آدام و اولین
اینگو شولتسه
حسین تهرانی
وقایع رمان «آدم و اولین» در تابستان و پاییز ۱۹۸۹ رخ میدهد؛ زمانی که جریانات سیاسی منجر به سقوط دیوار برلین شد. آدام و اولین در آلمان شرقی زندگی میکنند، زندگی پر مشغلهای دارند و به سیاست علاقهای ندارند. آدام خیاط زنانهدوز است و اولین گارسون. روزی اولین به خانه برمیگردد و آدام را در شرایط نامناسبی غافلگیر میکند: پس خانه را ترک میکند و همراه دو دوست راهی سفر به مجارستان میشود. آدام نیز آنها را تعقیب میکند.
بخشی از کتاب:
«آدم همسرش را حوا، یعنی زندگی، نامید؛ چون میبایست ما در همهی زندگان شود، و خداوند لباسهایی از پوست حیوانات مهیا کرد و به تن آدم و همسرش پوشانید.»
اولین کلان آدام را قطع کرد: «پس خدا هم خیاط بود!»
«میخواهی بقیهاش را گوش کنی؟»
اولین سرش را به علامت تایید تکان داد و چراغی را که روی لاکپشت نور قرمز میانداخت، خاموش کرد.