پدیدآورنده | محمد طلوعی |
---|---|
تعداد-صفحات | ۱۷۶ صفحه |
جلد | شومیز |
سال-انتشار | ۱۳۹۸ |
شابک | ۹۷۸-۶۰۰-۳۵۳-۸۰۷-۸ |
قطع | رقعی |
گروه-سنی | بزرگسال |
موضوع | داستانهای فارسی |
نوبت-چاپ | اول |
داستان های خانوادگی
28,000 تومان
محمد طلوعی
این کتاب مجموعهی دو کتاب موفق محمد طلوعی است.
من ژانت نیستم اولین مجموعه داستان محمد طلوعی جایزهی گلشیری را در سال 90 از آن خود کرد. داستانهای این مجموعه در فضایی مالیخولیایی هویت فردی را جستجو میکنند.
طلوعی در آثار بعدی هم به سراغ این درونمایه رفته است. تربیتهای پدر دومین مجموعه داستان طلوعی، اثری به هم پیوسته از سرگذشت خانوادهای در سالهای انقلاب و جنگ تا امروز است. داستانهای این کتاب به زبانهای انگلیسی، ایتالیایی، فرانسه، اسپانیایی و ترکی ترجمه شدهاند.
وزن | 250 گرم |
---|
محصولات مرتبط
نان سالهای جوانی
هانریش بُل
مترجم: محمد اسماعیلزاده
این کتاب شرح مشقتهای راوی است در دوران جوانی برای کسب درآمد و نان درآوردن. داستانِ مربوط به سالهای قحطی و گرسنگی است. سالهایی که «فندریش» جوان به «نان» فکر میکند و از واژهی «مناسب و ارزان» متنفر است. او که مدام ، به شکلی بیمارگونه در حال وصف گرسنگی خویش است دختری از آشنایانش را میبیند که به شهر آمده تا معلم شود. «بل» میکوشد تقابل با گرسنگی و تاثیر آن بر احساس و اندیشه را تصویر کند.
جنگ آخر زمان
نام نویسنده : ماریو بارگاس یوسا نام مترجم : عبدالله کوثری
جنگ آخرالزمان (به اسپانیایی: La guerra del fin del mundo) رمانی از ماریو بارگاس یوسارمان نویس برجسته پرویی است. این کتاب روایت داستانی شورش و جنگ کانودوس است که اواخر قرن نوزدهم در منطقه باهیا در شمال شرقی برزیل اتفاق افتاد.
این رمان اولین رمان یوسا است که رویدادهای آن در کشوری غیر از پرو، یعنی برزیل، و در زمانی غیر از دوره معاصر نویسنده، یعنی در قرن نوزدهم، روی میدهد.
خلاصه داستان
در کشور برزیل که تازه از نظام سلطنتی به نظام جمهوری گذار کردهاست، دستهای از مردم بسیار فقیر و زجرکشیده منطقه بیابانی باهیا که اعتقادات خشک مذهبی دارند تحت تاثیر یک واعظ بسیار مذهبی شورش میکنند و جمهوری را دشمن و عامل بدبختی خود میدانند. زمینهای ثروتمندان را تصاحب کرده و به اموال آنها شبیخون میزنند و در منطقهای به نام کانودوس ساکن شده و نام آنجا را بلومونته مینهند. در سوی دیگر جمهوریخواهان برزیل، سلطنت طلبان را عامل این شورش میدانند و همچنین سلطنت طلبان ثروتمند و زمینداران که خود مورد غارت شورشیان قرار میگیرند سعی در سرکوب شورشیان که آنها را ژاگونسو مینامند دارند.
باد به دنبال خودش می گردد
بهزاد عبدي
باران
تقصیر لباس ها نبود اگر هر کجا رفتی مشتی دکمه جا گذاشتی
هنوز موهایت از دودکش نقاشی بالا می رود این شهر تا ابد آلوده است از هرچه خبر این همه کلاغ اشکی که به پای من ریختی امروز اقیانوس شده دور سرم می چرخد
می چرخیم غرق می شویم بی عصایی که بشکافد چشم هایت را
تقصیر درخت ها نیست اگر دهانت بوی علف می دهد همیشه به وقت خداحافظی از تنت به جای دست گل سرخ به من می روید
بوی برف رد پایی نداشت تو آن قدر دور رفتی که آهسته آهسته قسمتی از شب شدی
بعد از تو هرچه آفتاب خود را تکه تکه کند هیچ جای این زمین گرم نخواهد شد
قبرستان مست کرده زیر گریه می زند دریا می شود به پای ما می افتد
قبرستان با آخرین سنگ به آشپزخانه رسیده و ساق های خیس مادر به فکر زمین است که ما هر چه زیر پایش را کندیم بهشتی پیدا نشد
در نبود تو ناگهان آن قدر بزرگ شدیم که از کوهستان صخره به دوش برگردیم زیر لب بگوییم: باران همیشه فردای آخرین روز می بارد باران همیشه شبیه تو می آید
جزء از کل
استیو تولتز
مترجم: پیمان خاکسار
استیو تولتز، نویسندهی استرالیایی متولد ۱۹۷۲ سیدنی، اولین رمانش، جزء از کل، را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد. این کتاب با استقبال زیادی روبهرو شد و به فهرست نامزدهای نهایی جایزهی بوکر راه پیدا کرد که کمتر برای نویسندهای که کار اولش را نوشته پیش میآید. او این کتاب را پنجساله نوشت. پیش از آن مشاغلی مثل عکاسی، فروشندگی تلفنی، نگهبانی، کارآگاه خصوصی، معلم زبان و فیلمنامهنویسی داشت. خودش در مصاحبهای گفته: «آرزوی من نویسنده شدن نبود، ولی همیشه مینوشتم. در کودکی و نوجوانی شعر و داستان کوتاه مینوشتم و رمانهایی را آغاز میکردم که بعد از دو و نیم فصل، دیگر دوست نداشتم تمامشان کنم. بعد از دانشگاه دوباره به نوشتن رو آوردم. درآمدم خیلی کم بود و فقط میخواستم با شرکت در مسابقات داستاننویسی و فیلمنامهنویسی پولی دستوپا کنم تا بتوانم زندگیام را بگذرانم، که البته هیچ فایدهای نداشت. زمانی که دائم شغل عوض میکردم یا، بهتر بگویم، از نردبان ترقیِ هر کدام از مشاغل پایین میرفتم، برایم روشن شد هیچ کاری جز نویسندگی بلد نیستم. رماننویسی تنها قدم منطقییی بود که میتوانستم بردارم. فکر میکردم یک سال طول میکشد، ولی پنج سال طول کشید. زمان نوشتن تحتتأثیر کنوت هامسون، لویی فردینان سلین، جان فانته، وودی آلن، توماس برنارد و ریموند چندلر بودم.»
مرگ کسب و کار من است
روبر مرل
مترجم : احمد شاملو
مرگ کسب و کار من است در واقع سرگذشت رودلف هوس است. او در کتاب رودلف لانگ نام دارد. چرا که کتاب کل داستان زندگی این جلاد نیست و فقط شامل بخش کاری وی و در بارهٔ چند سال پایانی زندگی اوست. سالهایی که فرمانده و مسئول اردوگاه آشویتس بود؛ و مسائل مربوط به زندگی شخصی او به کمک خلاقیت نویسنده و با نگاه بر زندگی اغلب نیروها ی نازی است. لازم است ذکر شود که در هنگام فرار او با اسم «فرانز لانگ» زندگی میکرد.
بخشی از یادداشت مترجم : در حقیقت این کتاب زندگی نامه یک جلاد مدرن است، و چارچوب زمانی آن وقایع تاریخی مسلمی است که در نیمه اول قرن حاضر بر اروپا گذشته. و سوای آنچه به صورت وقایع خانوادگی و برخوردهای شخصی قهرمان داستان عنوان شده هیچ چیز ان ساخته و پرداخته خیال بافی نیست؛ هر چند این وقایع فرضی نیز ـنچنان واقعی می نماید که محتمل است نویسنده، اساس آن را بر تحقیقاتی در زندگی خصوصی پاره ای از جنایتکاران نازی بنا نهاده باشد...
باغ همسایه
نام نویسنده : خوسه دونوسو
نام مترجم : عبدالله کوثری
خولیو مندس،نویسنده ی میان مایه ی شیلیایی که شاهد کودتای پینوشه(11سپتامبر1973)بوده وچند روزی هم طعم زندان رژیم کودتا را چشیده،خود را به اسپانیا می رساند تا بنشیند و بر اساس آن تجربه ی یکتا رمانی بنویسد که گوی سبقت از همه ی نویسندگان دوره ی شکوفایی بریابد.اما زندگی ملال آور و خفت بار در این تبعید خودخواسته و نیز پریشان ذهنی حاصل ازدلبستگی به وطن و مادری محتضر و پسری سرکش و بیگانه با پدر،روز به روز اورا از تحقق این رویای پرشکوه دورتر می کند.در این دوزخ بی بار و بر تنها مایه ی دلخوشی او باغ سبز و خرم همسایه است که از پنجره ی اتاقش تماشا می کند و آنچه در آن باغ می گذرد یگانه صحنه ی چشم نواز و خیال انگیز برای این مرد سودایی است.اما این روایت ساده ی واقع گرایانه از زندگی نویسنده سرخورده وتبعیدی،ناگهان با چرخشی نامنتظر در فصل آخر همه ی دانسته های خواننده را آماج تردید می کند و شالوده ی رمان را در هم می ریزد.
خوسه دونوسو که استاد بی بدیل کندوکاو در ذهن و روان آدمی است این رمان را عرصه ی برخورد میان رمان دوره ی شکوفایی و رمان بعد از شکوفایی کرده است.
ابله
مترجم: سروش حبیبی
شاهکار «داستایوسکی» دربارهی «مویخکین»- آخرین فرزند یک خاندان بزرگ ورشکسته است- که پس از اقامتی طولانی در سوییس برای معالجهی بیماری، به میهن خود باز میگردد. او که نجیبزادهای خوشقیافه و تحصیلکرده است، به افسردگی و بیارادگی مبتلاست و نه آرمانی دارد و نه هدف و احساس خاصی. او شاید بیش از حد نیکوسیرت و خوشقلب است، آنگونه که همگان «ابله» میپندارندش و جدی نمیگیرند. چرا که دنیا دیگر جایی برای خوبی و بخشندگی ندارد.
بیا با جغدها درباره دیابت تحقیق کنیم
دیوید سداریس
مترجم: پیمان خاکسار
«بیا با جغدها دربارهی دیابت تحقیق کنیم» آخرین اثر «دیوید سداریس» طنزنویس آمریکاییست که سال ۲۰۱۳ منتشر شده. سبک و سیاق نوشتههای مجموعه تفاوت چندانی با آثار پیشین سداریس ندارد. فقط در این کتاب چند تکگویی وجود دارد از زبان آدمهایی به شدت عجیب و غریب که با آثار عمدتا اتوبیوگرافیک سداریس فاصله دارند..
این مجموعه کتاب شامل ۲۱ جستار از ۲۷ جستار کتاب اصلیست که با ترجمهی «پیمان خاکسار» منتشر شده است.
نشرچشمه پیش از این کتابهای «مادربزرگت رو از اینجا ببر» و «بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» را از این نویسنده با ترجمهی همین مترجم منتشر کرده است.
ظرافت جوجه تیغی
موريل باربری
مترجم : مرتضی كلانتريان
«خانم ميشل ظرافت جوجهتيغي را دارد: از بيرون پوشيده از خار، يك قلعهي واقعي نفوذناپذير، ولي احساسم به من ميگويد كه از درون او به همان اندازهي جوجهتيغي ظريف است، حيوان كوچك بيحال، بهشدت گوشهگير و بياندازه ظريف.» (از متن كتاب)
ظرافت جوجهتيغي دومين رمان موريل باربري، نويسندهي چهلسالهي فرانسوي، است كه جايزهي برتر سال 2007 اتحاديهي ناشران فرانسه به آن تعلق گرفته است. رمان نخست اين نويسنده به نام شكمبارگي به چندين زبان ترجمه شده است.
مادام بوواری
اما بوواری یکی از شاخص ترین چهره های ادبیات همه ی دوران هاست. سرگذشت پر تبو تاب و سرنوشت رقت انگیز او، با دقت و عمقی که فلوبر ترسیم میکند ، او را از جایگاه یک زن جاه طلب سیری ناپذیر شهرستانی بالا می کشد و به سطح شخصیت های سترگ اساطیر، ترازدی و تاریخ می برد . هنر فلوبر و تاثیر عمیق او بر ادبیات مدرن از همین تلفیق تناقص آمیز ناشی میشود: بیان به شدت واقع گرایانه ،«سرد » و «پزشک» وار از وضعیت های خطیر که تا پیش از اوعادت داشتیم آن ها را در تراژدی ها و منظومه های حماسی بخوانیم...
نگارش مادام بوواری از سپتامبر ۱۸۵۱ تا آوریل ۱۸۵۶ به مدت پنج سال در کرواسه طول کشید. در این مدت فلوبر روزانه بیش از چند خط نمینوشت و مرتب مشغول ویرایش نوشتههای پیشین بود و هرآنچه را بر کاغذ میآورد با صدای بلند برای خود میخواند. او برای غنا بخشیدن به داستان علاوه بر بیان داستان اصلی، به بیان چند خاطره و چگونگی ارتباطش با لوئیز کوله پرداخته است. او که بسیار با شخصیت مادام بوواری همذاتپنداری میکردهاست، در نامهای گفتهاست که هنگام نوشتن صحنه سم خوردن اما بوواری، مزه آرسنیک را در دهان خود احساس میکردهاست.
برادران سیسترز
پاتریک دوویت
مترجم: پیمان خاکسار
رمان برادران سیسترز نامزد جایزهٔ ادبی من بوکر ۲۰۱۱ شد و تقریباً در تمام فهرستهای بهترین کتابهای سال ۲۰۱۱ نیز حضور داشت.
آخرین باری که بعد از چند ماه کار توی معدن برگشتم به شهر یه کیسهی بزرگ طلا همراهم بود. با این که میدونستم این کار دیوونگیه ولی تصمیم گرفتم تو یکی از گرونترین رستورانهای شهر یه غذای حسابی بخورم. به استحضارتون برسونم که مجبور شدم برای یه وعده غذا سی دلار پول بدم. غذایی که اگر توی شهر خودم خورده بودم نیم دلار بیشتر برام خرج بر نمیداشت.
بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم
دیوید سداریس
مترجم: پیمان خاکسار
«بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» شامل ۲۶ یادداشت طنز از سداریس است. سداريس پرمخاطبترين طنزنويس پانزده سال اخير امريکاست. تمام کتابهايش با مقياسهای نجومي پرفروشاند. تاکنون تنها در امريکا هشت ميليون نسخه ازآثارش به فروش رسيده است و «بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» به بیشتر زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده است.
پیمان خاکسار میگوید: «سداريس ميخنداند. به مفهوم واقعي کلمه. از او نباید انتظاری را داشته باشيد که از کافکا و فاکنر و بورخس داريد. اتفاقاً در بيشتر طنزهايش، بهخصوص در اين کتاب، فضاهای روشنفکری و روشنفکران را دست میاندازد و باعث خنده میشود.»
«بالاخره يه روزي قشنگ حرف ميزنم» يکي از پرفروشترين کتابهای سال ۲۰۰۰ امريکا شد. سداريس به خاطر اين کتاب جايزهی «ثربر» برای طنز امريکايي را برد و مجلهی «تايمز» او را طنزنويس سال نامید. سداریس در دسامبر سال ۲۰۰۸ از دانشگاه بيرمنگام دکترای افتخاری دريافت کرد. او تاکنون بيش از چهل مقاله در مجلهی «نيويورکر» چاپ کرده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.