برنده تنهاست
پائولو کوئلیو
پروانه طاهری
جاسوس (سرگذشت یک رقصنده)
پائولو کوئلیو
اعظم خرام
ماه اکتبر سال 2017 که فرا برسد، يک سده از مرگ پرسشبرانگيز ماتا هاري، سپري شده است. سرگذشت پرفراز و نشيب اين زن که به اتهام جاسوسي عليه فرانسه در برابر جوخه اعدام ايستاد، چه در چند پاراگراف صفحهاي از ويکيپديا و چه در زندگينامهاي چند صد صفحهاي، تکاندهنده، شگفتانگيز، انگيزهبخش و فراموشنشدني است. افسونگر، قرباني خشونت جنسي، قرباني بازيهاي سياسي کشورهاي متخاصم، مادر بيبهره از حق سرپرستي فرزند، قرباني خشونت خانگي، رامشگر، جاسوس، هنرمند تابوشکن، انسان جهانوطن، انسان جنگزده، روسپيِ اعيان و اشراف ... زندگي ماتا هاري شهرفرنگي است از همه اين نقشها و با اينحال او همه اينها بود و هيچ کدام نبود.
گرترود مارگارت زله معروف به ماتا هاری (به انگلیسی: Margaretha Geertruida (Grietje) Zelle) (۷ اوت ۱۸۷۶–۱۵ اکتبر ۱۹۱۷) رقاص هلندی-آلمانی و متهم به جاسوسی در جریان جنگ جهانی اول در خاک فرانسه برای آلمانیها بود. ماتاهاری، نام هنری او یک واژه مالایائی و به معنی آفتاب است.
مارگارتا گریتجه که نام هنریاش ماتا هاری بود، در هلند زاده شده بود و در پاریس به رقاصی و فحشا مشغول بود. او سال ۱۹۰۵ پس از جدایی از همسرش کار خود را شروع کرد و نام ماتا هاری را برای خود برگزید.
او زندگی بی بند و باری داشت و با ثروتمندان حشرونشر می کرد و در ادامه با بسیاری از سیاستمداران و افسران ارشد نظامی رفت و آمد پیدا کرد.
هلند در جریان جنگ اول جهانی اعلام بیطرفی کرد و همین مساله به ماتا اجازه میداد آزادانه از مرز کشورهای اروپایی عبور کند.
او در این دوره از سوی دستگاه اطلاعاتی بریتانیا به ظن جاسوسی برای فرانسه تحت نظر قرار داشت هر چند فرانسویها بعدها این مسأله را رد کردند.
در ژانویه ۱۹۱۷ وابسته نظامی آلمان در مادرید پیام رادیویی محرمانهای برای برلین ارسال کرد که در آن به اظهارات جاسوسی با اسم رمز H۲۱ اشاره شده بود.
دستگاه اطلاعاتی فرانسه این پیام را رمزگشایی کرد و مشخص شد H۲۱ کسی نیست جز ماتا. ماتا در اکتبر ۱۹۱۷ در پاریس بازداشت و به اتهام جاسوسی محاکمه شد. او به اعدام محکوم شد و در سپتامبر همان سال در چهل و یک سالگی به جوخه اعدام سپرده شد.
جسد او برای مطالعات پزشکی به موزه آناتومی پاریس فرستاده شد و در آنجا به نمایش گذاشته شد. در سال ۲۰۰۰ متوجه شدند که سر و پیکر او ناپدید شده است. ظاهرا در سال ۱۹۵۴ بعد از جابجایی موزه، پیکر او مفقود شده بود!
خیانت
پائولو کوئلیو
اعظم خرام
پائولو کوئلیو اینبار به سراغ ملالتهای زندگی زناشویی رفته و تلاشهای زنی افسرده و ایستاده بر لبة خیانت را به تصویر کشیده است.
اين رمان، داستان زني است كه در چهارمین دهة زندگیاش دچار بحران هيجانات دوران جوانياش ميشود. نويسنده با نگاهی تيزبينانه به انگيزههاي روانشناسانة خيانت، خواننده را به سفر درون احساسات بشري دعوت ميكند.
در بخشی از رمان میخوانیم: «به نظر میرسد بازار خیانت رشد خیرهکنندهای داشته است. این فقط کارآگاهان نیستند که سود میبرند. برنامهنویسها هم نرمافزارهایی تولید کردهاند که ساده و راحت کار میکند؛ به این شکل که درست در زمان تعیینشده، تلفن همراهتان پیامکی برای شریک زندگیتان میفرستد، پیامکی مبنی بر اینکه شما هنوز در دفتر کارتان هستید. سپس هنگامی که شما آزاد هستید و دارید شامپاین مینوشید، پیامک دیگری ارسال میشود و اعلام میکند که به دلیل ملاقاتی غیرمنتظره کمی دیرتر به خانه میرسید… اما علاوه بر کارآگاهان و برنامهنویسان، هتلداران هم واقعا برندهاند. از هر هفت نفر سوئیسی، یک نفر بیوفاییهای خارج از چهارچوب ازدواج دارد…»
کوئلیو را با رمان کیمیاگر و نامههای عاشقانة یک پیامبر میشناسیم. او از تاثیرگذارترين نويسندگان عصر ماست که آثارش به زبانهای مختلف ترجمه شده و ميليونها نسخه از آنها در 170 كشور جهان به فروش رفته است. رمان «خیانت» سال 2013 به بازار جهانی کتاب آمد.
کیمیاگر
نام نویسنده : پائولو کوئلیو
نام مترجم : حسین نعیمی
رمان کیمیاگر، اثر پائولو کوئلیو نویسنده مشهور برزیلی، از رمانهای بسیار پرفروش دههٔ پایانی قرن بیستم جهان است. این کتاب در بیش از ۱۵۰ کشور منتشر شده و به بیش از ۵۲ زبان ترجمه شده است.
این رمان دربارهٔ چوپانی اسپانیایی به نام سانتیاگو است که زادگاهش را در اندلس ترک میکند و به شمال آفریقا میرود تا گنجی مدفون را در حوالی اهرام مصر پیدا کند. در این راه، با زنی کولی، مردی که خودش را پادشاه میداند، و یک کیمیاگر آشنا میشود و عاشق فاطمه، دختر صحرا میشود. همهٔ این افراد، سانتیاگو را در مسیر جستجویش هدایت میکنند. هیچکس نمیداند این گنج چیست و آیا سانتیاگو میتواند بر موانع راهش در صحرا غلبه کند؟ اما چیزی که در آغاز ماجراجویی کودکانی به نظر میرسید، سرانجام به جستجوی گنجی مبدل میشود که فقط در درون میتوان آن را یافت.
کیمیاگر
پائولو کوئلیو
آرش حجازی
پائولو کوئیلو در سال ۱۹۴۷ در ریودوژانیرو به دنیا آمد . در نوجوانی کنجکاو و سرکش بود در دوران دانشجویی مبارز و بی آرام . و چند بار به زندان افتاد . بعد از پایان دوران دانشجویی، مدتی ترانه سرای بزرگترین ارکستر راک در برزیل بود و همراه هنرمندان موسیقی به کشورهای دور و نزدیک سفر کرد. در سال ۱۹۸۸ رمان «کیمیاگر» خود را به دست چاپ رسید . این رمان پس از مدتی در ردیف پر فروش ترین کتاب های دنیا جای گرفت، و نویسنده اش به شهرت جهانی رسید. «کیمیاگر» به ۵۹ زبان ترجمه شد و در ۱۶۸ کشور جهان ، ۶۰ میلیون نسخه آن به فروش رسید.
در نقدها و بررسیها، این احتمال مطرح شده که رمان کیمیاگر پائولو کوئلیو تحت تأثیر یا با اقتباس از داستانی در دفتر ششم مثنوی معنوی اثر مولوینوشته شده باشد. هرچند پائولو کوئلیو خود تأثیرگیری اش را از مثنوی نفی نمیکند، اما ادعا میکند این رمان را با الهام از داستانی در هزار و یک شبترجمه خورخه لوئیس بورخس با نام قصه دو رویابین نوشته است که شاید خود الهام بخش مولوی بوده. لازم است ذکر شود که پائولو کوئلیو در جوانی در هیئت یک هیپی در سفری که به ایران داشته در محضر عارفی بنام ضیاالدین مولوی که آرامگاه وی در خانقاه ظهیرالدوله در دربند تجریش قرار دارد، با اندیشهها و افکار مولانا و به احتمال زیاد با این داستان مولوی آشنایی یافت. منتقدی به نام نیراو بات ادعا میکند که این داستان از یک افسانه انگلیسی به نام دستفروش سوافهام" گرفته شده باشد که لئو پروتز نیز در داستان شبی در زیر پل سنگی و خورخه لوئیس بورخس در قصه دو رویابین از آن الهام گرفتهاند.
در مواردی کیمیاگر با شازده کوچولو اثر سنت اگزوپری مقایسه شده که در آن، شازده کوچولو سیاره کوچکش را به دنبال کشف چیزهای بزرگتر رها میکند و در پایان پی میبرد که گنج واقعی در سیاره خودش است.شباهتهای زیادی هم بین کیمیاگر و رمان سیذارتا اثر هرمان هسه وجود دارد. گاهی هم این رمان با داستان پسر گمشده انجیل مقایسه میشود.
کیمیاگر
کیمیاگر تلاش های یازده ساله نویسنده برای رسیدن به اکسیر جوانی است. ولی پس از قبول شکست در یافتن اکسیر جوانی، مسئله برای نویسنده به امری نمادین تبدیل می شود و حاصل آن کتاب پیش رو. حاصل این غوغا و تلاش بدانجا ختم می شود که اکسیر را باید در روح خود بیابیم؛ فقط هنگامی حقیقتی را می پذیریم که نخست در ژرفای روحمان انکارش کرده باشیم. نباید از سرنوشت خود بگریزیم، زیرا دست خداوند بی نهایت سخاوتمند است.
هیپی
پائولو کوئلیو
ترجمه: مهدی آقامحمدزنجانی
پائولو کوئلیو نویسنده مشهور برزیلی کتاب رمان «هیپی» را بر اساس تجربه شخصیاش نوشته است. تنها جزئیات افراد دچار تغییراتی شدهاند اما همه آنچه در این کتاب روایت میشود واقعی است.
موضوع رمان به سفری باز میگردد که پائولو کوئلیو در سال ۱۹۷۰ با قطار از آمستردام به استانبول انجام داد. پائولو در آمستردام با دختری به نام کارلا آشنا میشود و این دو تصمیم میگیرند با اتوبوس به نپال سفر کنند. با وجود اینکه زمان زیادی از آشنایی این دو نمیگذرد، اما در همان ۲۴ ساعت اولیه متوجه میشوند که رابطهشان کیفیت بالایی دارد و به همین سرعت به همدیگر وابسته شدهاند.
کارلا با وجود این وابستگی، اما در مورد سرنوشت چنین رابطهای بلاتکلیف است. از طرفی دلش نمیخواهد همراهی پائولو را از دست بدهد و از سوی دیگر برنامهای هم برای ازدواج در زندگیاش ندارد.
سفر نپال به نظر دختر، شگفتانگیزیهای خاص خود را داشت و به همین دلیل تصمیم گرفت همراهی پائلو را از دست ندهد.
آنها در طول راه، ماجراهای فوقالعادهای از عشق و بیداری معنوی را تجربه میکنند و به تدریج دستخوش تغییراتی عمیق میشوند که ارزشهای جدیدی را در زندگیشان به ارمغان میآورد.
پائولو کوئلیو با توجه به تجارب غنی که در طول زندگیاش داشته، در این کتاب ما را به عقب بازمیگرداند تا خاطرات نسلی را زنده کند که آرزوی صلح و این جسارت را داشتند تا تا قواعد موجود را درهم شکنند. در «هیپی» او ما را با مردی برزیلی آشنا میکند که میخواهد نویسنده شود و به دنبال معنایی عمیقتر از زندگیاش است.
سفر، پائولو را از آمریکای جنوبی به میدان مشهور «دَم» در آمستردام میکشاند. جایی که جوانان لباسهای رنگارنگ و پرنشاطی بر تن کردهاند، موسیقی گوش میکنند و در جستجوی حقیقتاند.
هیپی داستان همین سفری است. سفری که اولویتها و ارزشهای آدمها در آن تغییر میکند. عشقی که مایه بیداری است و باعث انتخاب و تصمیمگیری میشود و سبب آغاز دورهای تازه میشود … برای همین است که میگوید: «اگر میخواهی در مورد خودت بیاموزی، با کشف جهان پیرامونت شروع کن.»
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
پائولو کوئلیو
آرش حجازی
ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد رمانی از پائولو کوئلیو.
داستان درمورد ورونیکای ۲۴ سالهٔ اسلوونیاییست که علیرغم زندگی نرمالش تصمیم به خودکشی میگیرد.
این کتاب تا حدودی بر پایهٔ تجربیات شخصی کوئلیو ازبیمارستانهای روانی مختلف است و حول محور دیوانگی میچرخد. داستان حاوی این پیام است: «عقلانیت انبوهی از دیوانگیهاست».