نام نویسنده : جورج الیوت
نام مترجم : رضا رضایی
نام انتشارات : نی
0 تومان
نام نویسنده : جورج الیوت
نام مترجم : رضا رضایی
جرج الیوت (به انگلیسی: George Eliot) (نام واقعی: ماری آن، ماریان، کراس و نِ اوانز) (زاده ۲۲ نوامبر ۱۸۱۹ در چیلور کتون در وارویکشایر انگلستان – درگذشته ۲۲ دسامبر ۱۸۸۰ درلندن) رماننویس انگلیسی دوران ویکتوریا و ایجاد کنندهٔ روش آنالیز روانشناسی شخصیتهای رمانها مدرن است. آثار معروف او آدام بد (۱۸۵۹)، آسیابی بر رودخانه (۱۸۶۰)، سیلاس مارنر(۱۸۶۱)، میدلمارچ (۱۸۷۱–۷۲) و دانیل دروندا (۱۸۷۶) میباشند.
ماری آن ایوانس نام مستعار مردانهٔ جورج الیوت را برای خود انتخاب کرد تا اطمینان یابد آثارش مورد توجه جدی مخاطبان قرار میگیرند. اگرچه نویسندگان زن در آن زمان آزادانه نام اصلیشان را در آثار خود مینوشتند؛ اما او میخواست تا تنها یک نویسندهٔ داستانهای عاشقانه نباشد.
وی از پدری نجار و بنا متولد شد. وی فرزند سوم خانواده بود. اولین اثر ادبی مهم او در سن ۴۳ سالگی (۱۸۶۲) منتشر شد، که ترجمهٔ «زندگی مسیح»، اثر «دیوید استرائوس» بود. او یکی از برجستهترین نویسندگان عصر ویکتوریا است و آثارش که داستان آنها بیشتر در انگلستان به وقوع میپیوندند، بهخاطر دیدگاههای رئالیسم و روانشناختی شهرت دارند.
در سال ۱۸۶۴ «آموس بورتون»، اولین قسمت از داستانهای «صحنههای زندگی روحانی»، را در مجلهٔ «بلکوود» منتشر کرد. اولین رمان کاملش در سال ۱۸۵۹ بهنام «آدام بید» بهچاپ رسید، که مورد استقبال فراوان و البته کنجکاوی مردم قرار گرفت.
بعد از موفقیت رمان «آدام بید» تا ۱۵ سال بعد از آن به نوشتن رمانهای محبوب ادامه داد. در همان سال رمان «آسیاب رودخانهٔ فلاس» را نوشت و آن را به همسرش «جورج هنری لیوس» تقدیم کرد. آخرین رمان جورج الیوت در سال ۱۸۷۳ بهنام «دانیل دروندا» منتشر شد. این نویسنده روز ۲۲ دسامبر ۱۸۸۰ بعد از دو سال درگیری با بیماری کلیوی در سن ۶۱ سالگی درگذشت.
معروفترین رمان الیوت «میدلمارچ» (۱۸۷۱–۱۸۷۲) است که نقطهٔ عطفی در تاریخ رمان محسوب میشود. بعد از «جین آستین»، هیچ نویسندهای به اندازهٔ الیوت در آثارش صریحاً به بیان مشکلات اجتماعی و انتقادهای سیاسی نپرداخت. رمانهای «افسانهٔ جوبال» و «فلیکس هالت افراطی» منحصراً آثار سیاسی او هستند. این نویسنده در عرصهٔ تاریخ نیز دست بهقلم بود و رمان تاریخی «رومولا» را که در آن فلورانس قرن پانزدهم را بهتصویر کشیده است، نوشت.
الیوت اگرچه بهدلیل حجم فروش کتابهایش چندان موفق نبود، اما هنوز هم از لحاظ سبک نوشتاری مورد احترام ادبیاتدوستان است. او هفت رمان و ۱۱ کتاب شعر از خود بهجا گذاشته است.
آثار معروف او «آدام بید» (۱۸۵۹)، «آسیاب رودخانهٔ فلاس» (۱۸۶۰)، «سیلاس مارنر» (۱۸۶۱)، «میدلمارچ» (۲–۱۸۷۱) و «دانیل دروندا» (۱۸۷۶) هستند.
در سلسله زمان نویسان بزرگ انگلیسی در قرن نوزدهم،که از جین آستین و خواهران برونته آغاز میشود و به چارلز دیکنز و تاماس هاردی میرسد.جورج الیوت به سبب مهارت و ژرف بینی اش در توصیف انگیزه ها مقام منحصر به فردی دارد،به طوری که بسیاری از نقادان مدرن او را بزرگ ترین رمان نویس انگلیسی قرن نوزدهم می دانند.
ادام بید رمانی است درباره آدم های معمولی که زندگی ساده ای دارند و روابط آن ها نیز در محیط کوچک شان ساده می نماید،اما آیا این نظم عادی ادامه میابد؟تقدیر چه ها در آستین دارد؟ضربه سرنوشت چه گونه فرود می آید؟
درباره آدام بید:
آدام بید اولین رمان بلند جورج الیوت است که در سال 1859 به چاپ رسید. ایده ی داستان بر گرفته از شرح حالی است که عمه اش الیزابت اوانس، مبلغ فرقه ی متدیست، برای او باز گو می کند. شرح حالی مربوط به شبی است که او در سلول زندانیان محکوم به اعدام در ناتینگهام به همراه دختری که به جرم قتل دخترش در انتظار اعدام است سپری کرده است. این رمان به طور استثنایی توسط منتقدان زمان خودش مورد استقبال قرار گرفت که تصویر سازی زندگی روستایی و بررسی شخصیت ها ، به ویژه همسر مارتین، خانم پویستر، را مورد تحسین قرار دادند.
خلاصه داستان:
آدام بید که در دهکده ی هی اسلوپ به نجاری می پردازد، عاشق هتی سورل، دختر خواهر مزرعه داری به نام مارتین پویستر است. هتی مجذوب اشراف زاده ای به نام آرتور دونی ثورن می شود و غرورش به اندازه ای است که بتواند رویای همسر ارباب شدن را در سر بپروراند. آدام لاس زنی آرتور را با نگرانی فزاینده می بیند و تمامی تلایش هایش جهت مداخله بی ثمر است. آرتور هتی را اغوا می کند و سپس او را ترک می کند. هنگامی که هتی، دل شکسته از بی وفایی آرتور، موافقتش را به ازدواج با آدام اظهار می کند، آدام مزد وفاداری اش نسبت به هتی را می گیرد. اما هتی خود را بار دار می یابد و در تلاشی بی ثمر جهت یافتن معشوقش، از خانه می گریزد. در غم ترک هتی، همدم آدام دختر جوانی به نام دینا موریس، مبلغ فرقه ی متدیست، می شود که برادر آدام به نام سث نومیدانه عاشق اوست. هتی نگون بخت که موفق به یافتن آرتور دونی ثورن نمی شود، متهم به جرم قتل فرزندش می شود و سپس محکوم می شود. دینا تسلی بخشش می شود و انتهای رمان چگونگی مواجهه شدن هتی، به کمک دینا، را با مراحل اثبات بی گناهی اش توصیف می کند. اما مجازات هنی به تعویق می افتد و در نهایت محکومیتش به تبعید تخفیف می یابد. بعدها آدام با دینا ازدواج می کند.
ناموجود
نام نویسنده : جورج الیوت
نام مترجم : رضا رضایی
نام انتشارات : نی
وزن | 996 گرم |
---|
مترجم: سروش حبیبی
شاهکار «داستایوسکی» دربارهی «مویخکین»- آخرین فرزند یک خاندان بزرگ ورشکسته است- که پس از اقامتی طولانی در سوییس برای معالجهی بیماری، به میهن خود باز میگردد. او که نجیبزادهای خوشقیافه و تحصیلکرده است، به افسردگی و بیارادگی مبتلاست و نه آرمانی دارد و نه هدف و احساس خاصی. او شاید بیش از حد نیکوسیرت و خوشقلب است، آنگونه که همگان «ابله» میپندارندش و جدی نمیگیرند. چرا که دنیا دیگر جایی برای خوبی و بخشندگی ندارد.
مترجم: پیمان خاکسار
داستان انتشار اتحاديهي ابلهان نوشتهي جانکندي تول داستان غريبي است. جانکندي کتاب را در سيسالگي نوشت و بعد از اينکه هيچ ناشري زير بار چاپ آن نرفت به زندگي خود پايان داد. مادرش يازده سال تلاش کرد تا بالاخره دانشگاه لوييزيانا راضي به انتشار کتاب شد. کتاب به محض انتشار غوغا به پا کرد و همان سال ــ 1981 ــ جايزهي پوليتزر را ربود و پس از آن تبديل به يک کالت شد. شايد بتوان محبوبيت کتاب را با ناطور دشت سلينجر مقايسه کرد. ايگنيشس جي رايلي قهرمان کتاب يک دن کيشوت امروزي است که وادار ميشود از خلوت خود بيرون بيايد و با جامعهاي که از آن متنفر است روبهرو شود و به شيوهي ديوانهوار خود با آن بستيزد. بسياري از منتقدان، اتحاديهي ابلهان را بزرگترين رمان کمدي قرن ميدانند.
«تو اصلاً تو خيابون سن ژوزف چيکار داشتي؟ اونجا که فقط انباره و اسکله. اصلاً آدم از اونجا رد نميشه. اونجا اصلاً جزء مسيراي ما نيست.» «راستش اين رو نميدونستم. از سر ناتواني اونجا توقف کردم تا خستگي درکنم. گاهگداري هم رهگذري عبور ميکرد که متأسفانه ميلي به هاتداگ نداشت.» «پس اونجا بودي. واسه همينه که هيچي نميفروشي. شک ندارم که داشتي با اون گربهي لعنتي بازي ميکردي.» «حالا که اشاره کرديد ياد يک و يا شايد دو حيوان اهلي افتادم که اون حوالي پرسه ميزدن.» «پس داشتي با گربههه بازي ميکردي.» «نه. من با گربه بازي نميکردم. من فقط گربه رو برداشتم تا کمي نازونوازشش کنم. گربهي گلباقالي بسيار ملوسي بود. بهش يک هاتداگ تعارف کردم ولي از خوردنش امتناع کرد. حيواني بود باسليقه و نجيب.»
بهزاد عبدي
باران
تقصیر لباس ها نبود اگر هر کجا رفتی مشتی دکمه جا گذاشتی
هنوز موهایت از دودکش نقاشی بالا می رود این شهر تا ابد آلوده است از هرچه خبر این همه کلاغ اشکی که به پای من ریختی امروز اقیانوس شده دور سرم می چرخد
می چرخیم غرق می شویم بی عصایی که بشکافد چشم هایت را
تقصیر درخت ها نیست اگر دهانت بوی علف می دهد همیشه به وقت خداحافظی از تنت به جای دست گل سرخ به من می روید
بوی برف رد پایی نداشت تو آن قدر دور رفتی که آهسته آهسته قسمتی از شب شدی
بعد از تو هرچه آفتاب خود را تکه تکه کند هیچ جای این زمین گرم نخواهد شد
قبرستان مست کرده زیر گریه می زند دریا می شود به پای ما می افتد
قبرستان با آخرین سنگ به آشپزخانه رسیده و ساق های خیس مادر به فکر زمین است که ما هر چه زیر پایش را کندیم بهشتی پیدا نشد
در نبود تو ناگهان آن قدر بزرگ شدیم که از کوهستان صخره به دوش برگردیم زیر لب بگوییم: باران همیشه فردای آخرین روز می بارد باران همیشه شبیه تو می آید
آنتونی دوئر (انگلیسی: Anthony Doerr؛ زادهٔ ۱۹۷۳) یک رماننویس اهل ایالات متحده آمریکا است. در سال ۲۰۱۵ وی به خاطر نوشتن رمان همه نوری که ما نمیتوانیم ببینیم برنده جایزه پولیتزر برای داستان شد. وی همچنین برنده جایزه کمک هزینه گوگنهایم و نامزد جایزه کتاب ملی آمریکا در بخش داستانی بوده است.
می دانی ورنر همه می گویند من شجاع هستم وقتی که بینایی ام را از دست دادم همه گفتند شجاع هستم وقتی پدرم رفت همه گفتند شجاع هستم.
اما این شجاعت نیست چون من چاره ی دیگری ندارم من از جایم بلند میشوم و زندگی را ادامه میدهم مگر تو همین کار را نمی کنی؟مگر تمام مردم این کار را نمی کنند؟ و ورنر آرام میگوید سالها بود که این جرعت را نداشتم اما شاید امروز این کار را در برابر چشمان خودم انجام دادم.
خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا (به اسپانیایی: Jorge Mario Pedro Vargas Llosa) (زادهٔ ۲۸ مارس ۱۹۳۶) داستاننویس، مقالهنویس، سیاستمدار و روزنامهنگار پرو است. یوسا یکی از مهمترین رماننویسان و مقالهنویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. وی هم اکنون به دعوت دانشگاه پرینستون به عنوان استاد مهمان در این دانشگاه به تدریس مشغول است.
کتاب سور بز جنجال بزرگی به پا کرد زیرا در آن به زندگی رافایل لئونیداس تروخیو، دیکتاتور دومینیکن، پرداخته بود. در زندگی این موجود وحشی، فساد و خونخواری و جنون همهٔ رهبران دیکتاتور و چگونگی تبدیل انسان به اهریمن را نشان میدهد. این جنجالآفرینی از دنیای یوسا دور نیست. او کلمات را مینهای کاشته شدهای میداند که باید در ذهن یا اخلاق یا حافظهٔ خواننده منفجر شوند.
شناخت آثار ماندگار کلاسیک و پی بردن به نقش آنها در تحول ادبیات و هموار کردن راه نویسندگان دوران های بعد، برای خوانندۀ ادبیات ضرورت مطلق دارد. گوستاوفلوبر در شمار نویسندگانی است که آثارش هم به اعتبار شخصیت ها و هم به سبب نوآوری هایی که راهگشای نویسندگان بعد از او، از هر مکتب و هر نحله، بوده، بی گمان جایگاهی والا در ادبیات جاودان جهان دارد. ماریو بارگاس یوسا در عیش مدام ما را با شخصیت و زندگی فلوبر و دیدگاه های ادبی و اجتماعی او آشنا میکند و گام به گام پنج سال تلاش توان فرسا و پرشکوه این نویسنده را در آفرینش مادام بوواری، مهم ترین رمان او، پی می گیرد و آنگاه با تحلیلی موی شکافانه ابعاد گوناگون این رمان را که خود نخستین رمان مدرن می خواندش برای خواننده روشن می کند.
ویلیام فاکنر
مترجم: نجف دریابندری
جان که میدادم (ترجمه شده به گوربهگور در فارسی) (به انگلیسی: As I Lay Dying) رمانی است اثر ویلیام فاکنر نویسنده شهیر آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات که نخستین بار در سال ۱۹۳۰ در آمریکا چاپ شد. عنوان کتاب برگرفته از کتاب ششم ادیسه اثر هومر است که در آن آگاممنون خطاب بهاودوسئوس جمله عنوان کتاب یعنی «As I Lay Dying» را به کار میبرد.
…. این رمان را فاکنر در 1930- یک سال پس از (خشم و هیاهو) نوشته است. خود او مدعی بود که نوشتن آن را در ظرف شش هفته- آن هم با کار شبانه، پای کورهی آتش یک نیروگاه محلی – به پایان رسانده و پس از آن هم دستی در آن نبرده است؛ ولی ساختمان داستان و ظرافت پیوندهای آن چنان است که خواننده گمان میکند باید بیش از اینها وقت و (عرق ریزی روح) صرف پروراندن آن شده باشد. در هر حال، این رمان را بسیاری از منتقدان سادهترین و در عین حال کاملترین رمان فاکنر میدانند. برخی حتی آن را شاهکار او نامیدهاند. آنچه مسلم است، این رمان همیشه مدخل خوبی به دنیای شگفت و پر آشوب داستانهای فاکنر به شمار رفته است؛ اگرچه در مورد همین رمان هم باید گفت که سادگی آن تا حدی فریبنده است و دقایق آن غالباً در نگاه اول آشکار نمی شود.
اما بوواری یکی از شاخص ترین چهره های ادبیات همه ی دوران هاست. سرگذشت پر تبو تاب و سرنوشت رقت انگیز او، با دقت و عمقی که فلوبر ترسیم میکند ، او را از جایگاه یک زن جاه طلب سیری ناپذیر شهرستانی بالا می کشد و به سطح شخصیت های سترگ اساطیر، ترازدی و تاریخ می برد . هنر فلوبر و تاثیر عمیق او بر ادبیات مدرن از همین تلفیق تناقص آمیز ناشی میشود: بیان به شدت واقع گرایانه ،«سرد » و «پزشک» وار از وضعیت های خطیر که تا پیش از اوعادت داشتیم آن ها را در تراژدی ها و منظومه های حماسی بخوانیم...
نگارش مادام بوواری از سپتامبر ۱۸۵۱ تا آوریل ۱۸۵۶ به مدت پنج سال در کرواسه طول کشید. در این مدت فلوبر روزانه بیش از چند خط نمینوشت و مرتب مشغول ویرایش نوشتههای پیشین بود و هرآنچه را بر کاغذ میآورد با صدای بلند برای خود میخواند. او برای غنا بخشیدن به داستان علاوه بر بیان داستان اصلی، به بیان چند خاطره و چگونگی ارتباطش با لوئیز کوله پرداخته است. او که بسیار با شخصیت مادام بوواری همذاتپنداری میکردهاست، در نامهای گفتهاست که هنگام نوشتن صحنه سم خوردن اما بوواری، مزه آرسنیک را در دهان خود احساس میکردهاست.
هانریش بُل
مترجم: محمد اسماعیلزاده
این کتاب شرح مشقتهای راوی است در دوران جوانی برای کسب درآمد و نان درآوردن. داستانِ مربوط به سالهای قحطی و گرسنگی است. سالهایی که «فندریش» جوان به «نان» فکر میکند و از واژهی «مناسب و ارزان» متنفر است. او که مدام ، به شکلی بیمارگونه در حال وصف گرسنگی خویش است دختری از آشنایانش را میبیند که به شهر آمده تا معلم شود. «بل» میکوشد تقابل با گرسنگی و تاثیر آن بر احساس و اندیشه را تصویر کند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.