب اخلاق و در باب حقوق و سياست و بخشي از متعلقات شوپنهاور و نوشتههايي است كه پس از مرگ وي انتشار يافتهاند. بيلي ساندرز (مترجم انگليسي كتاب در باب طبيعت انسان) در اين كتاب نيز همچون كتابهاي قبلي خود برخي عبارات را كه به نظرش مهجور يا فاقد جذابيت عمومي رسيدهاند حذف كرده است. همچنين عنواني براي كتاب برگزيده كه بيانگر گستره واقعي اين بخشها باشد. در اين كتاب، بيش از اخلاق و سياست، خود طبيعت انسان از وجوه مختل مورد بررسي قرار گرفته است.
هنر همیشه بر حق بودن
نام نویسنده : آرتور شوپنهاور
نام مترجم : عرفان ثابتی
سقراط و افلاطون نسبت به سوفسطائیان دیدگاهی منفی داشتند و آنها را افرادی میدانستند که در قبال دریافت اجرت و بیتوجه به حقیقت و عدالت به دیگران میآموختند چگونه هر ناراستی را راست و هر راستی را ناراست جلوه دهند. بنابراین آنها از سفسطه به این معنا نفرت داشتند. چرا که خواهان دستیابی به خیر و حقیقت بودند. آیا مقصود آرتور شوپنهاور از نگارش کتاب «هنر همیشه بر حق بودن» تمرینی در باب تعریض بوده؟ این جستار توصیههای عملی نیشداری دربارة چگونگی غلبه بر خصم در مجادله بیان میکند، توصیههایی که بیهیچ عذر و بهانهای ماکیاولیایی هستند.