دوره گردها
پل هاردینگ
مجتبی ویسی
قسمت های زیبایی از کتاب:
درد در سینه ات و تلاطم در روحت نشانه ی آن است که هنوز زنده ای ، هنوز انسان ، و هنوز گشاده در برابر زیبایی جهان حتی اگر به فراخور این حال عملی انجام نداده باشی .
چه باک از اندوه و سختی و رنجشی که از رفتن تو به جا می ماند ، شاید از همه بیشتر برای من – فقط کاش از مدار این دایره ی تنگ و سرد پا فراتر می گذاشتی ، تا وقتی ، یک میلیون سال بعد ، اگر باستان شناسان گرد و خاک از لایه ی این دوره از جهان ما برمی گرفتند ، حد و حدود اتاق های خانه ی ما را معین می کردند ، علامت می زدند و هر بشقاب و پایه ی میز و استخوان ساق پا را می شمردند ، تو آنجا نمی بودی ، بقایای اندام تو آنجا نمی بود تا پیدایشان کنند و برچسب نوجوان مذکر بر آن بزنند ، جز اسرار می بودی ،موجودی که هیچ گاه از وجودش حتی آگاه نمی شدند تا از رازش سر درآورند.