ابله
مترجم: سروش حبیبی
شاهکار «داستایوسکی» دربارهی «مویخکین»- آخرین فرزند یک خاندان بزرگ ورشکسته است- که پس از اقامتی طولانی در سوییس برای معالجهی بیماری، به میهن خود باز میگردد. او که نجیبزادهای خوشقیافه و تحصیلکرده است، به افسردگی و بیارادگی مبتلاست و نه آرمانی دارد و نه هدف و احساس خاصی. او شاید بیش از حد نیکوسیرت و خوشقلب است، آنگونه که همگان «ابله» میپندارندش و جدی نمیگیرند. چرا که دنیا دیگر جایی برای خوبی و بخشندگی ندارد.
ابله (۳جلدی)
پرنس میشکین، آخرین فرزند یک خاندان بزرگ ورشکسته، پس از اقامتی طولانی در سوئیس برای معالجۀ بیماری، به میهن خود باز میگردد. بیماری او رسماً افسردگی عصبی است ولی در واقع دچار نوعی جنون شده است که نمودار آن بیارادگی مطلق است. بهعلاوه، بیتجربگی کامل او در زندگی، اعتماد بیحدی نسبت به دیگران در وی پدید آورده است. او در پرتو وجود روگوژین، همسفر خویش، فرصت مییابد که نشان دهد برای مردمی واقعاً نیک، در تماس با واقعیت، چه ممکن است پیش آید. روگوژین این جوان گرم و روباز و بااراده، به سابقه همحسی باطنی و نیاز به ابراز مکنونات قبلی، در راه سفر سفره دل خود را پیش میشکین، که از نظر روحی نقطه مقابل اوست، میگشاید. روگوژین برای او عشق قهاری را که نسبت به ناستازی فیلیپونا احساس میکند باز میگوید. این زن زیبا، که از نظر حسن شهرت وضعیت مبهمی دارد، به انگیزه وظیفهشناسی نه بیاکراه، معشوقه ولینعمت خود میشود تا از این راه حقشناسی خود را به او نشان دهد. وی که طبعاً مهربان و بزرگوار است، نسبت به مردان و بهطورکلی نسبت به همه کسانی که سرنوشت با آنان بیشتر یار بوده و به نظر میآید که برای خوار ساختن او به همین مزیت مینازند نفرتی در جان نهفته دارد. این دو تازه دوست، چون به سنپترزبورگ میرسند، از یکدیگر جدا میشوند و پرنس نزد ژنرال اپانتچین، یکی از خویشاوندانش میرود به این امید که برای زندگی فعالی که میخواهد آغاز کند پشتیبانش باشد…
جنایت و مکافات
نويسنده: فئودور داستایفسکی
مترجم: مهری آهی
فیودور داستایفسکی داستاننویس روس (1881-1821) از رماننویسان واقعگرا و بزرگ قرن نوزدهم بود. دربارۀ نویسنده و اَثر پدر وی پزشکی از طبقۀ متوسط بود که به خاطر بدرفتاری با کشاورزانش به دست آنها کشته شد. فئودور از دانشکده نظامی، مهندسی گرفت ولی بعدها شغل دولتی را رها کرد و سالها در فقر زندگی کرد. چرا که گاه ولخرجی میکرد و هست و نیستش را بر سر قمار میگذاشت و به خاطر بدهکاری زیاد مجبور میشد آثارش را پیشفروش کند.
وی حساسیت بالایی داشت و عصبی بود و چند سال بعد نیز دچار بیماری صرع شد. فئودور در بیست و پنج سالگی اولین رمان کوتاهش را با نام «مردم فقیر» به نکراسف شاعر و مدیر مجلهای ادبی داد و وی آنقدر از خواندنش هیجان زده شد که ساعت چهار بامداد به در خانهاش رفت تا به او تبریک بگوید. در بیست و هشت سالگی به جرم عضویت در گروهی سیاسی تا پای اعدام رفت ولی در آخرین لحظه به فرمان تزار به زندان سیبری فرستاده شد. در سی و چهار سالگی ازدواج کرد. هشت سال بعد همسرش مرد. چندی بعد هم با منشی تند نویسش ازدواج کرد که همین زن دوم با تأسیس شرکت نشر آثارش باعث شد در دهه آخر عمر غم نان نداشته باشد.
داستایفسکی جنایت و مکافات را اول بار در 45 سالگی در یک مجله منتشر کرد. این رمان به خاطر ساختار خوب و محتوای عمیقش از نظر رتبهبندی بالاتر از رمانهای «ابله»، «خاطرات خانه مردگان» و «جن زدگان» ولی کمی پایینتر از رمان «برادران کارامازوف» است. داستان از یک نظر رمانی پلیسی است چون در آن قتل و قاتل و پلیس وجود دارد با این تفاوت که داستان از دید قاتل تعریف میشود و به جای عمده شدن کشف قاتل در داستان، روان پر رنج قاتلی روشنفکر تجزیه و تحلیل میشود. به علاوه تلاش بازرس باهوش برای کشف جرم باعث میشود خواننده بیشتر نگران قاتل داستان باشد تا پلیس. قاتلی که مثل همه شخصیتهای مهم داستایفسکی روانی پیچیده دارد و به راحتی نمیتوان او را محکوم کرد.
همیشه شوهر
فئودور داستایوسکی
ترجمه علی اصغر خبره زاده
همیشه شوهر، داستانی ست (به طور غیر مستقیم) پیرو ِ مردی که "همیشه شوهر" است! و به نظر نمی آید شخصیت اصلی ِ داستان باشد . به جای او ٬شخص ِ اصلی مردی ست به نام ولچانینف ٬مجرد ٬ ثروتمند کمی عیاش و البته مبادی ِ ادب در بیشتر مواقع ٬ که این روزهای کتابی٬ اوضاعش ـــ همچون خود ِ داستایوسکی وقتی که این کتاب را می نوشته ـــ بسیار آشفته و درهم است! وقتی همه چیز از درون و بیرون بهم گره خورده و گیجی بسیاری به بار آورده و شخص را دچار مرض مالیخولیا کرده! او این روزها به طرز غریبی خاطراتی از گذشته به یاد می آورد که به طور شگفت موجب شرمش میشود و از خود بیزاری. در همین اثنی یکی از رفقایش پس از نُه سال با وضعی آشفته به دیدنش می آید و ماجراهای تازه ای آغاز میشود. .
سبک داستایوسکی، نه سلیس است نه روان و نه زیبا. اما قوی است و محکم و رسا و کاماً مختص به خود اوست. قیودی که در زبان روسی زیاد استعمال می شود در این اثر مخصوصاً زیادتر هستند. این عیوب مخصوصاً در اولین فصل خودنمایی می کنند. مانند چند اثر از کارهای اولیه اش، ابتدای آن دشوار و ست است. هر شخصیت، و مخصوصاً پاول پاولوویچ تروسوتسکی با طرز سخن مخصوص به خودش حرف می زند، تعبیرات مخصوص به کار می برد. لحن کلام و سیاق جمله ها مختص بین سال های 1860-1880 می باشد. لحنی که مخصوصاً در برخی محافل نیمه اشرافی، کارمندان عالی ادارات و ملاکان ولایتی آن زمان به کار می رفته است.