دیوار
علیرضا غلامی
«دیوار» نخستین رمان غلامی است و در پشت جلد آن نوشته شده که او در رمانش زندگی انسانی را روایت میکند که در یک موقعیتِ داستانی همه آنچه را در اطرافش هست با جزئیات میبیند، میشنود و فقط روایتشان میکند. همچنین در توضیح دیگری در پشت جلد کتاب آمده که «جنگ یک واقعیت هولناک است که هر طور به آن نگاه کنیم، زندگی انسانها را دگرگون میکند، باورهایشان را تغییر میدهد و دنیای متفاوتی پیشِرویشان میگذارد.» نویسنده در آغاز رمانش با احترام به لویی فردینانسلین، اِریش ماریا رمارک، کنوت هامسون، گونتر گراس، یاروسلاو هاشک، ماسوجی ایبوسه، نورمن میلر، مارک تواین، ارنست همینگوی، جوزف هِلر، رومن گاری، آلبر کامو، کریستوفر آیشروود، احمد محمود و احمد دهقان، داستانش را به کسانی تقدیم کرده که در جنگ هشتساله جان دادند و از ایران و مردمش دفاع کردند. این رمان یک راوی نوجوان دارد که با خونسردی ناشی از موقعیتی که در آن قرار دارد، دنیای اطرافش را روایت میکند. راوی بینام داستان کمکم و با حمله دشمن به شهرشان از مسیر عادی زندگیاش منحرف میشود و در طول زندگي به فردی نامطلوب برای اطرافیانش تبديل ميشود. غلامي در گفتوگو با «ايبنا» درباره ايده نوشتن اين رمان ميگويد: بهنظرم زخمی که آن هشت سال روی شهرها گذاشت، کم از زخمی نبود که مرزهای ایران برداشتند. از زخم شهرها کمتر نوشته شده. اما حدود سه سال پیش بود که در تقاطع انقلاب ـ وصال نمایشگاه عکسی با موضوع دفاع مقدس برگزار شده بود. من هم از آنجا رد میشدم. بلندگوها مارش نظامی پخش میکردند و یک جوان هم شربت پخش میکرد. وقتی داشتم شربت میخوردم، چشمم به عکس عجیبی افتاد. تعدادی جنازه بچه ابتدایی کنار هم چیده شده بود. دو مرد پاسدار جلوی آنها ایستاده بودند. پشت جنازهها نردهای گذاشته بودند و پشت نردهها مردها و زنهای زیادی ایستاده بودند و همهچیز در آن عکس منجمد شده بود. فقط نگاه میکردند. یک لحظه با خودم فکر کردم که اگر یکی از آن بچهها زنده میماند و جنازهها را میدید، چه عکسالعملی نشان میداد؟ این فکر مدتی ذهنم را مشغول کرد و ایده اولیه قصه را شکل داد. میخواهم بگویم نوجوانهای زیادی در آن دوره کشته شدند و نوجوانهای زیادی هم زنده ماندند که شاهد مرگ اطرافیانشان بودند. هم شهر و هم آدمها از آن اتفاقها زخم برداشتند. من هم از آن زخمها نوشتهام.