آرزوهای بر باد رفته
آرزوهای بر باد رفته حماسهی تراژیک-کمیک سلطهی سرمایه بر ذهن و آفریدههای معنوی بشر است. تبدیل ادبیات به کالا، درونمایهی این رمان است و تحقق بسیار گستردهی این روند، تراژدی عام نسل پس از ناپلئون را درون چارچوبی اجتماعی جای میدهد. بالزاک این فرایند تبدیل ادبیات به کالا را با تمامی ابعاد و جوانبش ترسیم میکند: از تولید کاغذ گرفته تا باورها، اندیشهها و احساسات نویسندگان، همه و همه به کالا تبدیل میشوند و بالزاک نیز به ذکر کلی پیامدهای فکری و نظری این سلطهی سرمایهداری بسنده نمیکند بلکه در تمامی عرصهها فرایند واقعی سرمایهداریشدن را در تمام مراحل و با همهی خصوصیات و تعینهایش آشکار میسازد. لوکاچ
زن سی ساله
این رمان سرگذشت دردناک زنی است که زندگی زناشویی کامش را برنمیآورد و سرانجام پس از وسوسههای بسیار به عشقی رمز آلود تن میدهد. وی به کودکی که حاصل این عشق اوست بیش از فرزند مشروع خود مهر میورزد. دخترش که از راز مادرش آگاه است، آن کودک را به رودخانه میاندازد و خود با خشم از دامن آلودهٔ مادرش به آغوش جوانی، که خود نیز مثل دختر دستش به خون آغشته است، میافتد و تا آخر عمر با هم به شادی زندگی میکنند. در انتهای داستان حوادث هیجان انگیزی روی میدهد و زن ناپاک از شدت درد و رنج میمیرد.
زن سی ساله از جهت مطالعهٔ دقیق عواطف انسانی و بهویژه تحلیل خواهشها و هوسهای زنان از اهمیت ویژهای برخوردار است.
زن سی ساله
اونوره دو بالزاک نویسنده بزرگ سبک رئالیسم فرانسه، در رمان مشهور «زن سی ساله» از دختر زیبا و سرزنده ای به نام ژولی مینویسد که بر خلاف میل پدرش با مرد جوان نظامی ازدواج میکند. پدر معتقد است مردان نظامی آن وقت فرانسه (زمان ناپلئون) مردان قابل اتکایی نیستند و فقط خود و کارشان را میبینند. ژولی با ویکتور ازدواج میکند و این تازه ابتدای ماجرا است.
بالزاک داستان عشقی خود را در بستر مسائل تاریخ و اجتماع قرن خودش پیش میبرد. در واقع قصه عشق ژولی به ویکتور با تاریخ فرانسه پیوند خورده و با شیوایی و ظرافت هر چه تمام تر نوشته شدهاست. شرح گرفتاری زن آن روز، مرد خیانتکار، مرگ پدر، بزرگ کردن فرزند و از همه مهمتر شناخت نویسنده از خواست زنان و افکار آنان از ویژگی های بارز این رمان است.
زنبق دره
انوره دو بالزاک
م. ا. به آذين
زنبق دره داستان عشق سوزاني است كه ميخواهد پاك بماند و همين خود فاجعه دلخراش اين عشق است كه بالزاك با قدرت غول آسائي آن را پرورانده است. يك دوران كودكي خالي از مهر مادري، زناشويي با مردي در هم شكسته و نيمه ديوانه، رنج پرستاري از فرزنداني نزار و پيوسته بيمار، اين همه خانم دومورسوف را آماده آن ساخته است كه با همه شور روح مهربان و دوشيزهوار خود در عشق نوجواني به نام فليكس دوواندنس كه او نيز در خانواده خويش از هر گونه محبتي محروم مانده است چنگ بيندازد. در واقع، اين كشش و اين احتياج محبت از هر دو جانب به يك اندازه است.
قسمت هاي زيبايي از كتاب
گاهي ما كساني را به خاك مي سپاريم اما برخي آن قدر براي ما گرامي بوده اند كه خاطراتشان با طپش قلب ما پيوسته و هر نفسي كه مي كشيم به آنها مي انديشيم و اين تناسخ ظريف ، عشق آن ها و وجود آن ها را در ما زنده نگه مي دارد .
آرزوهاي واقعي مانند گل هاي زيبايي است كه هر گاه در زمين سخت تري روييده باشد تماشايي تر و لذت بخش تر است .