در حال نمایش یک نتیجه

نمایش 9 24 36

نادیا

85,000 تومان

آندره برتون

ترجمه: کاوه میرعباسی

راوی، به نام آندره، پیش از آنکه در نهایت (حدود یک سوم رمان) روایتی را آغاز کند، به طور کلی خطی، از رابطه کوتاه ده روزه خود با شخصیت اصلی نادیا، روی تعدادی از اصول سورئالیستی نشخوار می کند. او به این نام خوانده می‌شود «زیرا در روسی آغاز کلمه امید است، و چون فقط آغاز است»، اما نام او ممکن است تداعی کننده کلمه اسپانیایی «نادی» باشد که به معنای «هیچ‌کس» است. راوی به این زنی دچار وسواس می شود که در یک برخورد تصادفی در حالی که در خیابان قدم می زند، بلافاصله با او صحبت می کند. او متکی به قرار ملاقات های روزانه می شود، که گاه به اوج عشق می رسد (یک بوسه اینجا و آنجا). با این حال، شیفتگی واقعی او نسبت به ندجا، دیدگاه او از جهان است که اغلب از طریق بحث در مورد آثار تعدادی از هنرمندان سوررئالیست، از جمله خودش، برانگیخته می‌شود. در حالی که درک او از هستی، یک فرد به شدت مستبد را زیر و رو می کند، بعداً مشخص می شود که او دیوانه است و به یک آسایشگاه تعلق دارد. پس از اینکه نادیا جزئیات زیادی از زندگی گذشته خود را فاش می کند، او به یک معنا دچار ابهام زدایی می شود و راوی متوجه می شود که او نمی تواند به رابطه آنها ادامه دهد. در ربع باقی مانده از متن، آندره از شکل جسمانی او فاصله می گیرد و به نشخواری پرپیچ و خم درباره غیبت او فرو می رود، به حدی که انسان از خود می پرسد که آیا نبود او الهام بیشتری از حضور او به او می دهد. به هر حال، این واقعی‌سازی و مادی شدن نادیا به‌عنوان یک فرد عادی است که آندره در نهایت آن را تحقیر می‌کند و نمی‌تواند آن‌قدر تحمل کند که اشک برانگیزد. چیزی در مورد نزدیکی که زمانی بین راوی و نادیا احساس می شد وجود دارد که نشان دهنده عمقی فراتر از مرزهای عقلانیت آگاهانه، منطق بیداری و عملیات عاقلانه روزمره بود. چیزی اساساً «اسرارآمیز، غیر محتمل، منحصر به فرد، گیج کننده» در مورد او وجود دارد. این این تصور را تقویت می کند که نزدیکی آنها فقط برای یادآوری نفوذ ناپذیری نادیا به آندره است. رکود نهایی او در غیاب نگرانی اساسی این متن است، غیبتی که به نادیا اجازه می دهد آزادانه در خودآگاه و ناخودآگاه آندره زندگی کند، ظاهراً لجام گسیخته، و نقش متناقض خود را به عنوان حاضر و غایب حفظ کند. با تثبیت گذشته نادیا در حافظه و آگاهی خود، راوی با نفوذ ناپذیری واقعیت بیدار می شود و بقایای شبح مانندی را می بیند که از زیر پرده نازک آن به چشم می خورد. بنابراین، او بهتر است نظریه سوررئالیسم خود را که بر رویاپردازی تجربه واقعیت در خود واقعیت است، عملی کند.

جملاتی از کتاب:

"آیا من او را دوست ندارم؟ وقتی نزدیک او هستم به چیزهایی نزدیکتر هستم که نزدیک او هستند."

"زیبایی تشنج خواهد بود یا اصلا نخواهد بود."

"او نمی تواند وارد شود، او وارد نمی شود. "

"من موظفم پاسخ دهم که چیزی در مورد آن نمی دانم، به نظر می رسد که در چنین موضوعاتی حق شهادت تنها چیزی است که اعطا می شود."

"تو هرگز نمی توانستی این ستاره را مثل من ببینی. تو نمی فهمی: مثل قلب یک گل بی قلب است."