اعترافات یک قاتل
یوزف روت
ترجمه: علی اسدیان
در پشت جلد این اثر آمده است:
« یوزف روت این رمان را در ایام مهاجرت در پاریس نوشت. راوی داستان مردی است میانسال، پسر نامشروع یک شاهزاده روسی،خبرچین و جاسوس سابق پلیس مخفی مخوف روسیه تزاری، که شیب از شبهای دهه ۳۰ میلادی در کافهای در پاریس سرگذشت خود را برای چند تن از مشتریان تعریف میکند. این سرگذشت چنان پرماجراست که شنوندگان خود را مسحور میکند و مفهوم زمان و مکان ضمن نقل آن رنگ میبازد. یوزف روت در این رمان نیز مانند بسیاری از آثارش به سرگذشت انسانهایی میپردازد که همواره در جستوجوی هویت خویشند و دانسته و ندانسته عدالتی را میجویند که وجود ندارد.»
افسانه ی میگسار قدیس
در بخشی از این اثر می خوانیم:« یکباره رو به سمت راست گرداند و به کارولینه نگاهی انداخت. اکنون چیزی توجهش را جلب کرد که دیروز از چشمش پنهان مانده بود: ردپای پیری بر چهره ی کارولینه. او کنارش خفته بود، رنگ پریده و پف کرده، سنگین نفس، غرق در خواب صبحگاهی زنان گذرکرده از بهار عمر. آندریاس به دگرگونی حاصل از گذر ایام پی برد، ایامی که خود او را هم بی نصیب نگذاشته بود. دریافت که خود نیز دگرگون شده است. تصمیم گرفت بی درنگ از جا برخیزد و به حکم سرنوشت از آن جا دور شود و پای به روزی تازه بگذارد، یکی از همان روزهای تازه ی مألوف خویش...» افسانه ی میگسار قدیس، مجموعه ی سه داستان بلند بسیار مشهور از یوزف روت است، شامل وزنه ی نادرست، افسانه ی میگسار قدیس و لویاتان. یوزف روت، روزنامه نگار و رمان نویس اتریشی عمده ی شهرتش را مدیون آن دسته از آثارش است که به زندگی پس از جنگ در اروپا می پردازد. مارش رادتسکی، ایوب و افسانه ی میگسار قدیس از آثار شاخص اویند. در سال های ۱۹۳۰ آثار روت کم تر به مسائل روزمره می پرداختند و نوعی نوستالژیای ماخولیایی نسبت به زندگی اشرافی اروپای مرکزی قبل از ۱۹۱۴ پیدا می کنند. غالب شخصیت هایش ولگردهای بی خانمانی اند به دنبال مکانی برای زندگی، به خصوص مهاجران اتریش قدیم و یهودی ها که با سقوط امپراتوری های گذشته خانه ی حقیقی شان را از دست داده اند. این رویکرد گذشته محور روت به نوعی در تقابل با رویکرد ملی گرایانه ی زمانه اش است که در قالب نازیسم شیوع پیدا کرده بود. با ذکر این نکته ی مهم که روت یهودی بود و در اوج به قدرت رسیدن هیتلر کشورش را برای همیشه به مقصد فرانسه ترک کرد.
عصیان
شما هرگز آندریاس رمان «عصیان» را از یاد نخواهید برد همانطور که گرگور سامسای «مسخ» را همانطور که راسکلنیکف «جنایت و مکافات» را. پس از خواندن این کتاب شما تا همیشه با آندریاس زندگی خواهید کرد، با او حرف خواهید زد و روزی نزد او اعتراف خواهید کرد که شما هم گمان میکنید اسیر چنین سرنوشتی خواهید شد. و این هنر روت است. روت همچون نوابغ داستاننویسی در داستانش پرترهای را تصویر میکند که مثل یک همزاد با ما زندگی میکند و مثل یک پیشگو از سرنوشت محتوممان خبر میدهد. پرترهی زندگی انسانی که تصور میکند قانون نجاتدهنده است اما همین قانون از او یک عصیانگر میسازد.