اما ابرها
در قند هندوانه
دست آخر
ساموئل بکت
مترجم: مهدی نوید
یه دیوونه رو میشناختم که فکر میکرد دنیا به آخر رسیده. نقاش بود و حکاک. خیلی دوستش داشتم. میرفتم و میدیدمش، توی دیوونهخونه. با دستهام میگرفتمش و میکشوندمش کنار پنجره. ببین! اونجا! ذرتهای در حال قد کشیدن! حالا اونجا! ببین! بادبونهای قایقهای ماهیگیری! همه ی اون زیبایی! دستش رو پس میکشید و به کنج خودش برمیگشت. هراسون بود. هر چی دیده بود خاکستر بود.
فسهها
-
نام نویسنده : ساموئل بکت
-
نام مترجم : مهدی نوید
گربهی درون
- نام نویسنده : ویلیام اس. باروز
- نام مترجم : مهدی نوید
ویلیام سیورد باروز دوم (به انگلیسی: William Seward Burroughs II) که اغلب با نام ویلیام اس. باروز شناخته میشود (۵ فوریه ۱۹۱۴–۲ اوت ۱۹۹۷) داستاننویس، مقالهنویس و منتقد اجتماعی آمریکایی است. او نوه ویلیام باروز اول و پدر ویلیام باروز سوم است. باروز یکی از چهرههای اصلی نسل بیت و ادبیات پستمدرن به شمار میرود.
بخش عمدهای از آثار او شرححالگونههایی از تجربیاتش در اعتیاد به مواد افیونی در پنجاه سال پایانی عمر اوست.
همهی وجودش حلاوتی وحشی و ناب ساطع میکند که در تاریکی جنگل با جیغهای کوتاه و گوشنواز در مأموریتی مرموز میپرد. همچنین هالهای از زوال و ملال این موجود کوچک و سادهدل را احاطه کرده. طی قرنها بارها و بارها رها شده است، در کوچههای شهر پذیرای مرگ شده است، در زمینهای خالی ظهری سوزان، تکههای ظروف سفالی، گزنهها، دیوارهای گِلی ویران. بارها و بارها به عبث در طلب کمک گریسته است.
مالون میمیرد
ساموئل بکت
مترجم: مهدی نوید
بله، روزگاری بود که بیدرنگ شب میشد و با جستوجوی گرما و تکههای تقریباً خوردنی بهخوبی میگذشت. و تصور میکنی که این وضع تا آخر همینطور باقی میماند. اما ناگهان همهچیز دوباره شروع به خشموخروش میکند، در جنگلهایی از سرخسهای بزرگ گُم میشوی یا در زمینهای بایرِ در معرض بادهای شدید میچرخی، تا اینکه کنجکاو میشوی که آیا بیخبر مردهای و به دوزخ رفتهای یا باری دیگر در جایی حتا بدتر از جای قبلی به دنیا آمدهای.
ننامیدنی
ترجمهی مهدی نوید
شايد يک رؤياست، همه يک رؤياست، که غافلگيرم میکرد، بيدار میشوم، در سکوت، و ديگر هرگز نمیخوابم، اين من میشود، يا رؤيا، باز هم رؤيا، رؤيای سکوتی، سکوتی رؤيايی، لبريز نجواها، نمیدانم، فقط کلمات است، بيداری هرگز، فقط کلمات، چيز ديگری نيست، بايد ادامه دهی، همينوبس، چندی ديگر متوقف میشوند، خوب میدانم، حسش میکنم، چندی ديگر ترکم میکنند، سکوت میشود، لحظهای، چند لحظهی ناب، يا مال من میشود، آنکه ماندنی است، که نماند، که هنوز میماند، اين من میشود، بايد ادامه دهی، نمیتوانم ادامه دهم، بايد ادامه دهی، ادامه میدهم، بايد کلمات را بگويی، تا آن وقت که چيزی ازشان باقی مانده، تا وقتی که مرا بيابند، تا وقتی که مرا بگويند، درد غريب، گناه غريب، بايد ادامه دهی، شايد پيش از اين تمام شده است، شايد پيش از اين مرا گفتهاند، شايد مرا به آستانهی قصهام رساندهاند، روبهروی دری که به قصهام گشوده میشود، که غافلگيرم میکند، اگر باز شود، اين من میشود، سکوت میشود، آنجا که هستم، نمیدانم، هرگز نمیدانم، در سکوت نمیدانی، بايد ادامه دهی، نمیتوانم ادامه دهم، ادامه میدهم.