در کتاب جامعه باز و دشمنان آن، فیلسوف کارل پوپر دفاع از سنت لیبرال دموکرات را در برابر آنچه که به عنوان تهدیدات دوگانه مارکسیسم و فاشیسم میداند، بیان میکند. پوپر با نقد دیالکتیک هگلی شروع می کند، که به اعتقاد او توجیهی برای توتالیتاریسم فراهم می کند. او سپس توجه خود را به مارکس معطوف می کند و هم ماتریالیسم دیالکتیکی و هم جبر تاریخی او را نقد می کند. سرانجام، پوپر راه سومی را بین آنچه که او به عنوان شرارت رقابتی مارکسیسم و فاشیسم میداند، ارائه میکند. به نظر او، تنها راه تضمین آزادی و برابری واقعی، از طریق یک نظام دموکراتیک مبتنی بر حاکمیت قانون و حمایت از آزادی های مدنی است. او اصرار دارد که چنین نظامی تنها زمانی امکان پذیر است که شهروندان آن آرمان های شک و انتقاد را به عنوان بخش مرکزی فرهنگ سیاسی خود پذیرفته باشند. استدلال پوپر در نهایت بیانگر ایمان به نظام دموکراتیک و پتانسیل آن برای ایجاد یک جامعه عادلانه و باز است.
او استدلال می کند که اگرچه افراد در تعقیب اهداف خود آزادند، اما باید این کار را مسئولانه و با درک منافع مشترک و انسانیت مشترک خود انجام دهند. دیدگاه لیبرال دمکراتیک پوپر توسط متفکران در سراسر طیف سیاسی، از فمینیست ها گرفته تا آزادیخواهان، پذیرفته و اقتباس شده است. این منبع مهم الهام برای کسانی است که به دنبال دفاع از آزادی و دموکراسی در برابر مخالفان ایدئولوژیک آن هستند. راه پیش رو، به گفته پوپر، از طریق سیستمی از جوامع باز است که مفاهیم کثرت گرایی، آزادی و مدارا را در بر می گیرد. او استدلال می کند که یک جامعه آزاد یک جامعه باز است و باز بودن تنها ضامن یک جامعه واقعا آزاد است.
به این ترتیب، او معتقد است که تنها راه رسیدن به آزادی از طریق گفتگو است. تنها از طریق قرار دادن ایده های خود در معرض انتقاد و بحث است که می توانیم واقعاً آزاد باشیم. این تنها راه فرار از بن بست ایدئولوژی های توتالیتر است. او جامعه ای مبتنی بر اصول آزادی فردی، دموکراسی و تبادل آزاد افکار را پیشنهاد می کند. چنین جامعهای نسبت به همه اندیشهها باز و مدارا خواهد بود و هرگونه تلاش برای تحمیل جهانبینی واحد را رد میکند. این چشم انداز از یک جامعه باز، به جای هر ایدئولوژی یا مجموعه ای از باورهای از پیش موجود، مبتنی بر تحقیقات علمی است. از نظر پوپر، جامعه باز باید به عنوان یک کار در حال پیشرفت تلقی شود، زیرا ما پیوسته برای پیشرفت کار و تلاش می کنیم.
دیالکتیک و توتالیتاریسم
پوپر کتاب جامعه باز و دشمنانش را با نقد دیالکتیک هگلی آغاز می کند. پوپر استدلال می کند که برخلاف آنچه هگل معتقد بود، تاریخ از طریق تز، آنتی تز و سنتز پیشرفت نمی کند. بلکه تاریخ مجموعه ای از رویدادهای تصادفی است که مشروط به اعمال و به ویژه اشتباهات افراد است. این بدان معناست که چیزی به نام اجتناب ناپذیری تاریخی وجود ندارد. ما نمی توانیم سیر آینده تاریخ را پیش بینی کنیم. تنها راه پیشرفت از طریق آزمون و خطا، از طریق آزمایش و انتقاد مداوم از ایده های ما است. این روش علمی است و تنها راه رسیدن به معرفت واقعی است.
پوپر این روش را در علوم اجتماعی به کار میبرد و استدلال میکند که آنها را باید بهعنوان نظریههای موقتی دید که همیشه در معرض نقد و بازنگری قرار دارند. او اصرار دارد که ما هرگز نمی توانیم حقیقت پدیده های اجتماعی را بدانیم. تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که تئوری هایی را توسعه دهیم که کم و بیش در توضیح و پیش بینی آنها مفید باشند. این یک چالش مستقیم با اعتقاد مارکسیستی به جبر تاریخی است، که معتقد است تاریخ توسط عوامل اقتصادی تعیین می شود و مبارزه طبقاتی در نهایت منجر به سوسیالیسم نقد پوپر از دیالکتیک مهم است زیرا اساس نقد او از مارکسیسم را تشکیل می دهد.
به نظر پوپر، ماتریالیسم دیالکتیکی مارکس شکلی از جبرگرایی است که به طور اجتناب ناپذیری به سوسیالیسم منتهی می شود. این به نوبه خود منجر به ظهور دولت توتالیتر می شود، زیرا دولت تلاش می کند اراده خود را به نام پیشرفت تاریخی بر توده ها تحمیل کند. در نتیجه، پوپر استدلال می کند که مارکسیسم ایدئولوژی خطرناک و مخربی است.
پوپر معتقد است که اعتقاد به اجتناب ناپذیری تاریخی منجر به نوعی از خود ارضایی در میان افرادی می شود که فکر می کنند قدرتی برای تأثیرگذاری بر تغییر ندارند. این به نوبه خود منجر به پذیرش توتالیتاریسم می شود، زیرا مردم به این باور می رسند که هیچ کاری که انجام می دهند نمی تواند مسیر تاریخ را تغییر دهد. پس از نظر پوپر، تنها راه اجتناب از توتالیتاریسم، اعتقاد به آزادی و مسئولیت فردی است. او اصرار می ورزد که ما باید هر گونه تصور ناگزیر تاریخی را رد کنیم و در عوض این ایده را بپذیریم که تاریخ منوط به اعمال افراد است. او خواستار جامعه ای مبتنی بر مدارا و کثرت گرایی است که در آن افراد در بیان عقاید خود و به چالش کشیدن یکدیگر آزاد باشند. این تنها راه جلوگیری از استبداد ایدئولوژیک و تضمین یک جامعه آزاد و باز است. فراخوان پوپر برای یک جامعه باز اکنون بیش از هر زمان دیگری مرتبط است، زیرا ما در تلاش برای کنار آمدن با چالش های دوگانه اقتدارگرایی و افراط گرایی هستیم.
مارکس: ماتریالیسم دیالکتیکی و جبر تاریخی
در قسمت دوم جامعه باز و دشمنان آن، پوپر توجه خود را به مارکس معطوف می کند. پوپر ابتدا ماتریالیسم دیالکتیکی مارکس را نقد می کند و استدلال می کند که این ماتریالیسم مبتنی بر درک نادرستی از فیزیک است. او سپس استدلال می کند که جبرگرایی تاریخی مارکس نیز اشتباه است. همانطور که دیدیم، تاریخ چیزی نیست که طبق برنامه از پیش تعیین شده پیش برود. در نهایت، پوپر استدلال میکند که پیشبینیهای مارکس در مورد جوامع سرمایهداری نادرست هستند. سرمایه داری به جای اینکه منجر به فقر و استثمار روزافزون شود، در واقع میلیون ها نفر را از فقر بیرون آورده است.
این به نوبه خود به افزایش برابری اجتماعی و اقتصادی و همچنین آزادی و فرصت بیشتر منجر شده است. به عبارت دیگر، سرمایه داری در واقع منجر به جامعه ای بازتر و بردبارتر شده است. در مجموع، پوپر مارکسیسم را به عنوان یک ایدئولوژی خطرناک و مخرب که به طور اجتناب ناپذیری به توتالیتاریسم منتهی می شود، رد می کند. در عوض، او خواستار یک جامعه باز مبتنی بر مدارا، کثرت گرایی و آزادی فردی است. این به این دلیل است که اقتصادهای سرمایه داری نسبت به همتایان مارکسیست خود پویاتر و پاسخگوتر به تغییر هستند و آنها را برای یافتن راه حل های بدیع برای مشکلات پیش روی جامعه مناسب تر می کند. بنابراین، در نهایت، نقد پوپر از مارکسیسم نشان میدهد که آن یک مدل ناکافی از تغییر اجتماعی و یک ایدئولوژی خطرناک است که باید رد شود. پوپر با رد ماتریالیسم دیالکتیکی و جبر تاریخی، دید امیدوارکننده تری از آینده ارائه می دهد. سیستمی که در آن افراد آزادند تا سیستمهای موجود را به چالش بکشند و سیستمهای جدید ایجاد کنند، بدون اینکه مقید به جهانبینی خودسرانه باشند.
این بدان معنا نیست که هیچ مشکلی در جوامع سرمایه داری وجود ندارد، بلکه به این معناست که آنها از نوع مشکلاتی نیستند که مارکس پیش بینی کرده بود. پس ما باید تمایل داشته باشیم که نظریات خود را در پرتو شواهد جدید به چالش بکشیم و تجدید نظر کنیم. این همان چیزی است که پوپر آن را مهندسی اجتماعی مقطعی می نامد، که شامل ایجاد تغییرات کوچک در سیستم های موجود در تلاش برای بهبود آنها می شود. این در تضاد با تغییرات اجتماعی انقلابی است که پوپر معتقد است اغلب خطرناک و بد تصور است. در عوض، مهندسی اجتماعی مقطعی مستلزم گشودگی به بحث و انتقاد، و همچنین تمایل به آزمایش ایدههای جدید است. با سرهمکردن سیستمها و نهادهای موجود، میتوانیم تغییرات تدریجی ایجاد کنیم که منجر به آزادی و باز بودن بیشتر در جوامع ما شود.
این دقیقاً همان چیزی است که پوپر در «جامعه باز و دشمنانش» از آن دفاع میکند. او خواستار جامعه ای است که در آن افراد تشویق شوند تا خودشان فکر کنند و وضعیت موجود را زیر سوال ببرند. در چنین جامعه ای هیچ دکترین سیاسی و مذهبی به عنوان حقیقت مطلق پذیرفته نمی شود، بلکه در معرض بررسی و بازنگری مستمر قرار می گیرد. ایدههای پوپر در توسعه علوم اجتماعی تأثیرگذار بوده و حتی امروز نیز مرتبط هستند. در عصری که بسیاری وسوسه میشوند به قطعیتهای ایدئولوژیک بچسبند، فراخوان پوپر برای یک جامعه باز مهمتر از همیشه است.
این کار دشواری است، زیرا ما را ملزم به رهایی از محدودیت های اعتقادات و ایدئولوژی های خود می کند. با این حال، اگر بخواهیم جامعه ای باز که واقعاً آزاد و برابر باشد، ایجاد کنیم، ضروری است. اگر میخواهیم از ظهور توتالیتاریسم جلوگیری کنیم، باید تمایل داشته باشیم که ایدههای جدید را بپذیریم و تشخیص دهیم که ایدههای خودمان ممکن است ناقص باشد. ما باید آماده پذیرش این باشیم که آینده غیرقابل پیش بینی است و تنها راه دستیابی به یک جامعه واقعاً باز پذیرش تغییر و عدم اطمینان است.
ما همچنین باید بپذیریم که آینده از پیش تعیین شده نیست، بلکه چیزی است که می توانیم با اعمال خود شکل دهیم. چالش پوپر با مارکسیسم و فراخوان او برای یک جامعه باز امروز به همان اندازه که او برای اولین بار آنها را بیان کرد، مرتبط است. همانطور که با چالش های جدید روبرو هستیم، باید مارکسیسم را رد کنیم و دیدگاه پوپر را در مورد جامعه آزاد و باز مبتنی بر مدارا، کثرت گرایی و آزادی فردی بپذیریم. تنها با انجام این کار می توانیم امیدوار باشیم که آینده بهتری برای خود و فرزندانمان بسازیم.
جامعه باز و دشمنان آن اثر مهمی از فلسفه سیاسی است که دفاعی از لیبرالیسم در برابر دشمنان مارکسیست و فاشیست خود ارائه می دهد. پوپر در این اثر هم دیالکتیک هگلی و هم ماتریالیسم دیالکتیکی مارکس را نقد می کند. او همچنین استدلال میکند که پیشبینیهای مارکس درباره سرمایهداری نادرست بوده است. در نهایت، پوپر طرفدار راه سومی بین مارکسیسم و فاشیسم است – راهی که آزادی و مسئولیت فردی در برابر نیروهای توتالیتاریسم را حمایت می کند.
https://unearnedwisdom.com/
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.