آبلوموف
نام نویسنده : ایوان گنچارف
ابلوموف هجوی است دربارهٔ اشراف قرن نوزدهم روسیه که زندگی را با تن پروری و خمودگی میگذاراند. رمان گنچاروف در روسیه بسیار مورد توجه مردم و منتقدان ادبی قرار گرفت. تولستوی آن را شاهکار بزرگ ادبی مینامد و داستایفسکی زاده ذهنی سرشار میخواندش.
آبلوموف گفت: -تو هیچ نمی فهمی که بید از گرد و خاک پیدا می شود؟ من حتی بعضی وقت ساس روی دیوارها می بینم. زاخار(خدمتکار آبلوموف) با خونسردی جواب داد: -این که چیزی نیست. توی تن من کک هم پیدا می شود. -خیال می کنی خوب است؟ همه اش کثافت! -ساس هم تقصیر من است؟ مگر من درست اش کرده ام؟ -چرا دری وری می گویی؟ اینها همه از کثافت است. -به خدا کثافت را هم من درست نکرده ام. -در اتاق تو شب ها موش ها هنگامه می کنند. من صداشان را می شنوم. -موش ها را هم من اختراع نکرده ام. این مخلوق ها از موش ها و گربه ها گرفته تا ساس و این حرف ها تا بخواهید همه جا فت و فراوان است. -تو همه جا را جارو کن و آشغال ها را از همه کنج و پسله ها جمع کن، همه شان از میان می روند. -امروز جارو کنی فردا باز جمع می شوند. -اگر جمع شد باز جارو کن. زاخار پرسید: -چی؟ هر روز همه ی گوشه ها را جارو کنم؟ این که نشد زندگی! خدا جانم را بگیرد بهتر است!