خواهران باربارن
اريك امانوئل اشميت
مترجم: عاطفه حبيبی
«دركم كن موييزت. دوست دارم تمام عمرم را با فابين بگذرانم چون دوستش دارم، اما از كجا بدانم كه ميشود؟ "تمام عمر"... خيلي مبهم است، نه؟ تازه فابين فقط همين تابستان اينجاست. سپتامبر برميگردد به ليون. زندگي من همين حالاست، نه فردا. بعدش هم، اداي كسي را كه خيلي تعجب كرده در نياور، من و تو صد بار در موردش حرف زديم، ما ازدواج را قبول نداريم. اگر بشود خب بهتر است، اما اگر نشد به هر حال با فابين ميمانم.»