نام نویسنده : امیلی لاکهارت
نام مترجم : مهرآیین اخوت
نام انتشارات : هیرمند
150,000 تومان
نام نویسنده : امیلی لاکهارت
نام مترجم : مهرآیین اخوت
پدرم آخرین چمدانش را روی صندلیِ عقبِ مرسدس گذاشت و استارت زد.
بعد یک تپانچه درآورد و توی سینهام شلیک کرد. من در باغچه ایستاده بودم و افتادم. سوراخِ گلوله بازِ باز شد و قلبم از قفسهی سینه درآمد و وسطِ گُلها افتاد. خون شَتَک زد از زخمِ بازم، بعد از چشمهایم، از گوشهایم، دهنم.
کادنس از خانوادهای قدیمی و متشخص است که عادت دارند همیشه بینقص به نظر بیایند؛ حتا در چشم خودشان، حتا به قیمت پنهانکاری. عادتِ دیگرشان این است که همهی تابستانها، کل خانواده به جزیرهی شخصیشان میروند. بعد در تابستان پانزده حادثهای رخ میدهد و کادنس حافظهاش را از دست میدهد. کسی از حادثه حرف نمیزند و رفتارِ همه از همیشه عجیبتر شده است. بعد تابستان شانزده اجازه نمیدهند کادنس به جزیره بیاید. تابستان هفده خانواده او را در جزیره میپذیرد، اما همه بیمار شدهاند و خانهی قدیمی و خاطرهانگیزشان را کوبیدهاند و خانهای مدرن به جایش ساختهاند و کماکان هیچکس حاضر نیست برایش تعریف کند چه بر سرش آمده. حتا دخترخالهها و پسرخالههایش که حاضر نشده بودند پس از آن حادثه و غیبت دراز با او هیچ ارتباطی برقرار کنند، الان طوری رفتار میکنند که انگار همهچیز بر روال سابق است.
ما دروغگو بودیم رُمانی پیچیده و مدرن با فضایی تعلیقی و پایانبندی بینهایت غافلگیرانه است که بعید است به این آسانی فراموشش کنید. کتاب را بخوانید و اگر کسی پرسید پایانِ قصه چه میشود، مثل همهی شخصیتهای داستان دروغ بگویید.
نام نویسنده : امیلی لاکهارت
نام مترجم : مهرآیین اخوت
نام انتشارات : هیرمند
وزن | 388 گرم |
---|
انعام كجهجي
مترجم: محمد حزباييزاده
داستان این رمان درباره چند پناهنده عراقی است که در پاریس زندگی میکنند و سالهای زیادی را در تبعید گذراندهاند. در بخشی از داستان این پناهندگان میخواهند جنازهای را از مرز اردن وارد عراق کنند. در ایست بازرسی راوی که همان قهرمان داستان است، دوران سختی، مهاجرت و زندگی در پاریس را روایت میکند.
انعام کجهجی نویسنده عراقی متولد ۱۹۵۲ در بغداد است. رشته دانشگاهی انعام روزنامهنگاری بود و پس از دانش آموختگی در شبکههای خبری و رادیویی بغداد مشغول به کار شد. پس از آن به پارس میرود و تحصیلاتش را در دانشگاه سوربن به پایان میرساند. انعام با کتاب «طشاری» نامزد جایزه بزرگ بوکر جهان عرب شد.
از انعام تاکنون کتابی به فارسی ترجمه نشده، اما کتابهای او به انگلیسی، فرانسوی و چینی ترجمه شده است.
غربت، نزدیکانمان را همچون جامهای از تنمان جدا میکند و کسانی دیگر را به جایشان مینشاند بدون پیوند خونی، بیآنکه زادهی یک مادر باشیم. غربت زبان مادریمان را شخم میزند تا بذر کلماتی تازه که با تکلف به زبان میآوریم، در آن بکارد. غربت گذشته را از ما میگیرد و در خمرههای فراموشی میچپاند؛ درست همانطور که خیار و هویج و موسیر را ترشی میاندازیم. سر بزنگاه بوهای تند را در اطراف میپراکند، ما نیز انگار تکهای از وجودمان را گم کرده باشیم، در پیرامون چشم میچرخانیم. غربت غبار دلهای ما را میتکاند، درست همانطور که اول بهار فراشهای قلچماق، فرشها را کف پیادهروها پهن و غبارگیری میکنند. دلهای ما هم لگدمال میشود. غربت ما را از غبار خاطرات و گرد دلبستگیها میرهاند و به گرمابه میبرد تا سبک کند، اما گرد و غبار در نم آب گل میشود و میماسد و کبره میبندد بیخ گلویمان. دل غربت، اما گاه برای ما میسوزد. میگذارد در سنگینی سکوت زورآزمایی دست به تقلب ببریم و به توشهای که با خود آوردهایم چنگ بزنیم، مشروط به اینکه در نظام غرق در خوشبختی خلل و خدشهای وارد نشود.
مترجم: پیمان خاکسار
داستان انتشار اتحاديهي ابلهان نوشتهي جانکندي تول داستان غريبي است. جانکندي کتاب را در سيسالگي نوشت و بعد از اينکه هيچ ناشري زير بار چاپ آن نرفت به زندگي خود پايان داد. مادرش يازده سال تلاش کرد تا بالاخره دانشگاه لوييزيانا راضي به انتشار کتاب شد. کتاب به محض انتشار غوغا به پا کرد و همان سال ــ 1981 ــ جايزهي پوليتزر را ربود و پس از آن تبديل به يک کالت شد. شايد بتوان محبوبيت کتاب را با ناطور دشت سلينجر مقايسه کرد. ايگنيشس جي رايلي قهرمان کتاب يک دن کيشوت امروزي است که وادار ميشود از خلوت خود بيرون بيايد و با جامعهاي که از آن متنفر است روبهرو شود و به شيوهي ديوانهوار خود با آن بستيزد. بسياري از منتقدان، اتحاديهي ابلهان را بزرگترين رمان کمدي قرن ميدانند.
«تو اصلاً تو خيابون سن ژوزف چيکار داشتي؟ اونجا که فقط انباره و اسکله. اصلاً آدم از اونجا رد نميشه. اونجا اصلاً جزء مسيراي ما نيست.» «راستش اين رو نميدونستم. از سر ناتواني اونجا توقف کردم تا خستگي درکنم. گاهگداري هم رهگذري عبور ميکرد که متأسفانه ميلي به هاتداگ نداشت.» «پس اونجا بودي. واسه همينه که هيچي نميفروشي. شک ندارم که داشتي با اون گربهي لعنتي بازي ميکردي.» «حالا که اشاره کرديد ياد يک و يا شايد دو حيوان اهلي افتادم که اون حوالي پرسه ميزدن.» «پس داشتي با گربههه بازي ميکردي.» «نه. من با گربه بازي نميکردم. من فقط گربه رو برداشتم تا کمي نازونوازشش کنم. گربهي گلباقالي بسيار ملوسي بود. بهش يک هاتداگ تعارف کردم ولي از خوردنش امتناع کرد. حيواني بود باسليقه و نجيب.»
نام نویسنده : میچ آلبوم
نام مترجم : مهرآیین اخوت
1 روز صبح، در شهري كوچك به نام كولدواتر، چند تلفن زنگ ميخورد. آن طرف خط كساني هستند كه ميگويند از بهشت تماس گرفتهاند؛ يكي با مادرش حرف ميزند و يكي با خواهرش، هر كسي با عزيزي از دست رفته. آيا معجزهاي غريب رخ داده؟ يا فريبي بزرگ در كار است؟ وقتي اخبار اين تماسهاي عجيب پخش ميشود، غريبهها دستهدسته به شهر سرازير ميشوند تا آنها هم بخشي از اين معجزه باشند. شهر كوچك و حتا دنياي انسانها با اين معجزه زير و زبر شده؛ اما هميشه در هر معجزه شاديبخش اندكي اندوه هم هست. هميشه در معجزهاي كه مردم را به هم نزديك ميكند، اندكي تنهايي هست. مردي هست كه دوست ندارد بپذيرد چنين معجزهاي رخ داده، چون همسرش با او تماس نميگيرد تا مرهمي بر زخم دورياش باش؛ مادري از يادآوري اندوه فقدان پسرش دوباره افسرده ميشود... اما معجزه مسير خود را دارد: خبرنگاري كه به معجزه باور ندارد، بيش از هر كس ديگري زندگياش از نو تعريف ميشود؛ مردي كه با ديگران تلخ است، ياد ميگيرد محبت كند؛ مردي هم ياد ميگيرد معجزه حقيقت دارد...
نام نویسنده : ماریو بارگاس یوسا نام مترجم : عبدالله کوثری
جنگ آخرالزمان (به اسپانیایی: La guerra del fin del mundo) رمانی از ماریو بارگاس یوسارمان نویس برجسته پرویی است. این کتاب روایت داستانی شورش و جنگ کانودوس است که اواخر قرن نوزدهم در منطقه باهیا در شمال شرقی برزیل اتفاق افتاد.
این رمان اولین رمان یوسا است که رویدادهای آن در کشوری غیر از پرو، یعنی برزیل، و در زمانی غیر از دوره معاصر نویسنده، یعنی در قرن نوزدهم، روی میدهد.
خلاصه داستان
در کشور برزیل که تازه از نظام سلطنتی به نظام جمهوری گذار کردهاست، دستهای از مردم بسیار فقیر و زجرکشیده منطقه بیابانی باهیا که اعتقادات خشک مذهبی دارند تحت تاثیر یک واعظ بسیار مذهبی شورش میکنند و جمهوری را دشمن و عامل بدبختی خود میدانند. زمینهای ثروتمندان را تصاحب کرده و به اموال آنها شبیخون میزنند و در منطقهای به نام کانودوس ساکن شده و نام آنجا را بلومونته مینهند. در سوی دیگر جمهوریخواهان برزیل، سلطنت طلبان را عامل این شورش میدانند و همچنین سلطنت طلبان ثروتمند و زمینداران که خود مورد غارت شورشیان قرار میگیرند سعی در سرکوب شورشیان که آنها را ژاگونسو مینامند دارند.
نام نویسنده : پائولا هاوکینز
نام مترجم : مهرآیین اخوت
دختری در قطار (۲۰۱۵) (به انگلیسی: The Girl on the Train) یک رمان دلهرهآور اثر پائولا هاوکینز نویسنده بریتانیایی است.
رمان در آغاز انتشارش در صدر فهرست پرفروشترین کتابهای داستان نیویورک تایمز، به تاریخ اول فوریه سال۲۰۱۵، و سیزده هفتهٔ متوالی در صدر لیست به تاریخ ۲۶ مارس ۲۰۱۵ قرار داشت. بیشتر منتقدان کتاب را جلد دوم «دختر گمشده» (کتاب مشهور سال ۲۰۱۲) میدانند.
تا ماه مارس ۲۰۱۵ یک میلیون جلد و تا آوریل یک ونیم میلیون جلد از کتاب به فروش رفت.این کتاب در جدول کتابهای پرفروش دارای جلد گالینگور به مدت ۲۰ هفته شمارهٔ یک بود، طولانیترین مدتی که یک کتاب تاکنون توانسته است شمارهٔ یک باشد. تا اوت ۲۰۱۵ فقط در آمریکا سه میلیون جلد از کتاب به فروش رفت.
داستان توسط راوی اول شخص و از زاویه دید سه زن: راشل، آنا و مگان نقل میشود.راشل واتسون زنی سی و دوساله و الکلی است که دورهٔ سختی از زندگیاش را میگذراند.تام، شوهر سابقش دو سال پیش او را به خاطر معشوقهاش ترک کرده است. الان او و آناازدواج کرده و یک دختر دارند. بهر حال تام، آنا را هم فریب میدهد و با همسایهٔ متاهلاشمگان هیپول رابطه دارد.مگان باردار است و فکر میکند که تام پدر بچهاش است...
چارلز بوکفسکی
مترجم: پیمان خاکسار
این کتاب ماجرایی پلیسی دارد و میتوان آن را در ردهی ادبیات پلیسی قرار داد. با این وجود با سایر رمانهای پلیسی تفاوت دارد. در آن جنایتی اتفاق نمیافتد و برخلاف سایر رمانهای پلیسی، شخصیت کارآگاه در این رمان انسانی زیرک و توانا نیست. بلکه پیرمردی کمتوان است و فقط به کمک شانس و دیگران موفق میشود وظیفهی خود را انجام دهد. شخصیت مالوف آثار «بوکفسکی»- چیناسکی- در این رمان تنها در یک صحنه کوتاه به داستان میآید.
امير تاجالسر
ترجمه: محمد حزبایی زاده
امير تاجالسر نويسنده ي سوداني است كه به عربي مي نويسد.
با خطي خرچنگ قورباغه و با زغال روي پيشاني در نوشته بودند بده تا بدهم. بدون شك اين شعار با آدمي مثل حليمه، حسابي همخواني داشت. ممكن بود تو را به كوبيدن در دعوت كند، شايد هم تو را پس ميزد. شعار جذبم كرد. در را كوبيدم. اولين بار بود كه در آن خانه را ميزدم. دري كه اهالي محله و غريبهها سالي نبود چند بار نكوبيده باشند. اما من نه... هميشه ترس از سرنوشت مرا از آن خانه فراري داده بود...
دیوید فاستر والاس (به انگلیسی: David Foster Wallace) (زاده ۲۱ فوریه ۱۹۶۲ - درگذشته ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۸) نویسندهٔ رمان و داستانهای کوتاه آمریکایی بود. او همچنین استاد دانشگاه پومونا در کلارمونت، کالیفرنیا و مقاله نویس بود. بیشترین شهرت والاس به خاطر رمان شوخی بیپایان (۱۹۹۶) بود که در سال ۲۰۰۶ توسط مجلهٔ تایم به عنوان یکی از«۱۰۰ رمان برتر انگلیسیزبان از سال ۱۹۲۳ تاکنون» معرفی شد. بسیاری او را جزو خلاقترین نویسندگان معاصر میدانستند. وی برنده و نامزد دریافت چندین جایزه از جمله پولیتزر (۲۰۱۲) شد.
داستانهاي اين كتاب آخرين آثار داستاني تكميل و چاپ شده پيش از مرگ والاس هستند. از پختهترين، تلخترين و دشوارترين داستانهاي اويند و به تعبيري خواندنشان كار «نازكنارنجيها» نيست. مانند تمام آثار بزرگ هنري منشوروارند، يعني ميتوان از آنها تفاسير چندگانه داشت و فروغ انديشه را براي هركس به رنگي بازتاب ميدهند. والاس در اين شش داستان با پرداختن به ملال زندگي ماشيني امروز، شگفتيهاي روان انسان، پيشامدهاي محتمل كه نميخواهيم فكرشان را هم بكنيم، فناوري، نخبگان و جايگاه آنها در جامعه، چيستي و چرايي مرگ و خودكشي، و آنچه در دوران انسان ميگذرد در برابر ظواهر امور، بار ديگر شناخت ژرف خود را از زندگي انسان به تصوير ميكشد.
رابين اسلوان
ترجمه: سعيد کلاتی
رابین اسلوان نویسنده جوان آمریکایی دانش آموخته دانشگاه ایالتی میشیگان است. او همچنین یکی از بنیانگزاران مجله ادبی Oats میباشد. نخستین رمان رابین اسلوان «کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا» در سال ۲۰۱۲» به عنوان یکی از ۱۰۰کتاب برتر سال ۲۰۱۲ توسط روزنامه سان فرانسیسکو کرونیکل برگزیده شد. این کتاب همچنین تا چندین ماه در لیست پرفروشهای روزنامه نیویورک تایمز قرار داشت.
این کتاب با استقبال بینظیر خوانندگان مواجه شد، به طوری که اسلوان تصمیم گرفته مقدمهای برای داستانش تحت عنوان «آژاکس پنامبرا» بنویسد که در واقع شرح حال قهرمان داستان در زمان جوانیاش است.
اسلوان با نوشتن این کتاب و دو کتاب بعدیاش توانست جایگاه مناسبی در میان نویسندگان مطرح ایالات متحده به دست بیاورد.
ركود شديد اقتصادي باعث ميشود كلي جانون شغلش به عنوان طراح وب يك شركت سانفرانسيسكويي را از دست بدهد و از راهروهاي كتابخانه 24 ساعته آقاي پنامبرا سر در آورد. اما ديري نميپايد كه كلي متوجه ميشود خود اين فروشگاه به مراتب عجيبتر از اسم و صاحب مرموزش است. كلي، كه به همه چيز مشكوك است، تصميم ميگيرد تا رفتار مشتريهاي خاص فروشگاه را زير نظر بگيرد و براي اين كار از دوستان نابغهاش كمك ميگيرد. آنها كمكم متوجه ميشوند كه اسرار مخوف اين كتابفروشي در آن سوي ديوارهاي سر به فلك كشيدهاش نهفته است. كتابفروشي 24 ساعته آقاي پنامبرا، كه با هيجاني وسوسهانگيز و فراستي عالي روايت شده، شما را به ياد فروشگاهي مياندازد كه به اجبار واردش ميشويد، اما هرگز دوست نداريد از آن خارج شويد.
روبر مرل
مترجم : احمد شاملو
مرگ کسب و کار من است در واقع سرگذشت رودلف هوس است. او در کتاب رودلف لانگ نام دارد. چرا که کتاب کل داستان زندگی این جلاد نیست و فقط شامل بخش کاری وی و در بارهٔ چند سال پایانی زندگی اوست. سالهایی که فرمانده و مسئول اردوگاه آشویتس بود؛ و مسائل مربوط به زندگی شخصی او به کمک خلاقیت نویسنده و با نگاه بر زندگی اغلب نیروها ی نازی است. لازم است ذکر شود که در هنگام فرار او با اسم «فرانز لانگ» زندگی میکرد.
بخشی از یادداشت مترجم : در حقیقت این کتاب زندگی نامه یک جلاد مدرن است، و چارچوب زمانی آن وقایع تاریخی مسلمی است که در نیمه اول قرن حاضر بر اروپا گذشته. و سوای آنچه به صورت وقایع خانوادگی و برخوردهای شخصی قهرمان داستان عنوان شده هیچ چیز ان ساخته و پرداخته خیال بافی نیست؛ هر چند این وقایع فرضی نیز ـنچنان واقعی می نماید که محتمل است نویسنده، اساس آن را بر تحقیقاتی در زندگی خصوصی پاره ای از جنایتکاران نازی بنا نهاده باشد...
هارلن کوبن
مهرآیین اخوت
هارلن کوبن، نويسنده ي مشهور آمريکايي اهل نيوجرسي است . آثار او تاکنون به چهلوسه زبان ترجمه شده، و تنها نويسنده اي است که موفق شده هر سه جايزه ي ادگار، آنتوني، و شيِمِس را دريافت کند.
دن براون : هارلن کوبن استاد حال حاضر رمانهاي پرپيچ وخم است.مایا، خلبان سابق ارتش، تصویری باور نکردنی در دوربین مخفی مراقبت از پرستار بچهاش میبیند: دختر دوسالهاش مشغول بازی با شوهرش، جویی است... اما جویی دو هفته پیش به قتل رسیده بود. در قلب این معما پرسشی است که مایا را سخت آزار میدهد: آیا باید چیزی که با خشم خودش دیده باور کند؟ یا زخمهای جنگ ذهن او را به وادی تو هم کشانده؟ مایا برای آنکه جواب این معما را پیدا کند باید با اسراری که در ژرفای وجودش پنهان کرده رو در رو شود. باید با قصهی باورناپذیی کنار بیاید که دربارهی شوهرش میفهمد و نیز با قصهای دربارهی خودش... .
سحر –
عالی بود با یه پایان بی نظیر