اخلاق
باروخ اسپینوزا
محسن جهانگیری
گرانبهاترین اثر فلسفه جدید به طرز هندسی نوشته شده است تا اندیشه را مانند براهین اقلیدسی ثابت و روشن سازد. ولی این عمل ایجاز و در هم فشردگی معضلی با آورده است که برای هر سطر کتاب یک شرح کشاف لازم است. فلاسفه اسکولاستیک نیز افکار خود را به همین روش بیان میکردند ولی این طور فشرده و موجز نبود و چون نتیجه قبلا معلوم بود چندان اشکال و ابهام تولید نمیکرد. دکارت این فکر را تلقین کرده بود که فلسفه هنگامی صحیح و درست خواهد شد که مانند ریاضیات ثابت شود؛ ولی هرگز این فکر را عملی نکرده بود. اسپینوزا با این ذهن ریاضی که پایه هر روش محکم علمی محسوب میشود، فکر دکارت را تعقیب کرد در حالی که تحت تاثیر اکتشاف کپرنیک و کپلر و گالیله قرار گرفته بود. نتیجه این کار در نظر اذهان سست، تمرکز بیهودهای است که در ماده و صورت انجام گرفته است. ما خودمان را این طور تسلی میدهیم که این فلسفه هندسی یک بازی شطرنج مصنوعی فکر است که در آن اصول متعارفه و تعاریف و قضایا و براهین مانند شاه و فرزين و فیل و رخ و پیاده بکار رفته است و اسپینوزا به این وسیله خود را در گوشه عزلت مشغول ساخته است. نظم و ترتیب با اذهان ما سازگار نیست؛ ما دوست داریم که در عالم خیال بدون مقصد معینی راه برویم و از رویاها و احلام خود فلسفه موقتی ناپایداری بسازیم. ولی اسپینوزا میخواست هرج و مرج غیر قابل اغماض جهان را به وحدت و نظم مبدل کند، وی آن قدر که برای درک حقیقت به "جوع البقر" گرفتار بود، تشنه زیبایی نبود. هنرمند در نظر او معماری است که بنایی از اندیشه بسازد که دارای کمال صورت و تناسب باشد.
خلاصه اسپینوزا را نباید خواند، بلکه باید به دقت تحقیق و برسی کرد، باید به آن همانگونه نزدیک شد که به هندسه اقلیدس نزدیک میشوند؛ در این کتاب دویست صفحهای یک عمر اندیشه بدون کوچکترین نظر سطحی و بیفایده گنجانیده شده است. اگر یک دوره به سرعت آن را خوانیدند خیال مکنید که به عمق آن پی بردهاید، در این کتاب فلسفی کوچکترین چیزی که بتوان ان را کنار گذاشت وجود ندارد. هر قسمتی مربوط به قسمت ما قبل است، هر جملهای که به نظر روشن یا بیفایده میرسد ممکن است اساس یک مسئله منطقی مهم باشد. شما هیچ قسمت مهم را نمیتوانید به دقت دریابید مگر آنکه تمام کتاب را به دقت و از روی فکر خوانده باشید. ما نمیخواهیم مثل «یاکوبی» با هیجان مبالغهآمیز بگوییم که «اگر کسی یک جمله از این کتاب اسپینوزا را نفهمیده باشد تمام آن را نفهمیده است.» اسپینوزا در قسمت دوم کتاب خود میگوید: "در اینجا بدون تردید دچار سرگردانی میشود و برای تجهیز خود میخواهد خیلی از چیزها را به یاد بیاورد؛ از این جهت تقاضا میکنیم که به آرامی با من بیایید و تا تمام کتاب را نخوانده است، حکمی نكند." کتاب را یکباره مخوان، بلکه بتدریج و در جلسات متعدد مطالعه مکن. پس از آن که تمام کردی برای فهم آن مطالعه آن را از سر بگیر. بعد برخی از شروح آن را مطالعه نما؛ مانند «اسپینوزا» تالیف پالک و "تحقیق درباره اسپینوزا " اثر مارتینو و بهتر آن است که هر دو را بخوانی. پس از آن بالاخره دوباره کتاب «اخلاق» را بخوان که در این صورت آن را کتاب جدیدی خواهی یافت. پس از آنکه دوباره آن را به آخر رساندی تا ابد شیفته و دلباخته فلسفه خواهی بود. "ویل دورانت"
خلاصه به گفته ولفسن این کتاب مکاتبه اسپینوزا با جهان نیست، بلکه مکاتبه اوست با خودش.
با وجود این در این کتاب نظم و ترتیب دقیقی درکار است. عبارات دقیقا با هم مرتبط است و معنای عمیقا با هم متصل، استعمال واژهها اتفاقی و سرسری نیست. بلکه هر واژهای در نهایت دقت انتخاب شده است. تکرار و تغییر اصطلاحات و عبارات و جملات هم بیهدفی و بیجهتی نیست، بلکه هر تکراری را هدفی معقول است و هر تغییری را جهتی منطقی. اما آنجا سوالی پیش میآید که از کجا بفهمیم كه تفسير و تاویل ما و یا دیگران درست است؟ جواب روشن است، زیرا گفته شد که در بین معانی و مفاهیم کتاب ارتباط و اتصالی دقیق است. بنابراین اگر تفسیر ما با کل نظام فکری موجود در این کتاب سازگار و ملایم شد، میدانیم که درست است. که اگر تحکمی و نادرست بود، با معنای دیگر منسجم و ملایم نمیشد.