به خاطر خواهرم
توي اولين خاطرهم سه سالمه و دارم سعي ميكنم خواهرم رو بكشم. بعضي وقتها اينقدر واضح يادم ميآد كه خارش دستم رو از روي روبالشي و نوك تيز دماغ خواهرم رو كف دستم حس ميكنم. هيچ شانسي در مقابل من نداشت، با اين حال باز موفق نشدم. بابام اومد داخل اتاق. بيدار شده بود چيزي بخوره. اون شب خواهرم رو نجات داد. من رو برگردوند توي تختم و گفت: «اين اتفاق ديگه هيچوقت نبايد بيفته.» بزرگتر كه شديم، انگار من وجود نداشتم، مگه توي مسائلي كه به خواهرم ارتباط پيدا ميكرد. وقتي روبهروم اون سمت اتاق خوابيده بود، نگاش ميكردم. سايه بلندي تختهامون رو به هم ميرسوند. راههاي پيش روم رو ميشمردم: سم ريختن توي غذاش، نگه داشتن سرش زير آب، اصابت صاعقه، و...
کارهای کوچک اما بزرگ
داستان روایت کنندۀ زنی پرستار و چهل و اندی ساله و سیاهپوست به نام “روث” است، که با وجود سابقه طولانی کاری اش مورد بی مهری نژادپرستانۀ پدری سفیدپوست و افراطی به نام “تورک” قرار میگیرد و در مسیر محاکمات و مسائل حقوقی با وکیل زن سفیدپوستی به نام “کندی” آشنا میشود و این آشنایی نقطۀ عطف داستان و آغاز تغییراتی در شخصیت هریک از این سه کاراکتر اصلی میگردد. نکته جالب در بیشتر آثار پیکولت این است که او برای جلوگیری از جانبداری و از طرفی دیگر، دادن حق برابر و آزادی به کاراکترهایش، رمان خود را به فصولی تقسیم میکند که در هرکدام یک شخصیت از زاویۀ دید خود به شرح ماوقع میپردازد. در رمان حاضر، “کارهای کوچک اما بزرگ”، نیز سه شخصیت اصلی داستان که در بالا به آنها اشاره شد، راویان اصلی میباشند. این نکته زمانی جالب میگردد که یک اتفاق واحد فرصت آن را می یابد تا از دیدگاه دو یا سه نفر روایت شود و هشیارانه تصمیم گیری به عهده خود خواننده واگذار می گردد.