در حال نمایش 5 نتیجه

نمایش 9 24 36

اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران

1,200,000 تومان
ن. و. پیگو لوسکایا ترجمه عنایت الله رضا جلد نرم کمیاب ۱۳۷۲چاپ ۷۶۴ص

به زمامداران شوروی

300,000 تومان
الکساندر سولژنیتسین ترجمه دکتر عنایت الله رضا

آخر امسال نود ساله می شد. چهره و پیام اخلاقی اش یادآور ترکیبی بود از پیامبران عهد عتیق و نویسندگان بزرگ روس. با این که بیست سال در غرب زندگی کرد، بیش از آن که مبلغ زندگی معاصر غرب شود، منتقد آن شد. برای شناخت او باید سنت ادبی روسی را در نظر گرفت که "ادبیات نباید در جستجوی زیباشناسی ناب، از محدودۀ جهان خاکی خارج شود. او چون تولستوی، داستایفسکی و تورگنیف بر این باور بود که نویسنده باید با مسائل اجتماعی مهم رویارو شود ولو این که این رویارویی او را در تضاد با نظریات متداول و ایدئولوژی های حاکم قرار دهد." در سنت نویسندگان روسی هنر با آفرینش خیال، معادل نیست. از دید آنها میان صنعتگری ادبی و ابداع پیوندی الزامی وجود ندارد. بلکه هنر نویسنده در مهارت او در انتخاب، شکل دادن، و ارائه اطلاعات حقیقی در ساختاری منسجم و نیز در توانایی او برای درک الگوها و قیاس هاست. از همین رو سولژنیتسین نوشت که او آمده تا حقیقت را بازسازی کند. الکساندر سولژنیتسین، که یکشنبه ۳ اوت در مسکو درگذشت، در ۱۱دسامبر ۱۹۱۸ در کیسلوودسک در کوهستان های قفقاز به دنیا آمد. از فرزندان "اکتبر" بود. اصطلاح فرزند اکتبر در مورد کودکانی به کار می رفت که اندکی پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به دنیا آمده بودند. پدرش اهل قفقاز و مادرش اوکرایینی بود. پدر الکساندر پیش از تولد او از دنیا رفت و او در دامن مادر بزرگ شد. کودکی الکساندر در سختی و مشقت گذشت و با وجود آنکه اغلب دوستان خانوادگی اش نظر خوشی نسبت به حکومت نداشتند، او شیفته ایدئولوژی کمونیسم شد و در اواخر دهۀ ۱۹۳۰ از پیروان سرسخت مارکس و لنین گردید. در ۱۹۳۷ وارد دانشگاه روستوف شد. علاقه اش به ادبیات بود اما در ریاضیات و فیزیک تخصص گرفت. "این انتخاب رشته به خاطر مادر بیمارش بود که به سل مبتلا شده بود و مشکل می توانست از روستوف نقل مکان کند و یا در آنجا تنها بماند. در نتیجه سولژنیتسین نمی توانست به یکی از دانشگاه هایی برود که ادبیات در آنها در سطحی بالاتر از دانشگاه روستوف تدریس می شد. در سالیانی که در پی آمد سولژنیتسین این تصمیم خود را مشیتی الهی دانست زیرا دقیقا به خاطر دیپلم ریاضی اش بود که از اردوگاه کار اجباری آزاد گردید – آن هم در زمانی که سلامتش در تهدید بود – و به محیط نسبتا امن تر انستیتویی وابسته به یکی از زندان ها منتقل شد. در بهار ۱۹۴۱ سولژنیتسین با درجۀ ممتاز فارغ التحصیل شد و به جای این که به جستجوی شغلی برآید تصمیم گرفت در دانشگاه مسکو تمام وقت به تحصیل ادبیات بپردازد. اما وقتی در ژوئن آن سال به مسکو رسید حملۀ آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی شروع شد و نقشه هایش به باد رفت. بی درنگ وارد خدمت نظام شد. در ۱۹۴۲ افسر شد و دیری نپایید که فرماندهی یک واحد آتشبار را به عهده گرفت و تا ۱۹۴۵ در خط مقدم جبهه ماند. دو بار نشان شهامت گرفت و به درجۀ سروانی رسید. "آنچه روزگارش را تیره و تار کرد رعایت نکردن جوانب احتیاط سیاسی بود. ماه ها با افسری همقطار در واحدی دیگر مکاتبه می کرد. سابقۀ دوستی این دو از روستوف بود. این دوست نیز مانند سولژنیتسین دربارۀ استالین و سیاست هایش دچار تردیدهای جدی شده بود. به این پندار که نامه های خصوصی خیلی سطحی بازرسی می شوند، دو دوست عقایدشان را با اندک پرده پوشی ابراز کرده بودند"...

خاطرات بوریس باژانوف

450,000 تومان
بوریس باژانوف ترجمه: دکتر عنایت الله رضا

گفتگو با استالین

تومان
اثر میلوان جیلاس ترجمه دکتر عنایت الله رضا چاپ اول 1363 324ص جلد نرم کمیاب