آدمهای عادی پرواز نمیکنند
پاول وژینف
حضرت وهریز
آنتوان بيوهمردي است در آغاز چهل سالگي. آهنگسازي مطرح، منزوي، منطقي و محكم. و داروتيا دختري است متفاوت از ديگران. كودكي دشواري را با ناپدري پشت سر گذاشته و پزشكان ميگويند كه او مانند ديگران نيست. بيمار است. ديوانه است. و از نشانههاي ديوانگياش اين است كه ميتواند فكرهاي ديگران را بخواند. آنتوان و داروتيا شبي به طور اتفاقي با هم آشنا ميشوند. در يكسو، دختري با تواناييهايي حيرتانگيز و در سوي ديگر، مردي منطقي و سرد و گرم روزگار چشيده كه به سادگي به هيجان ميآيد... داستان در دوره اوج اقتدار حزب كمونيست بلغارستان نوشته و منتشر شده است.