تولستوی و مرگ
گری جان
ترجمه: ایرج کریمی
مرگ ایوان ایلیچ پر از ایماژهای مرگ و اوصاف مردن است، اما حاوی خیلی از اشارات به تولد هم هست. پیشتر در کندوکاومان درد و ضایعه ی گذر ایوان ایلیچ از ظلمت به نور را خاطر نشان کرده ایم، ایماژ کیسه ی سیاه، تند شدن فزاینده ی ضرباهنگ نوول در فصل های هر چه کوتاه شونده ترش، و مقایسه ی رفتار ایوان ایلیچ در جریان بیماری با رفتار زن اش در دوره ی بارداری چنان که از روی قراین می توان آن را از جمله اشارات به تولد گرفت. با چنین خوانشی از آن ها، به نظر بدیهی می رسد که «مرگ» ایوان ایلیچ در فصل آخر نوول نیز تولد (یا نوزایی) او را در زندگی تازه ای بازتاب می دهد. این خوانش از نوول بی گمان با تاکید تولستوی بر تعارض میان زندگی کاذب فیزیولوژیک انسان و زندگی راستین روحی اش در درباره ی زندگی همخوان است؛ همچنان که دیدیم، تولستوی تا آنجا جلو می رود که بگوید بهره مندی از یکی وابسته به از کف دادن دیگری است. تولستوی در جایی از درباره ی زندگی حتی مرگ و زندگی را با هم مقایسه می کند: «دگرگونی بزرگی که مرگ در شرایط تو به وجود می آورد به وحشت ات می اندازد؛ اما فراموش نکن که چنین دگرگونی ای هنگام تولدت هم برای ات رخ داده بود.»