۲۴ ساعت از زندگی یک زن
اثري گيرا و خواندني و تاملبرانگيز كه 24 ساعت از زندگي يك زن بورژوايي اروپايي را به تصوير ميكشد و با نگاهي دقيق و قلمي توانا از پنهانيترين انگيزههاي زنان يعني ميل به حمايت و فرزندپروري، ميل شديد به مقبوليت و مهر پايانناپذير آنان به حفظ بقا سخن ميگويد.
آبی زنبور عسل
لائورا آلکوبا
ترجمه شبنم سنگاری
لائورا آلکوبا نویسندهی فرانسوی زبان متولد آرژانتین در کتاب آبی زنبور عسل داستان مهاجرت خود به کشور فرانسه را نقل میکند. او فرزند پدر و مادری مبارز و انقلابی است که در ده سالگی به مادرش که به فرانسه پناهنده شده بود می پیوندد.
کتاب حاضر روایتی است متفاوت از کودکی و تبعید، از عشق فرزندی و یادگیری یک زبان بیگانه که به زبان ساده و بیپیرایهی یک کودک ده ساله حکایت میشود.
این کتاب در تابستان 2013 نامزد جایزهی فینا و جایزهی مدیسیس شده است .
آدم کجا بودی؟
هاینریش بُل
مترجم: سارنگ ملکوتی
صدای شلیک گلوله هفتم به گوشش خورد . و پیش از انفجار آن ، فریادی سر داد ، فریاد بلندی که چند ثانیه طول کشید . و او ناگهان فهمید که مردن ساده ترین کار نیست . . ((از متن کتاب آدم کجا بودی))
بعد از هیتلر همه ی آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است… اما یک چیز نابودشده هم بود که فقط ما روشنفکران آن را می فهمیدیم و آن خیانت هیتلر به “کلمات” بود. خیلی از کلمات شریف دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند، پوچ شده بودند، مسخره شده بودند، عوض شده بودند، اشغال شده بودند. کلماتی مانند آزادی ، آگاهی ، پیشرفت ، عدالت!” ..
— آیا میتوان گفت یک مرد تمامی یک ملت است؟ آیا همهی آلمانیها هیتلر بودند؟ چه کسی میدانست بر سر جلادانش چه آمده و چه سرنوشتی در انتظار آنهاست؟ ملت فریب خورده، خسته و نا امید کشان کشان و با ضرب و زور به دنبال سردمداران خود روان است؛ کسانی که اکنون پشیمانند، ولی جرات ابراز پشیمانی ندارند: خستهاند، اما راحت و پناهی برای آنها وجود ندارد. راه برگشتی نیست ، سراشیب سقوط، سرنوشتی تلخ برای آنان رقم زده که هیچ یک گریزگاهی ندارد. ماندن و رفتن هر دو به یک چیز ختم میشود : مرگ. و کسانی که ظاهرا ( مرگ را در اختیار دارند )، خود قربانی آن هستند. دنیا سکوت کرده و از بزرگترین نیروی بشری، یعنی عشق، همکاری ساخته نیست. غالب و مغلوب هر دو میسوزند و نابود میشوند، تا روزی که خداوند از بلندای آسمان به اعماق خاک ندا دهد: آدم، کجا بودی؟
آگوست
آنجا که ایمانم را رها کردم
ژروم فراری نویسنده آرژانتینی دغدغه سیاست دارد. رمان « آنجا که ایمانم را رها کردم » داستان سیاسی است. رو در رویی شکنجه گر و شکنجه شده در زندان سیاسی با مامور امنیتی . فراری لحظات این تقابل و کنش انسان ها را در شرایط مختلف به استادی ترسیم کرده است و خواننده را همراه خود به هزار توی درونی آدم ها می کشاند تا تصویر « ایستادگی و تسلیم و بر عقیده پای فشردن و یا از دست رفتن باور » را به زیبایی در برابر خواننده قرار دهد. فراری نویسنده توانایی از آمریکا لاتین است که ادبیات غنی آن در سال های اخیر در بین خوانندگان فارسی زبان علاقمندان جدی داشته است و نویسندگان این منطقه توانسته اند به خوبی در دل ایرانیان جای خود را باز کنند.