آخرین رُز کشمیری
افسر ارشد منطقه، سرگرد هَری، نگاهی به زیر و بالای میز انداخت. چشمان فرا برّاق، صورتهای خالمخالی، حرفهای پراکنده، نامفهوم و بریده بریده، تردیدی نبود که وقتی پرنتیس آنجا حضور نداشت گفتوگوها فرو مینشست و برای پر کردن شکافها و اختلافات، نوشخواری جریان مییافت. و اکنون هم که پرنتیس نبود. رفته بود به کلکته برای شرکت در مصاحبهای که برای ترفیعش به درجهی ارشد ترتیب داده بودند. «اما چرا جایلز؟ چرا من نه؟» هر بار فقط یک نفر از آنها میتوانست ترفیع بگیرد و این بار آن یک نفر هم پرنتیس بود. این بار هم پرنتیس توانسته بود موانع را پشت سر بگذارد و خدا میداند کی دیگر شاید فرصتی برای ارتقای او دست دهد. واقعاً به این ترفیع درجه نیاز داشت. به پولش نیازمند بود. به زودی صاحب فرزندانی میشد که برای تحصیل باید میفرستادشان به انگلستان. پیشتر هم همسرش دایماً مینالید و گله میکرد و او هم از آن گلهها دیگر به ستوه آمده بود، از آن درد دلهای بیپایان «هیچی نداریم بپوشیم، فقط یک اسب کالسکه داریم، پس کی میتوانیم اسباب اثاثیه و مبلمان خودمان را بخریم.» او بهشدت نیاز داشت به این ترفیع درجه و آن وقت پرنتیس گرفته بودش. پرنتیس پرادعا و گزافهگو!
پل سنلوئیسرِی
تورنتون وایلدر
علیرضا دوراندیش
پل سنلوئیسری رمانی است که باعث تثبیت تورنتون وایلدر در ادبیات امریکا شده است. این کتابِ برندهی جایزهی پولیتزر 1928 شکل و سبک روایی بسیار خاصی دارد و بیشتر به ادبیات امریکای لاتین نزدیک است. از طرفی این کتاب با درونمایهی فلسفیعرفانیاش قرابت کمنظیری با ادبیات و فرهنگ فارسی و شرقی هم دارد، بهطوریکه ردپای بسیاری از باورهای فرهنگی و دینی مشرقزمین را میتوان در آن دید و این موضوع شاید چندان عجیب نباشد وقتی در زندگینامهی نویسنده میخوانیم که وی بخشی از زندگیاش را در مشرقزمین گذرانده است...
زن آندروس
تورنتون وایلدر
علیرضا دوراندیش
رمانی عاشقانه که در زمان پیش از مسیحیت اتفاق می افتد.
تورنتون وایلدر (به انگلیسی: Thornton Wilder) (۱۸۹۷–۱۹۷۵) داستانسرا و نمایشنامهنویس برجستهٔ آمریکایی بود.
در سال ۱۹۳۸ با خلق نمایشنامه معروف خود «شهر ما» موفق به دریافت جایزه پولیتزر شد. او قبل از آن در سال ۱۹۲۷ رمانی جنجالبرانگیز با عنوان «پل خلیج سن لوئیس ری» را به رشته تحریر درآورد که به تقابل سرنوشت، عدالت و نوعپرستی میپردازد. داستان سرنوشت پنج مسافری است که از روی پلی که به استواری شهرت دارد میگذرند و ناگهان پل میشکند و این پنج نفر به خلیج سقوط میکنند. داستان حالتی روایتگونه دارد و کشیشی به نام «برادر جانیپر» راوی آن است که سرنوشت تکتک قربانیان را روایت میکند و سعی در شرح عملکرد قدرت الهی در سرنوشت آدمی دارد.
تورنتون وایلدر در سال ۱۹۶۲ اولین نشان افتخار ملی ادبی را در مراسمی خاص در کاخ سفید دریافت کرد. از آخرین رمانهای او میتوان به «روز هشتم» به سال ۱۹۶۷ اشاره کرد. تورنتون وایلدر در ۷ دسامبر ۱۹۷۵ چشم از جهان فروبست.